بیشتر منابع نفت و گاز ایران در چه مناطقی وجود دارد ؟
اکتشاف نفت در ایران
ویلیام ناکسی دارسی یک میلیونراسترالیایی ، نخستین فردی بود که با روشهای جدید روز ودستگاههای حفاری مکانیکی در ایران به اکتشاف نفت وحفر چاه پرداخت.او ابتدا گروهی فنی را به سرپرستی زمین شناسی به نام برلز استخدام و به ایران اعزام کرد. این گروه ، پس از بررسیهای زمین شناسی ، گزارش رضایت بخشی داد.احتمال وجود نفت در حوالی قصرشیرین و شوشتر را زیاد و دردیگرنقاط امیدوار کننده دانست. پس از دریافت این گزارش ،دارسی نماینده ای به نام ماریوت را در سال 1901 به دربار ایران فرستاد ماریوت امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در تمام ایران ، بجز پنج ایالات شمالی را از مظفرالدین شاه گرفت.چند ماه پس از امضای قرار داد، حفاری اولین چاه درمحلی به نام چیاسرخ یا چاه سرخ ، در شمال غرب قصرشیرین آغاز شد. کار حفاری به علت نبود راه و ناامنی به کندی پیش می رفت تا آنکه درتابستان 1903 در عمق 507 متری به گاز و کمی نفت رسید. چاه دوم هم در همین ناحیه در عمقی مشابه به نفت رسید. بهره دهی این چاه درحدود 175 بشکه در روز بود. دارسی با ارزیابی نتایج دریافت اگردر ناحیه چیاسرخ نفتی بیش از این مقدار هم بیابد به علت دوری ازدریا ونبود امکان حمل به بازار مصرف ، سودی عاید او نخواهد شد. ناحیه را ترک کرد و به خوزستان روی آورد.
منطقه چیارسرخ درمرزبندیهای بعدی به دولت عثمانی واگذار شد واکنون چیاسرخ یک میدان نفتی کوچکی درعراق است.
درمنطقه خوزستان اولین و دومین چاه حفر شده شرکت، خشک بودند. درنیمه اول سال 1908 سرمایه شرکت روبه پایان بود و هنوز نفتی کشف نشده بود. روسای شرکت به مسئول عملیات که مهندسی به نام دینولدز بود: دستور توقف عملیات را می دهد. ولی او که در محل وضع را بهتر ارزیابی کرده بود چند روزی از اجرای دستور توقف خودداری نمود وبه حفاری ادامه می دهد. درروز پنجم خرداد 1287 شمسی (1908 م) مته حفاری به لایه نفت دار برخورد ونفت با فشار از چاه فوران نمود. عمق چاه 360 متربود. دومین چاه که ده روز بعد به نفت رسید 307 متر عمق داشت با به نفت رسیدن این دو چاه وجود نفت به مقدار زیاد درایران به اثبات رسید. پس از کشف نفت در ایران درسال 1909 شرکت سابق نفت ایران وانگلیسی تشکیل شد.
از سال 1908 تا سال 1928 تمام نفت تولیدی ایران از میدان نفتی مسجدسلیمان استخراج شد. دراین سال میدان نفتی هفتکل ، در سال 1930 میدان نفتی گچساران ، درسال 1936 میدان نفتی آغاجاری و درسال 1938 میدان های نفتی لالی و نفت سفید کشف گردید. میدان نفت خانه را در عراق ، در سال1927 شرکت نفت انگلیسی و عراق کشف کرد.نیمی از این میدان درخاک ایران قرار دارد که اکنون نفت شهر نامیده می شود. با کشف این هفت میدان نفتی حوزه مورد قرار داد شرکت نفت سابق ایران وانگلیس به صورت یکی از مناطق مهم نفتی جهان درآمد.
درسال 1329 با ملی شدن صنعت نفت از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید به عمل آمد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و عقدقرارداد با کنسرسیومی که از چندین شرکت بزرگ نفتی تشکیل شده بود عملیات اکتشافی گسترده ای در دو دهه 1960 و1970 درحوضه رسوبی زاگرس انجام شد و تعداد میدان های نفتی بزرگ وکوچک که در این حوضه و درخشکی کشف شده بود به پنجاه میدان رسید.
اکتشاف نفت درخلیج فارس در اواخر دهه 1950 آغاز گردید و اولین میدان نفتی بهرگانسر درسال 1960 کشف گردید. دردهه 1960 بیش ازده میدان نفتی در بخش ایرانی خلیج فارس کشف گردد. این دهه از نظر تعداد میدانهای نفتی کشف شده در خشکی و دریا درایران دهه منحصر به فردی است. در سال 1305 سه مهندس روسی درخارح از حوضه قرار داد شرکت سابق نفت ایران وانگلیس درخوریان سمنان اقدام به حفر چاه نمودند . چاه حفر شده در خوریان شایع شد که به نفت رسیده است ولی واقعیت این بود که در عمق صدمتری چاه به آبی مخلوط با مقدارکمی نفت برخورده بود.
در سال 1308 چند زمین شناس خارجی توسط شرکت تحقیقات ایران وفرانسه به نواحی مازندران وسمنان اعزام ومطالعاتی انجام دادند وپس از حفر دوحلقه چاه کم عمق درمشرق بابلسر که نتیجه ای به بارنیاورد، شرکت ، منحل وکارشناسانش درسال 1310 ایران را ترک کردند.
درسال 1314 هنگام حفرقنات درجنوب قم آثاری از مواد نفتی درروی آب قنات دیده شد. دولت وقت پس از اطلاع واحدی به نام اداره مهندسی اکتشافی در وزارت دارایی تاسیس نمود که وظیفه آن اکتشاف نفت درنواحی مرکزی وشمالی کشور بود. این واحد با استخدام چند کارشناس آلمانی وخرید دو دستگاه حفاری ضربه ای و دورانی ، عملیات را درنواح قم و مازندران آغاز کرد، دو حلقه چاه درخشت سرو دوحلقه چاه نزدیک به کوه نمک حفرشد. حفاری ها نتیجه ای به بار نیاورد و در سال 1318 متوقف شد.
درسال 1327 دولت ایران برای انجام اکتشاف درخارج از حوضه قراردادشرکت نفت سابق ایران وانگلیس ، شرکت سهامی نفت ایران را تشکیل داد. این شرکت از سال 1328 عملیات اکتشافی را با استخدام زمین شناسان سوئیسی و مهندسین معدن ایرانی آغاز ودر سال 1335درتاقدیسی البرز درناحیه قم نفت قابل ملاحظه ای کشف نمود. درسال 1337 میدان گازی سراجه در شرق قم کشف شد. پس از ملی شدن صنعت نفت وتشکیل شرکت ملی نفت ایران ، شرکت ایران نفت در سال 1339 به آن پیوست و به فعالیت اکتشافی درخارح از حوضه قرارداد باکنسرسیوم سابق با نام امور اکتشاف واستخراج ادامه داد. در سال 1345 این شرکت در دشت مغان آذربایجان و درسال 1346 درگرگان به ترتیب نفت وگاز کشف کرد.بهره برداری از نفت دشت مغان به علت تراوایی بسیار کم سنگ مخزن اقتصادی نیست. گاز کشف شده در گرگان نیز به علت بهره دهی کم چاه که در حدود پنج میلیون پای مکعب درروز است اقتصادی تشخیص داده نشده است.
اموراکتشاف واستخراج شرکت ملی نفت ایران در سال 1347 میدان عظیم گازی خانگیران و در سال 1360 میدان گازی گنبدلی را به ترتیب در غرب و جنوب شهر سرخس کشف کرد.
گاز طبیعی
این گازها از مخلوط شدن گازهای گوناگون مانند CO2 ، He ، H2S ، N2 با هیدروکربنها تشکیل میشوند. هیدروکربنها معمولا ازنوع متان و دیگر پارافینهای ردیف پایین هستند. فشار و دما ، ترکیبات گاز در فازهای مختلف را معین میسازد. درنتیجه کاهش فشار ، اکثر هیدروکربنهای ردیف بالا تغییرحالت میدهند، یعنی گازهای مرطوب درست میشوند. درصورتی که تمام گازهای خشک تقریبا از متان درست میشوند.
گازهای مرطوب شامل متان و مقدار قابل توجهی از آلکانها با تعداد کربن بالا هستند.
هیدروکربنهای گازی متعلق به سری نفتهای پارافینی
گازهای خشک (Dry Gases)
این گازها حاوی مقدارزیادی متان میباشند (64 الی 96 درصد) و این گازها به سختی تبدیل به مایع میشوند. در کانسارهای زغال سنگ و مناطق مردابی نیز گازهای خشک بوفور یافت میشوند که قسمت عمده آنها از متان بوجود آمده است. گاز متان در حرارت و فشار موجود در منابع زیرزمینی قابل تراکم نیست. بنابراین همیشه بصورت گاز در کانسارها وجود دارد و فقط در نتیجه فشارهای زیاد میتواند در نفت حل شود.
گازهای مرطوب (Wet Gases)
این گازها تقریبا به سهولت میتوانند به مایع تبدیل شوند و دارای مقدار زیادی از پارافینهای ردیف بالا مانند اتان ، پروپان ، هگزان و هپتان میباشند. این گازها را میتوان تحت فشار و حرارت زیاد به مایع تبدیل کرد. لذا نسبت به شرایطی که در کانسار حاکم است، این گازها به شکل فاز مایع یا فاز بخار در آنجا وجود دارند.
لایههای مخازن نفت و گاز
گازهای طبیعی در کانسارهای نفت
بنابر آنچه گذشت، گازهای طبیعی ممکن است همراه با نفت و یا به صورت مجزا تشکیل کانسار دهند که هر دو نوع آن ، از نظر اقتصادی خیلی با ارزش میباشد. در کانسارهای نفت ، امکان دارد که گازهای طبیعی به حالتهای مختلف دیده شوند. غالبا این گازها قسمت فوقانی منابع را اشغال کرده ، چون وزن مخصوص کمتری دارند، در نتیجه یا بر روی نفت و یا بر روی آب قرار دارند. ولی بعضی اوقات در کانسارهای نفت حاوی گاز ، درصد قابل ملاحظهای از گازها به صورت محلول قرار میگیرد که نسبت آن وابسته به اختصاصات فیزیکی نفت و گاز و همچنین حرارت و فشار منبع یا مخزن است.
