لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:4
فهرست مطالب
جایگاه فضیلت عدالت در نظام آکوئیناس
چکیده:
مقاله حاضر در صدد تبیین دیدگاه توماس آکوئیناس در باب عدالت به عنوان یک فضیلت مىباشد. در این مقاله پس از بیان تعریف فضیلت و تعیین مهمترین فضیلت اخلاقى، به بررسى نظرات توماس در باب عدالت توزیعى، حق و بى عدالتى پرداخته شده است.
جایگاه ویژه عدالت در نظام آکوئیناس کجاست؟ جایگاه واقعى بحث عدالت در سخنان آکوئیناس، پیرامون فضائل نیست، بلکه در نظریه متافیزیکى اوست، زیرا دقیقا همانطور که یک فضیلت طبیعى، داراى ساحتى الزاما الهیاتى است، در عدالت نیز چنین ساحتى وجود دارد. عدالت در کاربرد اصلیش، یکى از نامهایى است که براى خداوند بکار برده مىشود.
بطور کلى از نظر توماس، فضیلت به جهت نسبتى که با مبدأ متعال دارد، برخوردار از مجد و شرف مىباشد؛ بنابراین، نفس شخص نیکوکار بدان سبب جمیل و شریف است که صاحب فضیلت است، اما خود فضیلت بدان سبب شرف دارد که راهنماى آدمى به سوى خداست. پس فضیلت بر خلاف آنچه یونانیان مىپنداشتند، خیر اقصى و شرط کافى اخلاق که خود آن، به هیچ شرط دیگرى مشروط نباشد، نیست.
توماس ابتدا به تعریف فضیلت مىپردازد و از آن تعبیر به عادت و یا ملکه مىکند و مىگوید: به عادات خوب، فضیلت گفته مىشود، که در این تعریف، عادت جنس آن و خوب بودن فصل و نقطه تفارق مىباشد. بنابراین فضیلت یک عادت خوب نفس است که از طریق آن ما بطور صحیح و شایسته زندگى مىکنیم و همچنین به واسطه آن، از هیچ کس کار بد صادر نمىشود، بلکه شخص همواره کار نیک انجام مىدهد.
در این تعریف قید اول و دوم براى احتراز از امورى ذکر شده است. بدین ترتیب از آن جایى که بعضى عادات عملى از جمله عادات نادرست، اشاره به شر و بدى دارند و بعضى عادات گاهى به امور نیک و گاهى به امور شر اشاره دارند، مانند فکر و عقیده که ممکن است ما را به سوى امر صحیح یا ناصحیح سوق دهد، براى تمایز فضائل از آن عاداتى که همواره اشاره به شر و بدى دارند، قید اول را و براى تمایز فضائل از آن عاداتى که گاهى به خیر و گاهى به شر اشاره دارند، قید دوم را بیان کرد. (Summa Theologica. P. 39.)
در تعریف دیگرى از فضیلت مىگوید: فضیلت آن است که شخصى را که صاحب آن مىشود و با توجه به کارى که از چنین شخصى برمىآید، نیکو نماید؛ از این طریق که او را قابل آن سازد تا بر حسب طبیعت، یعنى به اقتضاى عقل خود رفتار کند. پس فعلى را از لحاظ اخلاقى نیک مىداند یا مقرون به فضیلت مىداند که با طبیعت کسى که مجرى این فعل باشد، مطابقت جوید. در مقابل، مىتوان گفت رذیلت، فقدان کمالى است که طبیعت شخص فاعل، اقتضاى آن را دارد، یعنى مخالف فضیلت است.
اما توماس در شرح بر این متن ارسطو که مىگوید: فضیلت، ملکهاى است، یعنى حالت اکتسابى پایدارى است که چون کسى آن را بدست آورد مىتواند در مطابقت با طبیعت خود رفتار کند، مىگوید: مقصود از طبیعت، چیزى است که هر موجودى را در مقر نوع خویش برقرار مىدارد.
بنابراین مقصود صورت نوعیه مىباشد؛ اما از آن جایى که صورت نوعیه انسان، همان نفس ناطقه او مىباشد، بنابراین آنچه صورت انسانیت، به طبیعت ما مىبخشد، نطق یا عقل است. پس اگر در تعریف فضیلت اخلاقى گفته شود: آن فعلى است که با طبیعت ما مطابقت دارد، این سخن بدین معنا خواهد بود که چنین فعلى مطابق عقل است و بر عکس، رذیلت فعل یا ملکهاى است که غیر معقول باشد.
بنابراین، مقصود ارسطو از فضائل، ملکاتى است که براى عمل کردن، بر طبق دستورات عقل صائب ضرورى باشند و از طرفى دیگر به نظر ارسطو عمل به فضائل، براى نیل به زندگى سعادتمندانه نیز لازم مىباشد.