گاهی ممکن است دریک مخزن ، درصد قابل ملاحظهای از گازهای طبیعی محلول در آب باشند. در اعماق بیش از دو هزار متری نیز ، تحت شرایط فشار و حرارت زیاد ، گازهای مخلوط در نفت از نظر فیزیکی غیر قابل تشخیص میباشند.
گازهای ترش و شیرین
گازهایی که دارای CO2 و گوگرد هستند، به نام گازهای ترش و گازهای دارای گوگرد کمتر را گازهای شیرین گویند.
کانسارهای گازهای طبیعی
گازهای طبیعی زیرزمینی یا به تنهایی و یا به همراه نفت تشکیل کانسار میدهند. درصورت همراه بودن با نفت گازها در داخل نفت حل میشوند و درصورت رسیدن به درجه اشباع ، تجزیه شده ، در قسمتهای بالای افقهای نفتی به شکل گنبدهای گازی قرار میگیرند.
مهار گازهای طبیعی
اگرچه هنگام استخراج نفت ، سعی میشود برای نگهداری انرژی کانسار از استخراج آن جلوگیری شود، باز این گاز حل شده در نفت در هنگام استخراج به همراه آن خارج میشوند. درسالهای گذشته این گازها را آتش میزدند. ولی امروزه از آنها به عنوان مواد خام شیمیایی و ماده سوختنی با ارزش استفاده میکنند.
ترکیب گازهای طبیعی
دربعضی جاها ، گازهای زیرزمینی دارای نیتروژن بیشتر (کانزاس) یا CO2 بیشتر (مجارستان ، کلرادو) درخود هستند. بخشی از CO2 ، از محصولات تشکیلات نفتی و بخشی نیز با منشاء آتشفشانی بوجود میآید. مقدار جزئی هیدروژن نیز در اکثر مواقع پیدا شده است. گازهای ازتدار میتوانند تا 2.5 درصد حجمی هلیوم داشته باشند (مانند ایالات متحده امریکا). از شکسته شدن عناصر رادیواکتیو درون سنگهای ساحلی هلیوم بوجود میآید. گازهای دارای سنگ مخزن کربناته ، دارای مقدار زیادی H2S هستند.
رسیدن گازهای طبیعی به سطح زمین
بیرون آمدن گازهای طبیعی زیرزمینی به سطح زمین ، همانند بروز نفت به سطح زمین ، از پدیدههای مهم بوده ، توسط میزان بیرون آمدن گازطبیعی میتوان در مورد پتانسیل کانسارهای هیدروکربنی ، اطلاعات با ارزش و مهمی بدست آورد. ولی تشخیص و تفکیک این گازها خیلی ساده نیست تا بدانیم آیا این گاز مربوط به گاز مردابی یا گاز زغال سنگ و یا گاز مربوط به نفت است. از وجود هیدروکربنهای ردیف بالا ، میتوان گفت که این گاز از نوع زیرزمینی است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 10 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
چکیده: نوشتار حاضر با محور قراردادن یکی از شخصیتهای مهم سیاسی ایران ـ شهید مدرسـ در دورانی که مجلس مقننه به تازگی در ایران ایجاد شده بود، به نقش واسطهای او در چارچوب سیاستگذاریهای کشور میپردازد. مدرس و سیاستگذاری عمومی، نگاهی دوباره به فعالیتهای این شخصیت سیاسی از چارچوب دانش سیاستگذاری است.
الف – مفاهیم اولیه
سیاستگذاری عمومی یکی از رشتههای تازه تأسیس علوم سیاسی است که در ارتباطی تنگاتنگ با سایر علوم قرار دارد و به کار تنظیم عملکرد عوامل تصمیم گیرنده در یک کشور، با هدف بهینه سازی شرایط عمومی اجرای تصمیمات و نیل به اهداف از پیش تعیین شده میآید. سیاستگذاری عمومی را با تعاریفی گوناگون شناسانیدهاند که از آن میان، برخی تعاریف ساده، کوتاه، اما پر معنا همچون: ‹‹علم عمل عمومی›› یا ‹‹علم دولت در عمل1››، از جایگاهی ویژه برخوردار است. پدیدهی سیاستگذاری عمومی از نگاه نظری و مفهومی بر پایههایی چند گانه بنا نهاده شده است. از این رهگذر، مفاهیمی همچون: مرجعیت در ابعاد کلان و غیر کلان، واسطهگری و واسطهها و سرانجام، چرخهی سیاستگذاری عمومی، از جمله ارکان اصلی در این دانش به حساب میآیند2
مرجعیتها در واقع دلایل وجودی و اثباتی سیاستها هستند و سیاستها با ارجاع به آنها معنا مییابند و توجیه میشوند. بنابراین تغییر سیاستها در وهلهی نخست، مستلزم تغییر در مرجعیت آنهاست. مرجعیتها در نگاه غیر کلان، به مرجعیت یک قسمت، یک بخش یا یک حوزهی خاص مثلا کشاورزی ، صنعت و نظیر آن باز میگردد و در نگاه کلان، مجموعهی سیستم یا نظام کلی را در بر میگیرد. بنابراین، مرجعیت یک سیاست، به سیاستگذاری مربوط به آن، معنا میبخشد و به چرایی شکلگیری یک سیاست (به آن شکلی که وجود دارد) پاسخ میدهد.
واسطهها، از دیگر ارکان سیاستگذاری محسوب میشوند. اینها بازیگرانی هستند که به دلیل وجود یک سیاست یا اجرای آن، به یکدیگر مرتبط میشوند. واسطهها در ارتباط مستقیم با مرجعیت سیاستها هستند. کار واسطهها، بوجود آوردن تصاویری است که درک یک مسأله از طریق گروههای موجود در یک جامعه و سپس توصیف راه حلهای مناسب آن را امکانپذیر میسازد، بنابراین واسطهها با موقعیت استراتژیکی خود در نظام تصمیمگیری، سازندگان چارچوبی علمی هستند که بر اساس آن، بحثها و گفت و گوها در مورد مسائل مختلف سیاستی صورت میپذیرد و در نهایت به اتخاذ یک تصمیم یا مجموعهای از تصمیمات منتهی میشود و سرانجام، مرجعیتی برای یک سیاست تعیین گشته یا تغییر مینماید. بنابراین نقش واسطهها در تصمیم گیریها، نقشی کم بدیل و بی مانند است زیرا آنها، دیدگاه خویش را به تصمیم گیران منتقل مینمایند و آنگاه بر تصمیمات اتخاذ شده تأثیر میگذارند.
سرانجام، چرخهی سیاستگذاری عمومی، جان کلام دانش سیاستگذاری عمومی است. از خلال این چرخه که شامل مراحلی همچون: شناسایی مسأله، تحلیل و گسترش برنامه، اجرای برنامه، ارزیابی برنامه و پایان برنامه است 3، مشکلات پیدا و نهان مراجع درک میشوند، مشکلات به مسائل تبدیل میگردند، حل مسائل به شیوههای گوناگون، مورد توجه و ارزیابی قرار میگیرد، فرایند تصمیم سازی فعال میشود، تصمیم اتخاذ شده به اجرا در میآید و در نتیجه، فعالیتهای یاد شده، مورد ارزیابی و سپس تأیید یا اصلاح و تغییر قرار گرفته و چرخه به فعالیت خود ادامه میدهد. فعالان اصلی این چرخه؛ تصمیم گیران رسمی و غیر رسمی در جامعه هستند که به صورت فردی یا گروهی، مسائل را تا سطح ورود به تقویم سیاستگذاری، یعنی برنامهی کاری تصمیم گیران اصلی و فعال سازی فرایند تصمیم سازی، پیش میبرند.
ب – زمینه ظهور بازیگرانی نوین
در دوره پیش از مشروطیت ، به دلیل عدم تمایز ساختاری در عرصهی قدرت و انباشت مجموعهای متنوع از قدرت در فردی واحد با عنوان پادشاه، سیاستگذاری، قالبی کوچک مییافت و تا حد تصمیم گیری فردی که در نهایت، تناسب تصمیم با مقتضیات زمانی و مکانی در آن سنجیده میشد، تنزل میکرد. مشاورانی همچون صدر اعظمها، آنهم به شرطی که خوش فکر و پاک نهاد بودند، شاید میتوانستند مطلوب و مثبت را بر تصمیمات شاه بر جای گذارند و تصمیمگیران بیرونی یعنی قدرتهای بزرگ و نمایندگان آنها بویژه سفرای روسیه و انگلستان، نفوذ و تأثیر خود را به گونهای دیگر بر تصمیمات کلان کشوری تحمیل میکردند. از این رهگذر، مرجعیت کلان سیاستها، جایی در دستان این بازیگران محدود و کم شمار بود و نهادهای برخاسته از مردم و متکی به آنها یا اساسأ وجود نداشت، چنان کم رنگ بود که در سایهی تعیین کنندگان مرجعیتهای کلان، چیزی به حساب نمیآمد.
با ظهور جنبش مشروطه خواهی، به عنوان حرکتی تفکیک طلب در قوای کشوری و بر هم زنندهی انباشت قدرت در نقاطی مشخص و محدود، زمینههای دخالت عامهی مردم از نگاهی کلان و منتخبان آنها رد مجلس شورا، به شکلی خاص، در سیاستگذاری کشور فراهم آمد.
پیش از این، سرزمین ایران، تا آن زمان که اسناد تاریخی حکایت دارند، تجربهگر تجربهای مستمر از پادشاهیهای خودکامه و اقتدارگرا بود. مرجعیتهای کلان و غیر کلان، فارغ از دغدغهی اندیشیدن به حقوق ملت، از جمله حق حضور در تعیین سرنوشت خویش، تعیین میشد. در این حال، آمیزهای از کم خردی، بی مسئولیتی و قدرت طلبی پادشاهی خود سر از یک سو و نکته سنجی، آیندهنگری و هوشمندی قدرتهای بزرگ صاحب منافع در منطقه، خطوط اصلی چهرهی مرجعیت کلان سیاستگذاری را در ایران ترسیم میکرد.
ظهور پدیدهی مجلس با ادعای داشتن حق برتر در تعیین مرجعیت کلان سیاستها در جامعه، بی شک میتوانست در تعارضی پر حرارت، با انگیزهها و رویکردهای نظام پادشاهی و منافع قدرتهای خارجی قرار گیرد.
از این رهگذر زمینههای ظهور بازیگرانی نوین فراهم آمده بود. اینک حاضران در مجلس یعنی نمایندگان مردم، ایفاگر مهمترین نقشها در این زمینه محسوب میشدند. این افراد اگر چه نمایندگان و برگزیدگان مردم بودند، اما خود، به واسطههایی تبدیل میگردیدند که زبان عمومی جامعه را به زبان قابل فهم برای دیگر عوامل مؤثر در تصمیم سازی تبدیل کرده و با وارد کردن مسائل حوزههای گوناگون به تقویم سیاستگذاری ، راه را برای یکی از پراهمیتترین مسائل در عرصهی سیاستگذاری عمومی ، یعنی تنظیم رابطهی کلان – غیر کلان هموار میساختند. در چنین شرایطی است که مدرس، گام در مجلس گذارده و به عنوان یکی از وکلای مردم ، تا 5 دوره در این منصب به فعالیت میپردازد.
ج – مدرس ؛ واسطهای در سیاستگذاری عمومی
کار واسطهگری در سیاستگذاری عمومی با سه مؤلفهی اصلی در ارتباط است. این سه مؤلفه یعنی: مرجعیت کلان، مرجعیت غیر کلان و رابطهی کلان – غیر کلان، در واقع پایههای سیاستگذاری را تشکیل میدهند. بر این اساس، مهمترین فعالیتهای مدرس در مجلس، در چارچوب پرداختن به این سه وظیفه در سیاستگذاری عمومی و از منظر یک واسطه در این کار ، جای میگیرد.
1. نگاه مدرس به مجلس
نگاه مدرس به مجلس، حکایت از جایگاه مجلس در اندیشهی او دارد. او در این خصوص گفته بود که ما بر هر کس قدرت داریم. از رضاخان هم هیچ ترس و واهمهای نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عوض کنیم. رئیس الوزراء را بیاوریم، سؤال کنیم، استیضاح کنیم، عزل کنیم. برای مجلسی که میتواند سلطنت را تغییر دهد، عوض کردن وزیر جنگ نباید مسألهای باشد .... هیچ قوهای در مقابل ما که برای اصلاح مملکت میکوشیم نمیتواند عرض اندام کند. 4
از این بیان مدرس چنین بر میآید که او هر سه حوزهی مرجعیت کلان، مرجعیت غیر کلان و تنظیم رابطه کلان – غیر کلان را جزئی از وظایف مجلس به شمار میآورد و بدین ترتیب، این نهاد را نه تنها همسنگ پادشاه، بلکه برتر از او نیز میدانست از نظر مدرس مجلس نهادی است که صلاحیت وضع قوانین و دخالت در تعیین مرجعیت کلان و مرجعیتهای غیر کلان را در کار سیاستگذاری کشور داراست و فعالیتهای مجلس، تنها در این چارچوب است که معنا پیدا میکند. مجلس از نگاه مدرس، برترین قدرت در کشور و مافوق دیگر قدرتها محسوب میشد.
2. جامعیت، بنیانی برای مرجعیت
یکی از واژههایی که در ادبیات سیاسی مدرس، کاربردی قابل تأمل دارد، جامعیت یا عصبیت در معنای اتحاد، انسجام و یگانگی است. نمونهی چنین اندیشهای را در تفکرات دورکهایم و بحثهای او از دو نوع همبستگی مکانیکی و ارگانیکی نیز میتوان سراغ گرفت. 5 مدرس، این اندیشه را در پاسخ بدین پرسش مطرح میکند که: قومیت هر قوم و بقا و شرافت آن به چیست؟ و سپس در پاسخ از حفظ ‹‹جامع›› آن قوم سخن میگوید و اینکه بقای هر قوم منوط به حفظ جامع بین افراد آن قوم کالجراد المنتشر، افرادی هستند متشتت و هیچ اثر و فایدهی اجتماعی بر آن افراد کثیره، مترتب نخواهد بود. ترقی و تعالی هر قوم به این خواهد شد که جامع میان خودشان از نگهداری کنند و به واسطهی ترقی آن جامع، ترقی کنند.6
بحث از جامعیت یا عصبیت با کار ـ ویژهی تنظیم کنندگی اجتماعی، مدرس را به سوی مؤلفههای تقویتکنندهی این جامعیت میکشاند. تقویت جامعیت به همبستگی بیشتر اجتماعی منجر میشود و همبستگی بیشتر اجتماعی، کار تنظیم سیاستها را چه در عرصهی کلان و چه در عرصهی غیر کلان، تسهیل مینماید. وجود یک جامعیت قدرتمند که از آبشخور مؤلفههایی همچون اسلام گرایی و ایران گرایی سیراب میشود، نه تنها کار دستیابی و پذیرش مرجعیتهای کلان و غیر کلان را در سیاستگذاری تسهیل میکند، بلکه راهیابی مسائل گوناگون جامعه را نیز به تقویم سیاستگذاری عمومی ، با سهولت بیشتری امکانپذیر میسازد، زیرا فقدان جامعیت در مراحل پیش از در هم ریختن و فروپاشی یک سیستم ، به دلیل وجود تعارضها ، و اختلافات میان گروههای موجود در یک کشور ، کار سیاستگذاری را با مشکلات بسیار پیچیده روبرو میسازد.
3 . مرجعیتی برای سیاستگذاری خارجی
اگر چه سیاستگذاری عمومی در بیشترین بخش خود به مسائل داخلی کشور میپردازد، اما بخشی از آن به رغم جای گرفتن در چرخهی سیاستگذاری داخلی، تأثیراتی را در ورای مرزها بر جای میگذارد که از آن با عنوان سیاستگذاری خارجی(Foreign Policy Making) یاد میشود. بحث از سیاست خارجی در دورهای که مدرس در منصب نمایندگی مجلس قرار دارد از اهمیت زیادی برخوردار است.
هم مرزی ایران با روسیه از یک سو و همجواری ایران با هند به عنوان پایگاه سیاسی ـ تجاری انگلستان در منطقه از سوی دیگر ، از این سرزمینی حائل ساخته بود که چشمان روسیه، انگلستان، عثمانی و قدرتهای دوست و دشمن آنان، تقریبأ هر حرکتی را در ایران زیر نظر داشت. در این حال اگر چه سیاستهای داخلی و خارجی ایران حاشیهی فراخی از آزادی عمل نداشت و در بسیاری از موارد، مرجعیت کلان سیاستها، محصول توافق و همکاری، تعارض و مخالفت و سرانجام، رقابت قدرتهای خارجی بود، اما وجود واسطههایی در سیاست میتوانست در راهیابی برخی مسائل حساس و حیاتی به تقویم سیاستگذاریها، مؤثر باشد.
حضور مدرس در مجلس به عنوان واسطهای در دستگاه سیاستگذاری کشور، این امکان را به او میداد تا در خصوص تعیین و تشخیص مسائلی که نیاز به وضع سیاست داشت به فعالیت بپردازد. از این رهگذر، سیاست خارجی از عرصههای مهمی بود که مدرس اعتقاد به ضرورت وضع سیاستهایی اساسی در آن داشت. شالودهی نظری سیاستی که مدرس در حوزهی سیاستگذاری خارجی بدان معتقد بود، رویکردی دو پایهای است که پایهی نخست آن را بی طرفی و دومین پایهی آن را موازنهی منفی یا موازنه ، عدمی تشکیل میدهد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 15 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
در عصر جدید به علم ارج بسیار گذاشته می شود. ظاهراً عموم چنین می پندارند که علم و روشهایش دارای خصوصیاتی ویژه است. نسبت« علمی» دادن به بعضی ادعاها، استدلال ها، و آثار تحقیقی به صورتی انجام می شود که نوعی امتیاز یا نوع خاصی اعتماد از آن اراده می شود. اما براستی اگر علم چنین ویژگیهایی دارد آنها کدامند؟
« روش علمی» چیست که به حسب ادعا به نتایج خصوصاً ممتاز و قابل انکار منجر می شود؟ این کتاب تلاشی است برای پاسخگویی به سئوالاتی از این نوع با وجود سرخوردگی عده ای از علم به سبب ثمراتی از قبیل بمبهای هیدروژنی و آلودگی محیط زیست، که گروهی علم را مسبب آن می پندارند، شواهد بسیاری در زندگی روزمره وجود دارد که علم مورد احترام بسیار است. در اغلب آگهی ها اعلام می شود که بطور علمی نشان داده شده که این یا آن محصول سفیدتر، پرقدرت تر و دارای جاذبه جسنسی بیشتر است یا از جهتی ترجیح بیشتری نسبت به سایر محصولات رقیب دارد. آنان امیدوارند با این عمل القاء کننده که ادعایشان براساس مطمئن و شاید غیرقابل چون و چرا گذاشته شده است. به همین منوال، اخیراً آگهی روزنامه ای برای تبلیغ و حمایت از مسیحیت چنین عنوان یافته بود:« علم سخن می گوید: انجیل مسیحیت تحقیقاً صحیح است» و به دنبال آن افزوده بود« حتی دانشمندان، خود امروزه بدان اعتقاد دارند.» ما در اینجا با توسلی مستقیم به مرجعیت علم و دانشمندان مواجهیم و بجاست بپرسیم اساس این مرجعیت چیست؟
ارج گذاری به علم منحصر به زندگی روزمره و وسایل ارتباط جمعی نیست، بلکه آشکارا در کانونهای علم و تحقیق و در تمام اجزای جهان معرفت مشاهده می شود. اینکه بسیاری از حوزه های مطالعاتی را حامیانشان« علم» می خوانند از اینروست که تلویحاً فهمانده شود روشهای مورد استفاده به همان اندازه وثیق و به همان میزان ثمربخش است که علم با سابقه ای همچون فیزیک، بکاربردن اصطلاح علوم سیاسی و علوم اجتماعی مدتهاست که متداول شده است. مارکسیستها با تأکید بسیار اصرار می ورزند که ماتریالیسم تاریخی علم است. علاوه بر آن، در حال حاضر در آموزشگاهها و دانشگاههای امریکا رشته هایی چون علوم کتابداری، علوم اداری، علم خطابه، علوم جنگلداری، علوم لبنیات، علوم لحمیات، و حیوانات و حتی علوم کفن ودفن تعلیم داده می شود، و یا تا همین اواخر آموزش داده می شد. کسانی که خود را در این قبیل رشته ها« دانشمند» می خوانند اغلب خود را پیرو روش تجربی فیزیک میدانند. برای آنها، این روش تجربی شامل جمع آوری«واقعیات» بوسیله مشاهدات و آزمایش دقیق، و سپس استنتاج قوانین و نظریه ها از آن واقعیات به مدد نوعی شیوه منطقی است. بتازگی یکی از همکارانم در گروه تاریخ دانشگاه که ظاهراً این نوع از تجربه گرایی را پذیرفته است، اظهار داشت که به علت عدم کفایت تعداد وقاقع و یافته های موجود، نوشتن تاریخ استرالیا در حال حاضر غیرممکن است. برکتیبه ای بر سر درساختمان پژوهشهای علوم اجتماعی در دانشگاه شیکاگو نوشته شده:« اگر نتوانید اندازه گیری کنید، دانش شما کافی و رضایتبخش نیست.» بی تردید، بسیاری از ساکنین زندانی شده در آزمایشگاههای مدرن آن دانشگاه جهان را از دریچه میله های آهنین اعداد صحیح تحلیل کرده، به درک این مطلب موفق نشده اند که روشی که سعی دارند از آن تبعیت کنند نه تنها ضرورتاً عقیم و بی حاصل است، بلکه روشی نیست که موفقیت فیزک را بتوان بدان نسبت داد.
این تلقی غلط از علم را، که پیش از این بدان اشاره شد، در فصول آغازین این کتاب مورد بحث قرارداده، سپس رد خواهیم کرد. گرچه بعضی از دانشمندان و بسیاری از شبه دانشمندان از آن روش جانبداری می کنند، هر علم شناس جدیدی دست کم از پاره ای از خطاهای آن با خبر خواهد بود. تحولات جدید در فلسفة علم مشکلات اساسی این دیدگاه را که علم بر بنیاد مطمئنی که از طریق مشاهده و آزمایش به دست آمده استوار است، و نیز اینکه نوعی شیوة استنباط وجود دارد که به مدد آن می توان به نحو متقنی نظریه های علمی را از آن بنیاد اخذ نمود، مشخص و آشکار کرده است. اصولاً هیچ روشی که بتواند صدق و یا حتی صدق احتمالی نظریه های علمی را ثابت کند وجود ندارد. در فصول عدی کتاب ، استدلال خواهیم کرد که در صورت درک این نکته که روشی برای ابطال قطعی نظریه های علمی وجود ندارد، هرتلاشی برای بازسازی منطقی« روش علمی» بنحوی که ساده و مستقیم باش با مشکلات افزونتری مواجه خواهد شد.
بعضی از براهین اقامه شده بر این مدعا که نظریه های علمی را نمی توان بطور قطعی، اثبات یا نفی کرد بیشتر بر ملاحظات فلسفی و منطقی گذاشته شده اند برخی دیگر براساس تحلیل مفصل تاریخ علم و تاریخ نظریه های جدید علمی استوار گشته اند. یکی از ویژگیهای تحولات جدید در علم شناسی فلسفی توجه روز افزونی است که به تاریخ علم می شود برای بسیاری از فلاسفة علم یکی از نتایج ناخوشایند این توجه این است که بعضی از رویدادهای تاریخ علم که معمولاً شاخص پیشرفت های بزرگ محسوب می شوند از قبیل نوآوری های گالیله، نیوتن، داروین و یا اینشتاین با رو شهاییکه نوعاً فلاسفه آنها را توصیف می کند رخ ننموده اند.
یکی از پیامد های درک ای نکته که نظریه های علمی قابل ابطال با اثبات قطعی نیستند و این که بازسازی و تبیین فلاسفه به آنچه واقعاً در علم روی می دهد شباهت کمی دارد، کنارگذاشتن این فکرا ست که علم یک فعالیت عقلانی است که مطابق روش یا روشهای خاصی عمل میکند. واکنشی تقریباً از این نوع، پل فایرایند، طرح یک نظریة شناخت و نظم گرایانه و مقاله ای با عنوان« فلسفة علم: مبحثی برای گذشته ای درخشان» به رشته تحرریر درآورد. مطابق تندتریت و افراطی ترین برداشت از آثار اخیر فایرانید، علم هیچ خصوصیت ویژه ای ندارد که آن را ذاتاً برتر از سایر شاخه های معرفت همچون افسانه های با سحر وجادوگری بنشاند. همچنین این آثار دلالت دارد برا این که انتخاب بین نظریه ها نهایتاً انتخابی است که براساس ارزش های انفسی و تعلقات افراد تعیین می شود. در این کتاب با این نوع واکنش در برابر فروپاشی و بی اعتباری نظریه های سنتی علم مقابله شده و بجای آن کوشش شده است تا تثبیتی از فیزیک ارائه شود که انفسی گرایانه باشد و نه فردگرایانه. تثبیتی که بخش اعظم نقادیهای فایرایند از روش را می پذیرد، در حالی که خود از انتقاداتی که بخش اعظم دیدگاه فایرایند است مصون باشد.
فلسفه علم تاریخی دارد. فرانسیس بیکنن، از جمله پیشگامانی بود که کوشیدند چیستی روش علم جدید را به تفصیل کشند. وی در اوایل قرن هفدهم اظهار داشت که هدف علم بهبود بخشیدن به وضع انسان کره خاککی است و نزد وی این هدف با جمع آوری یافته ها از طریق مشاهدة بسامان و استخراج نظریه ها از آنها حاصل می شود. از آن زمان تاکنون بعضی به جرخ و تعدیل نظریه بیکن پرداخته و سبب کمال آن شده اند و برخی دیگر به نحو بنیانی با آن به مبارزه برخاسته اند.شرح و تفسیر تاریخی ظهور پوزیتیویسم منطقی و تبیین آن،که در د هه های آغازین این قرن در وین پا به عرصه وجودگذاش و بسیار متداول گشت و همچنان تا امروز نفوذ قابل ملاحظه ای دارد، بسیار شایستة بررسی خواهد بود. پوزیتیویسم منطقی شکل افراطی تجربه گرایی است که بر طبق آن نه تنها می توان نظریه ها را از آنرو که با تکیه بر واقعیات حاصل از مشاهده قابل اثباتند تصویب و توجیه کرد بلکه پنداشته می شود، آنها در صورتی معنا دارند که با این شیوه بدست آمده باشد. به نظر من ظهور پوزیتیویسم دو جنبة معماآمیز دارد. یکی اینکه این ظهور هنگامی رخ داد که با پیدایش فیزیک کوانتوم و نظریه نسبیت اینشتاین، فیزیک به طور چشمگیری پیشرفت می کرد، بنحوی که سازگاری اش با پوزیتیویسم بسیار مشکل می نمود. جنبه معمایی دیگرش این است که هم کارل پاپر در وین و هم گاستون باشلار در فرانسه از سال 1934 آثاری منتشر کرده بودندکه حاوی ابطال نسبتاً قطعی پوزیتیویسم بود و با وجود این موج پوزیتیویسم را متوقف نکرد. درواقع آثار پاپر و باشلار تقریباً به تمامی مورد غفت واقع شده بود و تنها اخیراً به آنها توجه شایسته و سزاواری می شود.از قضاء آن زمان که ای. جی. ایر پوزیتیویسم منطقی را باکتاب زبان ، حقیقت ومنطق درانگلستان معرفی کرده و بدین جهت یکی از مشهورترین کتاب فلاسفه انگلیس شده مکتبی را تبلیغ می کرد که بعضی ناتوانیهای مهلک آنرا قبلاض پاپر و باشلار به تفضیل بیان و منتشر کرده بودند.
فلسفه علم در چند دهه اخیر رشد سریعی یافته با این حال این کتاب سهمی در تاریخ فلسفه علم برای خود منظور نکرده است. هدف این کتاب دنبال کردن تحولات و پیشرفت های اخیر است با توضیح هر چه روشنتر و ساده تر بعضی از نظریه های جدید راجع به ماهیت علم، و در نهایت پیشنهاد پاره ای اصلاحات برای آنها:
در نیمةاول این کتاب دو نوع تبیین ساده ولی ناقص از علم را که من استقراء گرایی و ابطالگرایی نامید ه ام توصیف می کنم. با اینکه این دو مکتب وجوده اشتراک بسیاری با دیدگاههای قدیمی دارند و حتی امروزه بعضی به آن دستگاهها اعتقاد دارند، مقصود م این نیست که شرحی تاریخی از دو مسلک استقراء گرایی و ابطالگرای ارائه دهم بلکه هدفم بیشتر آموزشی است. با شناخت این مواضع افراطی که در شرح من قدری آمیخته به مبالغه شده اند و اشتباهات آنها، خواننده بهتر می تواند انگیزه های سازنده نظریه هغای جدید را بفهمد و ضعف و قوت آنها را درک کند.
در فصل اول استقراءگرایی را شرح و سپس در فصول دوم و سوم مورد نقادی دقیقتر قرار می دهیم. فصل های چهارم و پنجم به بیان ابطالگرایی بعنوان کوششی برای اصلااح استقراءگرایی ا ختصاص مییابد و در فصل ششم محدودیت های آن مورد کاوش واقع می شود. در فصل بعدی آن ابطالگرایی پیشرفته تشریح می شود و سپس در فصل هشتم آراء تامس کوهن و پارادایم های فراگیر او معرفی می گردند. نسبی گرایی که عبارت است از اینکه باید قابلیت و توانمندی نظریه ها نسبت به نظام ارزشی افراد با گروههای قائل به آن سنجید و ارزیابی شود مورد اقبال و طلب عموم واقع شده است. در فصل نهم، این نگرش را مطرح کرده ایم و بعلاوه میزانی که کوهن موضعی نسبی گرایانه اختیار کرد و لاکاتوش از آن نگرشی به معرفت را ترسیم کرده ام که از پاره ای جهات مقابل نسبی گرایی می نشیند. این نگرش که آنرا آفاق گرای نامیده ام افراد و قضاوتهای ایشان را در مقام تحلیل معرفت از منزلت و موضع فوقانی برکنار می سازد.با این دیدگاه می توان تبیینی از تغییر نظریه های ارائه کرد که از جهات مهمی غیرنسبی گرایانه باشد، و از انتقادهایی که نسبی گرایانی چون فایرایند علیه تبیین سنتی تغییر نظریه ها مطرح کرده اند مصون بماند. در فصل یازدهم تبیین خود را از تغییر نظریه های فارایند علیه روش و بهره ای که از آن می برد، فراهم می شود. دو فصل واپسین کتاب دشوارترند. در آنها بدین مسأله می پردازیم که تا چه میزان میتوانیم نظریه هایمان را توصیف« صادق» چگونه بودن « واقعی» جهان بدنیم. دربخشهای پایانی فصل آخر، به ایراد خطابه ای سیاسی پیرامون مقصود و غایت اصلی می پردازم.
از فصول پایانی این کتاب می توان نظریه ای راجع به علم به دست آورد و اگرچه منظور از طرح این نظریه نشان دادن اصلاح و پیشرفت آن نسبت به نظریه هایی است که پیش از آن طرح شده مسلماً خود این نظریه هم خالی از اشکال نیست. شاید بتوان گفت که این کتاب مصداق ضرب المثل قدیمی است که:« پریشان آغاز کردیم و پریشانتر به پایان رسیدیم.»
فصل اول
استقراء گرای: علم و معرفت مأخوذ از یافته های تجربی
1- تلقی رایج از علم
معرفت علمی معرفتی است اثبات شده.نظریه های علمی به شیوه ای دقیق از یافته های تجربی که با مشاهده وآزمایش بدست آمده اند، اخذ می شوند. علم بر آنجه میتوان دید و شنید و لمس کرد و امثال اینها بنا شده است.عقاید و سلیقه های شخصی و تخیلات ظنیهیچ جایی در علم ندارند. علم آفاقی است. معرفت علمی و معرفت قابل اطمینانی است زیرا بطور آفاقی اثبات شده است.
به نظر من اینگونه اظهارات گوهر تلقی متداول معاصر از معرفت علمی است.این دیدگاه ابتداء در جریان و در نتیجه انقلاب علمی،که عمدتاً در قرن هفدهم و توسط دانشمندان پیشگام بزرگیچون گالیله و نیوتن رخ داد، عمومیت یافت. فرانسیس بیکن و بسیاری از معاصران وی که می گفتند اگر بخواهیم طبیعیت را بشناسیم باید به خود طبیعت رجوع کنیم و نه به نوشته های ارسطو، بینش علمی و نگرش عصر خود را بیان می کردند. نیروهای مترقی قرن هفدهم غرق شدن فلاسفة طبیعت شناس قرون وسطی را دز آثار قدما، بویژع ارسطو ورد انجیل به منزله منابع معرفت اشتباه دانستند. تحت تأثیر موفقیت های« آزمایشگران» بزرگی چون گالیله عده ای بر آن شدند که تجربه را هر چه بیشتر به منزله منبع معرفت محسوب کنند.از آن زمان به بعد این نگرش بوسیله دستآوردهای اعجاب انگیز علم تجربی فقط تشدید شده است. جی .جی. دیویس در کتاب معروف خود به نام روش علمی می نویسد:
« علم نظامی است که بر واقعیات بنا شده است». اچ.جی. انتونی ارزیابی جدیدی از دستآورد های گالیله به دست میدهد به نظر وی:
آنچه بیش از مشاهدات و آزمایش های گالیله موجب شکستن سنت شد، رویکرد وی به آنها بود و نزد وی تنها آن چیزهایی واقعیت محسوب می شد که بر مشاهدات و آزمایش هایی مبتنی بود نه آنچه که به برخی اندیشه های از پیش مصور مرتبط می شد..... واقعیات مشاهدتی ممکن است با طرح پذیرفته شده ای از جهان تناسب داشته و یا نداشته باشد اما نکته مهم در نطر گالیله این بود که واقعیات مشاهداتی پذیرفته شوند، و نظریه ای متناسب با آنها ساخته شود.»
تبیین استقراء گرایی سطحی از علم، در بخشهای بعدی به شرح آن خواهیم پرداخت کوششی است جهت صورتبندی این تصویر عامیانه از علم آنرا استقراءگرایی نامیده ام. برای اینکه همانگونه که توضیح داده خواهد شد ، بر استدلال استقرائی بنا شده است. در فصول بعذدی برهان خواهیم آورد که این برداشت از علم به همراه تصویر عامیانه همراه آن کاملاً اشتباه و به نحو خسران خیزی گمراه کننده است. امیدوارم تا آن هنگام روشن شده باشد که چرا صفت سطحی برای توصیف بسیاری از استقراء گرایان شایسته است.
ابطالگرایی
ابطالگرایی در پیشرفت علم
اتلقی ابطالگرایی در پیشرت علم را میتوان به این شرح تلخیص کرد: علم با مسائل آغاز میشود مسائلی مربوط به تبیین رفتتار جنبه هایی از جهان. دانشمدان فرضیه های ابطال پذیر را بمنزله حل مسأله ای پیشنهاد می کنند سپس فرضیه های حدس زده شده مورد نقادی و ازمون قرار می گیرند بعضی از آنها بسرعت حذف می شوند وبرخی دیگر ممکن است موفقتر باشند. که در این صورت باید تحت تفاوت ها و آزمونهای سخت تر و خطرخیزتر واقع شوند. وقتی فرضیه ای که از بوتة آزمونهای دقیق و بسیار متفاوت با موفقیت بیرون آمده سرانج ابطال شود مسأله جدیدی که امید می رود بطور کلی از مسأله حل شدة اولیه متفاوت باشد، ظاهر می شود. این مسأله جدید نیازمند ابداع فرضیه های نوینی است و به دنبال آن نقادی و آزمون دوباره آغاز میشود. و بدین منوال این فرآیند بی پایان ادامه می یابد. هرگز نمی توان هیچ نظریه ای را صادق دانسدت اگرچه از آزمونهای دقیق با موفقیت بیرون آمده باشد،لکن خوشبختانه گفت نظریه ای که قادر به تحمل آزمونهایی شده که نظریه های سابق را ابطال کرده است نسبت به نظریه های پیشین برتری دارد.
پیش از آنکه مثالهایی برای تشریخ تلقی ابطالگراین از پیشرفت علم ملاحظه کنیم باید سخنی چند پیرامون این ادعا که« علم با مسائل آغاز می شود» بیاوریم. در اینجامسائل چندی را که دانشمندان درگذشته با آن مواجه شده اند در نظر می گیریم چگونه خفاشها با آنکه چشمان بسیار کوچک و ضعیفی دارند می توانند در شب با مهارت پرواز کنند؟ چرا درجه یک فشارسنج ساده در ارتفاعات بالاکمتراز تا در ارتفاعات پائین؟چرا شیشه های عکاسی در آزمایشگاه رونتگن دائماً سیاه می شدند. چرا نقطه الرأس سیاره عطارد پیشروی می کند؟ این مسائل از مشاهدات کم و بیش مستقیم نشأت می گیرد. آیا تأکید بر این امر که علم با مسائل آغاز می شود دبین معنا نیست که پس برای ابطالگرایان نیز علم از مشاهدات آغاز می شود همانگونه که برای استقراءگرایان سطحی چنین بود؟ جواب این سئوال بطور قطع منفی است چنین مشاهدات مسأله آفرینی فقط در پرتو نظریه مسأله آفرین هستند. مشاهده مندرج در سئوال اول در پرتو این نظریه که موجودات زنده باچشمانشان می بینند« مسأله آفرین شده است. دومی برای حامیان نظریه های گالیله مسأله آفرین بوده زیرا با نظریه« نیروی خلاء» که برای آنها تبیین پائین نریختن جیوه از لوله فشارسنج بکار می بردند تعارض داشت. مشاهده شوم برای رونتگن سال انگیز بود زیرا که در آن زمان تلویحاض فرض شده بود که هیچ نوع تشعشع وجود ندارد که بتواند د رظرف حاوی صفحه های عکاسی نفوذ و آنها را تیره کنند. چهارمین مشاهده از آن رو مسأله آفرین بود که با نظریه نیوتن سازگاری نداشت. این ادعا که علم بامسائل آغاز می شد کاملاً با تقدم نظریه ها بر مشاهدات و گزاره های مشاهدتی سازگاری دارد. علم با مشاهدات محض آغاز نمی شود. پس از این استطراد، بازمی گردیم به برداشت ابطالگرایان از پیشرفت علم به منزله حرکتی از مسائل فرضیه های نظری به نقادی و ابطال نهایی آنها و سپس به مسائل جدید.دو مثال ارائه می کنم که اولی مثال ساده درباره پرواز خفاشها و دومی مثالی بحث برانگیز درباره پیشرفت علم فیزیک.
با یک مسألهآغاز میکنیم. خفاشها با آنکه چشمان ضعیفی دارند و بیشتر پروازشان در شب صورت می گیرد، می توانند بی آنکه به شاخه درختان، سیمهای تلگراف و خفاشهای دیگر برخورد کند براحتی و با سرعت پرواز و حشرات را شکار کنند. این مشاهده مسأله ای را ایجاد می کند زیرا ظاهراً نظریه قابل قبولیی را ابطال می کند که برحسب آن، حیوانات همچون انسانها با چشمهایشان می بینند. ابطالگرایان تلاش می کنند با حدس یا ساختن فرضیه ای مسأله را حل کنند. شاید پیشنهاد کنند: اگرچه چشمان خفاشها ظاهراً ضعیف است، آنها می توانند بنحویو که برای ما قابل فهم نیست با استفاده از چشمان خود ببینند. این فرضیه را می توان آزمود. تعدادی خفاش را در داخل اتاق تاریکی که دارای موانع است رها می کنیم توانایی آنها را در اجتناب از برخورد با این موانع بنحوی اندازه گیری می کنیم و سپس چشمان خفاشها را می بندیم و مجدداً در داخل اتاق رها می کنیم. استدلال آزمایشگر قبب از این آزمایش میتواند چنین باشد: یکی از مقدمات استدلال فرضیه خود او است که به بیانی صریح مقرر می دارد:« خفاشها می توانند با استفاده از چشمان خود و بدون برخورد با موانع پرواز کنند،و این کار ر بدون استفاده از چشمان خود نمی توانند انجام دهند.» مقدمه دوم توصیف ابزار و وسایل آزمایشگاهی است بعلاوه این قضیه که:« چشمان این تعداد خفاشها بسته شده است بطوریکه نمی توانند از چشمهایشان استفاده کنند.» آزمایشگر می تواند از این دو مقدمه قیاساً نتیجه گیری کند که:« خفاشها نمی توانند از برخورد با مانع دال آزمایشگاه بنحو مؤثر اجتناب کنند. سپس آزمایش انجام می گیرد و مشاهده می شود که خفاشها از برخورد با موانع با همان دقت قبلی اجتناب می کنند.
] بدین سان[ فرضیه مورد آزمون ابطال می شود اینجاست که به استفاده تازه ای از قوه تخیل نیاز است تا حدس یا فرضیه یا تخمین چدیدی طرح شود. شاید دانشمندان بگوید ممکن است گوشهای خفاش بنحوی در توانایی اجتناب از موانع مؤثر است برای ابطال این فرضیه میتوان آن را مورد آزمون قرار داد بدین صورت که قبل از رهاکردن خفاشها رد آزمایشگاه گوش آنها را بست. این بار ملاحظه می شود که از توانایی اجتناب آنها از موانع بطور قابل ملاحظه ای کاسته شده است. این فرضیه تأئید شده است. حال ابطالگرایان باید تلاش کنند فرضیه خود را دقیقتر کنند بطوریکه با سهولت بیشتر ابطال پذیر شود. پیشنهاد می شود که خفاشها انعکاس صدای جیغ و فریاد خود را از اشیاء جامد می شنوند. این مطلب با دهنه زدن به خفاشها قبل از رهاساختنشان آزمایش می شود. دوباره خفاشها با موانع برخورد می کنند و باز فرضیه تأئید میگردد. اکنون به نظر می رسد ابطالگرایان به راه حل موقتی مسأله خود نزدیک شده اند. با این همه معتقد نیستند که با آزمایش چگونگی اجتناب خفاشها از برخورود باموانع در حین پرواز را اثبات کرده اند. زیرا امکان دارد عوامل دیگری پیش آید که به آنان نشان دهد اشتباه می کرده اند. برای مثال، شاید خفاشها انعکاس صدای خود را نه با گوش که با قسمت حساسی از ناحیه اطراف گوش دریافت می کنند که کارایی آن هنگام بستن گوش خفاشان از بین رفته است یا شاید انواع مختلف خفاش موانع را به صورتهای بسیار متفاوت در می یابند بطوریکه خفاشهای مورد استفاده در آزمایش بطور صحیحی نماینده همه انواع آنها نبوده اند.
پیشرفت فیزیک از عصر ارسطو تا دوران نیوتن و از آن پس تا اینشتاین مثالی در اختیار می نهد که دارای پهنه گسترده تری است. تبیین ابطالگرایان از آن پیشرفت تقریباً بدین شرح است: فیزیک ارسطویی تا حدی کاملاً موفق بود. این فیزیک می توانست طیف وسیعی از پدیدارها را تبیین کند. برای مثال میتوانست تبیین کند چرا اجسام سنگین( به قصد قرارگرفتن در جایگاه طبیعی شان در مرکز جهان) به زمین سقوط می کنند، و بعلاوه می توانست کشش سیفونها و پمپهای مکنده را تبیین کند( این تبیین بر غیر ممکن بودن خلاء مبتنی بود) و مانند اینها اما سرانجام فیزیک ارسطویی به شیوه های متعددی ابطال شد. سنگی که از بالای دکل کشتی ای رها می شد که با سرعت یکنواخت در حرکت بود در پای دکل روی عرشه پائین می آمد و نه در فاصله ای از دکل آنگونه که نظریه ارسطو پیش بینی کرده بود مشاهده می شد که اقمار مشتری به دور مشتری می گردند نه به دور زمین. ابطالهای دیگری نیز در قرن هفدهم اضافه شد. فیزیک نیوتنی پس از تولد و تحول به دلیل حدس های امثال گالیله و نیوتن نظریة کاملتری بود که جایگزین فیزیک ارسطو شد. نظریه نیوتن سقوط اجسام، عمل سیفونها و پمپهای مکنده و هر پدیدار دیگری را که نظریه ارسطو قادر به تبینشان بود می توانست تبیین کند. بعلاوه میتوانست پدیدارهایی را که برای ارسطوئیان مسأله آفرین بود تبیین کند. اضافه بر این، نظریه نیوتن پدیدارهایی را می توانست تبیین کند که نظریه ارسطو به آنها توجهی نکرده بود از قبیل همبستگی بین امواجج دریا و موقعیت ماه، و تغییر در نیروی جاذبه با ارتفاع بالای بستر دریا. نظریه نیوتن مدت دو قرن قرین توفیق بود بدین تعبیر که هر تلاشی جهت ابطال آن با توجه به پدیدارهایی که به کمک خود آن پیش بینی شده بود، ناموفق می شد. این نظریه حتی به کشف سیاره جدید نیوتن منجر گردید، اما با وجود توفیقاتش، تلاشهای مداوم جهت ابطال آن سرانجام کامیاب شد. نظریه نیوتن از راههای متعددی ابطال گردید. این نظریه قادر به تبیین جزئیات مدار سیارة عطارد نبود و نمی توانست جرم متغیر الکترونهای سریع الحرکت در لولة خلأ را تبیین کند. در نتیجه فیزیکدانان در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم با چالش مسائلی مواجه شدند که اقتراح فرضیه های نظری جدیدی را طلب می کرد که بنحوی کامیابتر براین مسائل فائق آید. اینشتاین توانست از عهده این چالش برآید. نظریه نسبیت وی توانست پدیدارهایی را تبیین کند که نظریه نیوتن را ابطال کرده بود و در همان حال می توانست در زمینه هایی که نظریه نیوتنی موفق بود با آن برابری کند. بعلاوه، نظریه اینشتاین پیش بینی پدیدارهای جدید چشمگیری را به ارمغان آورد. نظریه نسبیت خاص وی پیش بینی کرد که جرم تابعی از سرعت است و جرم و انرژی قابل تبدیل به یکدیگرند. همچنین نظریه نسبیت عام وی پیش بینی کرده بود که پرتو نور در میدانهای گرانشی نیرومند خمیده می شوند. کوششهای بعدی جهت ابطال نظریة اینشتاین با توجه به پدیدارهای جدید به شکست انجامید. ابطال نظریه اینشتاین بمنزلة چالش برای فیزیکدانان جدید همچنان برجای مانده است. توفیق آنان در ابطال این نظریه گام جدیدی در پیشرفت فیزیک خواهد بود.
آنچه شرحش گذشت تبیین معمول ابطالگرایان از پیشرفت فیزیک بود در فصل بعد دقت و اعتبار این تبیین را بنا به عللی مورد تردید قرار خواهیم داد.
از آنچه گذشت آشکار می شود که مفهوم پیشرفت و رشد علم مفهومی است که در تبیین علم ابطالگرایان نقشی محوری دارد.
فصل پنجم : ابطالگرایی پیشرفته، پیش بینی های بدیع و رشد علم
تأئید در تبیین ابطالگرایان از علم
هنگامی که در فصل پیشین، ابطالگرایی به منزله بدیلی برای استقراء گرایی معرفی گردید اهمیت کلیدی ابطال، یعنی شکست نظریه ها در بوتة آزمودنهای مشاهدتی و آزمایشی راتشریح کردیم.] در آنجا[ استدلال شدکه منطقاً کذب نظریه ها را در پرتو گزاره های مشاهدتی موجود می توان نشان داد، ما صدقشان را نه. همچنین برهان آوردیم که علم با طرح حدس های تهورآمیز و قویاً ابطال پذیر برا ی حل مسائل و سپس کوششهای مجدانه برای ابطال پیشنهادهای جدید پیشرفت می کند. همچنین افزودیم که پیشرفتهای مهم علمی هنگامی حاصل می شود که حدس های متهورانه تأئید شوند . پاپر که خود را از جمله ابطالگرایان معرفی میکند، این مواضع را در متن نقل شدة پیشین با تأکید به صراحت بیان کرده است، با این وصف توجه بیش از اندازه به ابطال نظریه های تصویر چندان درستی از موضع ابطالگرایان پیشرفته تر به دست نمی دهد. در مثال پایانی بخش گذشته اشارتی به این نکته شده است. کوشش های مستقلاً آزمون پذیری که برای نجات نظریه نیوتن به مدد فرضیه ای نظری صورت گرفت کامیاب شد. دلیل این کامیابی تأئید آن فرضیه بواسطه کشف نیوتن بود نه ابطال آن.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 29 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
نام و نسب
مؤلف لباب الالباب نام و نسب او را استاد ابوعبدالله جعفر محمدالرودکی ضبط کرده است و در زبان پارسی متداول است که نام پسر را به اضافت بر نام پدر ملحق می کنند ، پس مراد او ابوعبدالله جعفربن محمد بوده است .
نظامی عروضی در چهار مقاله ، در مقالت اول نام او را عبدالله جعفربن محمد الرودکی ضبط کرده است . مؤلف فرهنگ جهانگیری ، در لغت زخمه ، که این بیت از قطران را به وی نسبت می دهد می نویسد : استاد ابوالحسن رودکی گوید :
شنبة شادی و اول مه آذر زخمه برافگن به عود وعود بر آذر
در تذکرة بزم آرا که در سال 1000 تألیف شده نام او عبدالله محمد رودکی است . در تذکرة میخانه که در اوایل قرن یازدهم تألیف شده ابوعبدالله محمدالرودکی سمر قندی ، در تذکرة خیرالبیان تألیف حسین بن غیاث الدین محمد تنها به نام رودکی اسم او برده شده است . در تذکره الشعرای دولتشاه سمر قندی نیز نام وی استاد ابوالحسن رودکی ثبت شده است . مؤلف مجمع الفصحا نوشته است : «نامش محمد ، کنیتش ابوالحسن ، بعضی عبدالله گفته اند و بعضی گفته اند ابوعبدالله کنیتش بوده است و نامش جعفربن محمد الرودکی»… البته درست ترین گفته از حیث قدمت مأخذ و اعتبار کتاب ، گفتار عبدالکریم بن محمد السمعانی است در کتاب الانساب که نام و نسب او را چنین تصریح می کند : «ابوعبدالله جعفربن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم الرودکی الشاعر السمر قندی» و ریشة گفتار سمعانی تاریخ سمر قند تألیف ابو سعد عبدالرحمان بن محمد ادریسی حافظ سمر قندی در گذشته در 450 است که 121 سال پس از رودکی در گذشته است و نزدیک ترین کس از مؤلفان به زمان اوست .
تخلص
درباب وجه تخلص او مؤلفانی که در این باب ذکری کرده اند متفقند که یا از نام مولد وی رودک آمده است یا اینکه چون رود نیکو می نواخته او را رودکی خوانده اند . اما جهت دوم سست و نادرست می نماید چه اگر دورنواز بوده است می بایست او را رودی بخوانند نه رودکی ، زیرا که رود مصغری چون رودک هرگز در زبان ما معمول نبوده و در هیچ یک از فرهنگ ها ضبط نکرده اند . رودی هم به قیاس زبان فارسی درست نیست زیرا زننده و نوازندة رود را باید به زبان فارسی آن هم در قرن چهارم که رعایت قواعد فصاحت و مبادی زبان را می کرده اند «رودساز» یا «رود نواز» و یا «رود زن» گفت و نه رودی و رودکی .
مسلم است که رودکی نام و شهرت این شاعر بزرگ ما بوده و به این اسم شناخته می شده و خود نیز در اشعاری که ازو بازمانده است چند جا ایت تخلص را به کار برده است :
رودکی چنگ برگرفت و نواخت باده انداز کو سرود انداخت
رودکیا ، بر نورد مدح همه خلق مدحت او گوی و مهر دولت بستان نیست شگفتی که رودکی به چنین جای خیره شود بی روان و ماند حیران تو رودکی را ، ای راهرو ، همی بینی بدآن زمانه ندیدی که این چنینان بود در عشق چو رودکی شدم سیر از جان از گریة خونین مژه ام شد مرجان
و معاصرین و کسانی که بلافاصله پس از وی آمده اند همه او را بدین تخلص خوانده اند .
رودکی را یکی از چندتن معدود از میان نخستین شعرای زبان فارسی می توان شمرد که به تخلص شاعرانة خویش معروف شده و این خود دلیل بر فرط شهرت شاعر است که شهرت او در شعر عنوان شخصی وی را در حجاب بگیرد و نام اصلی او را از میان ببرد ، چنان که مؤلفان در نام و نسب و کنیت او آن همه اختلاف کرده اند که بدان اشارت رفت و شاید شاعران دیگر اقران رودکی نیز تخلص داشته اند که بدان مشهور نگشته اند .
عصر زندگی
در تراجم احوال رودکی نکاتی که در عصر زندگی او باشد ضبط نکرده اند جز انکه مولفان متفقند که وی ساعر و ندیم و معاصر نصربن احمد سامانی بوده و این نکته چنان هویداست که نام رودکی و نام نصربن احمد سامانی بوده و این نکته چنان هویداست که نام رودکی و نام نصربن احمد همیشه قرین یکدیگر است .
نظامی عروضی نام رودکی را در مقالت دوم چهار مقاله جایی که اسامی شعرای سلف را می شمارد و در سلک شعرای آل سامان ضبط کرده . عوفی در لباب الالباب می گوید : «امیر نصربن احمد سامانی که امیر خراسان بود او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت.»
نام رودکی با نام نصربن احمد چنان پیوسته بوده است که منوچهری دامغانی در مدح فضل بن محمد سروده است :
شاعر و مهتر دل است و زیرک و والا رودکی دیگر است ونصربن احمد
در این که مداح و معاصر نصربن احمد بوده به هیچوجه تردید نیست چنان که در لباب الالباب یک قطعة دو بیتی از اشعار او را تصریح کرده است که به مدح نصربن احمد است و خود نیز بدین معنی اشارت کرده است ، آنجا که گوید :
شد آن زمان که به انس رادمردان بود شد آن زمانه که او پیشکار میران بود همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان است همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان بود که را بزرگی و نعمت زاین و آن بودی ورا بزرگی ونعمت ز آل سامان بود
در میان اشعار رودکی این بیت رانقل کرده اند :
باد بر تو مبارک و خنشان جشن نوروز و گو پسند کشان
واضح است که این بیت را رودکی در سالی سروده که عید اضحی ونوروز در یک روز بوده است و این سال مصادف است با 311 از هجرت که 11 ماه مارس فرنگی مطابق با اول ذی الحجه که عید اضحی است مصادف بوده .
از طرفی رودکی معاصر بوده است با شهید بلخی شاعر معروف ومرادی شاعر و فرالاوی که هر سه معاصرین نصر بن احمد و وزیروی جیهانی بوده اند و شهید بلخی در 325 درگذشته و رودکی او را مرثیت گفته است .
ازین نکات مسلم می شود که رودکی در نیمة اول قرن چهارم می زیسته و چون بیش از بیست و نه سال از قرن چهارم را درک نکرده و البته سن او از بیست ونه بیشتر بوده ناچار قسمتی از عمر او در اواخر قرن سوم گذشته لازم می شود که پنجاه سال از نیمة دوم قرن سوم را جزو عصر زندگی او شمرد که ازین مدت 28 سال رادر دربار نصربن احمد گذرانده است ، یعنی از سال 301 جلوس این پادشاه تا سال 329 که خود رحلت کرده است و دو سال پیش از فرمان یافتن نصربن احمد باشد . چون لازم آمد که رودکی نزدیک پنجاه سال از نیمة دوم قرن سوم را نیز دریافته باشد واضح است که تمام عمر او مصادف با سلطنت نصربن احمد نمی گردد زیرا که نصر بن احمد به سال 301 جلوس کرد و پیش از او پدرش احمد بن اسمعیل از 295 تا 301 شهریاری داشت و پیش از او امیر اسمعیل سامانی بزرگترین امیر و مؤسس این سلسله از 297 تا 295 پادشاهی می کرده است .
پس ظن غالب آن است که رودکی زمان این هر دو رانیز دریافته باشد چنان که او را بیتی است در مدیحه که گوید :
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان چون فضل گوهر و یاقوت بر نبهره شبیز
یکی دیگر از کسانی که رودکی مدح وی را گفته است ابوالفضل بلعمی وزیر است . پیداست که شاعری مقرب پادشاه چون رودکی می بایست وزیر دانشمند و خرد پرور و توانایی چون بلعمی را بستاید و ابوالفضل بلعمی رودکی را صلات بسیار بخشیده و حتی وامی را که از خریدن غلامی «عیار» نام داشته این وزیر گزارده است . البته شکی نیست که بلعمی وزیر ممدوح رودکی همین ابوالفضل محمد بن عبیدالله است ،زیرا که رودکی رادر پایان عمر میل کشیده و کور کرده اند شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که س از 326 که از کار افتاده خانه نشین شده است در حوادثی که در پایان سلطنت نصربن احمد روی داده و به واسطه گرویدن وی و بزرگان دربارش به طریقة اسمعیلی برخی از درباریانش بر وبر خواسته اند و وی را از سلطنت باز داشته اند ، چنان که پس از این خواهد آمد ، بلعمی را که مانند دیگران بدان طریقه گرویده بود در شب دهم صفر 329 کشته اند و سه سال پس از عزل هلاک شده است . شاید رودکی را هم که با آن وزیر پیوستگی تام داشته و با او هم عقیده بوده است کور کرده باشند و وی نیز در همان سال 329 با وضعی دلخراش از جهان رفته باشد .
رودکی در یک جا از ابوالفضل بلعمی وزیر نام برده است و آن در قصیده بسیار معروف اوست بدین مطلع :
مادر می را بکرد باید قربان بچة او را گرفت و کرد به زندان
که درسال 321 در مدح امیر ابو جعفر احمد بن محمد حکمران سیستان سروده است در اواخر آن قصیده در مدیحه که وصف از مجلس امیر نصربن احمد و می خوردن او به یاد امیر ابو جعفر می کند می گوید :
یک صف میران و بلعمی بنشسته یک صف حرام و پیر صالح دهقان
سمعانی در کتاب الانساب در ترجمه حال رودکی نوشته است : «ابوالفضل بلعمی وزیر اسمعیل بن احمد والی خراسان می گفت رودکی را در عرب و عجم مانند نیست» .
دیگر از دلایل رابطة رودکی با ابولفضل بلعمی آن است که رودکی کلیله و دمنه را به فرمان و به خواهش ابولفضل بلعمی نظم کرده است . فردوسی در شاهنامه دربارة کلیله و دمنه چنین آورده :
نبشتند بر نامة خسروی نبد آن زمان خط به جز پهلوی
همی بود با ارج در گنج شاه بدو ناسزا کس نکردی نگاه
چنین تا به تازی سخن راندن از آن پهلوانی همی خواندند
چو مأمون روشن جهان تازه کرد خور و روز بر دیگر اندازه کرد
دل موبدان داشت و رأی کیان ببسته به هر دانشی بر میان
کلیله به تازی شد از پهلوی برین سان که اکنون همی بشنوی
به تازی همی بود تا گاه نثر بدان گه شد در جهان شاه عصر
گران مایه بوالفضل دستور او که اندر سخن بود گنجور او
بفرمود تا پارسی دری بگفتند و کوتاه شد داوری
از آن پس چو بشنید رأی آمدش برو بر خرد رهنمای آمدش
همی خواستی آشکار و نهان کزو یادگاری ود در جهان
گذارنده ای پیش بنشاندند همه نامه بر رودکی خواندند
بپیوست گویا پراگنده را بسفت اینچنین در آگنده را
پیداست که مراد از ابوالفضل دستور نصربن احمد همان ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی است و اینکه فردوسی می گوید :
بفرمود تا پارسی دری بگفتند و کوتاه شد داوری
شاید مراد آن باشد که ابوالفضل بلعمی چون به وزارت رسیده است فرمان داده که دیوانها را به فارسی کنند و مکاتبات درباری سامانیان را به فارسی دری بنویسند و چنانکه پیش از آن مأمور بوده است به تازی ننویسند.
چون رودکی به فرمان و خواهش ابوالفضل بلعمی کلیله و دمنه را نظم کرده است پیداست که پیش از مرگ او در سال 329 و شاید هم پیش از عزل وی در سال 326 ، نظم این کتاب به پایان رسیده باشد پس هر تاریخ دیگری که دربارة نظم کلیله و دمنة رودکی آورده باشند درست نیست .
معلومات او
محمد عوفی گوید در لباب الا لباب : « او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود و به سبب آواز در مطربی افتاد و از ابوالعبیک بختیار که در آن صفت صاحب اختیار بود بر بط بیاموخت و در آان ماهر شد و آوازه به اطراف و اکناف عالم برسید … ». مؤلف حبیب السیر نیز بر آن است که : « درنواختن عود ماهر شد » . مؤلف هفت اقلیم هم گوید : «… او را حق سبحانه و تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش عنایت کرده بود … اگر به کلید تلاوت دهان را با نفتاح پیوستی اعلی و ادنی و پیر و برنا شیفتة وی گردیدندی و در آخر به مطربی افتاد و بر بط می نواخته …» . صاحب مجمع الافصحاء گوید : «… گویند رود نیکو نواختی و شعر دلجو ساختی و سرود با اثر گفتی و به حسن صوت و علم موسیقی معروف و به صفات حسنه که ندیمان را شاید موصوف بودی … » و نویسندة مقدمة دیوان چاپ تهران نیز بر آن است که «… در علم موسیقی و آواز باربد و نکیسا درگذشت … » . در هر صورت خواه چنگ و خواه بر بط خواه رود و خواه عود ، یکی از سازها را به خوبی می زده است و آواز فریبنده داشته و قول معتبرتر آن است که چنگ می زده ، چنانکه نظامی عروضی در ضمن آن حکایت برانگیختن نصربن احمد به بازگشت به بخارا ، همچنان که گذشت ، گوید که آن قصیده را با چنگ در پردة عشاق آغاز کرد و از اینجا مسلم می شود که هم چنگ می نواخته و هم آواز می خوانده است ، خود نیز درین باب و در حق خویش گوید :
بد آن زمانه ندیدی که در جهان رفتی سرودگویان ، گویی هزاردستان بود
و جای دیگر :
رودکی چنگ بر گرفت و نواخت باده انداز کو سرود انداخت
و هم جای دگر :
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم به جرم حسن چو یوسف اسیر زندانی
در آن اوان و حتی اواخر قرن پنجم در ایران شعر و موسیقی به هم پیوسته بود و شعر را جز به آهنگهای موسیقی نمی خواندند و شعرای بزرگ چون رودکی و منجیک ترمذی و فرخی در موسیقی استاد زمانة خویش بوده اند و کسانی که موسیقی نمیدانستند و آواز نداشتند برای رواج شعر خویش و پسند خاطر ممدوح راویان اجیر می کردند و شعر ایشان را راوی در حضور ممدوح می خواند و تاریخ ادبیات ایران و تراجم احوال شعرا در قرن چهارم و پنجم همه جا مشحون اطلاعات درین باب است و عجب نیست که پیشوای ایشان و آفریدگار شعر فارسی بدین دو هنر بزرگ که لازمة شاعری در آن زمانه بوده است آراسته بوده باشد و به همین جهت است که مطبی در آن زمان از مشاغل بزرگ بوده و دانندة این هنر را جزو هنرمندان زمانه می شمردند .
محمد عوفی گوید : «… چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی قرآن به تمامت حفظ کرد و قراعت بیاموخت و شعر گفتن گرفت ، چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت گشت … » جامی نیز در بهارستان و امین احمد رازی در هفت اقلیم حافظ قرآن بودن وی را تأیید کرده اند و البته این هر دو کار از هوشیاری چون رودکی بعید نیست و نظایر آن جای دیگر هم دیده شده است .
نکته دیگر که از دانایی او بر ما روشن است مهات بسیار اوست در لغت فارسی ، چنانکه فرهنگی به زبان ما نیست که شاهدی از شعرا داشته باشد و در آن میان ابیاتی چند از رودکی به شهادت معانی لغات مندرج نباشد و می توان گفت رودکی شاعری است که اشعار او در فرهنگها بیش از دیگران ثبت است . چنانکه پل هرن مستشرق آلمانی در مقدمه ای که بر چاپ لغت اسدی نوشته است گوید : «رودکی شاعری است که بیش از همه ذکر او آمده است…»
معلوم می شود رودکی در ادبیات و اشعار شعرای تازی نیز دست داشته و این دو بیت که در مدیحه گفته بدین معنی گواه است :
جز به سزاوار میر گفت ندانم ورچه جریرم به شعر و طایی و حسان
سخت شکوهم که عجز من بنماید ورچه حریفم ابا فصاحت سحبان
ممارست وی در تاریخ ایران پیش از اسلام و ادبیات قدیم ایران نیز از ین ابیات که گفته است هویداست ، یکجا گوید :
همچو معماست فخر و همت او شرح همچو ابستاست فضل و سیرت او زند
چنانکه جز او شاعری دیگر را در ایران سراغ نتوان کرد که بداند ابستامتن است و زند شرح آن و این نکته ای است که در قرن اخیر از تحقیقات مستشرقین اروپا بر آمده است . همه جای دیگر گوید در مدیحه :
سیرت او بود وحی نامه به کسری چونکه به آیینش پند نامه بیاگند
و جای دیگر :
دخت کسری زنسل کیکاووس درستی نام ، نغز چون طاوس
و نیز اسامی رستم و خسرو پرویز و اسفندیار و سام و سقراط و افلاطون و یعغوب و یوسف و طوفان نوح و عیسی و لقمان و حاتم و لیلی و مجنون و شافعی و ابوحنیفه و سفیان و عمر و بن لیس که در شعر خود آورده است که دلیل است که بر سیر و تواریخ آگاه بوده و اسامی یونان و مصر و نیل و بابل و طنجه و طراز و چین و کوه سیام و جودی و ثهلان و ری و نیمروز و ساری و ساریان که در شعر او آمده است دلیل است که مسالک و ممالک نیز بصیر بوده است .
ظاهراً رودکی در مظاهر و حکم نیز مطلع بوده است ، چنانکه خود گوید:
مرا زمنصب تحقیق انبیاست نصیب چه آب جویم از جوی خشک یونانی ؟
و شاعری که او را مرثیت سروده گفته است :
رودکی رفت و ماند حکمت اوی می بریزد ، نریزد از می بوی
و همین نکته باعث شده است که مؤلفان متأخر او را «حکیم» لقب داده اند .
اما استادی رودکی در شعر فارسی و متعلقات آن از بدیهیات است . شمس الدین محمد بن قیس رازی در کتاب «المعجم فی معاییر اشعار الاجم» در باب بحر هزج گوید : «… یکی از متقدمان شعرای اجم و پندارم رودکی و الله اعلم از نوع آخرم و آخرب این بحر(بحر هزج) وزنی تخریج کرده است و آن را وزن رباعی خوانند و الحق وزنی مقبول و شعری مستلذ و مطبوع است و از ین جهت اغلب نفوس نفیس را بدان رغبت است و بیشتر طباع سلیم را بدان میل و گویند سبب استخراج این وزن آن بوده است کی روزی از اعیاد بر سبیل تماشا در بعضی از متنزهات غزنین بر می گشت و به هر نوع از اجناس مردم بر می گذشت و طایفه ای اهل طبع را دید گد ملعبة جمعی کودکان ایستاده و دیده به نظارة گوزبازی کودکان نهاده ، از آنجا که شطارت جوانان شاعر و بطالت شاعران شاطر باشد قدم در نهاد و سر به میدان ایشان بر آورد ، کودکی دیده ده پانزده ساله با زلف و عارضی چون سنبل پیراممون لاله … منظری دلگشای و مخبری جانفزای ، گفتاری ملیح و زبانی فصیح ، طبعی موزون و حرکاتی مطبوع ، مردم در جمال و کمالش حیران مانده و او به لطف طبع آن نقش باز خوانده ، به هر کرشمه صد دل می خست و به هر نکته ده بذله می نشاند ، به شیوه گری جان شکری می کرد و در گوزبازی اسجاع متوازن و متواضی می گفت ، درآمد و شد تمایلی می کرد و در گفت و شنود شمایلی می نمود . گردکانی چند از کف به کوی می انداخت و در خفض و رفع خود را از اشارت مردم غافل می ساخت ، شاعر در آن لباغت خلق و ذلاغت نطق حیران مانده و انگشت تعجب در دندان گرفته ، برآن تناسب اعضا آفرین و تحسین می کرد و بر آن صورت زیبا معوذتین و یسین می خواند. تا یکباری در انداختن گردگانی از کو گوز بیرون افتاد و به غهغری هم به جایگاه بازغلتید ، کودک از سر ذکای طبع و صفای قریحت گفت :
غلطان غلطان همی رود تا بن کو
شاعر را این کلمات وزنی مقبول نظمی متبوع آمد ، به قوانین عروض مراجعت کرد و آن را از متفرعات بحر هزج بیرون آورد و به واسطة آن کودک بر ین شعر شعور یافت و از عظم محل و لطف موقع آن به نزدیک او در نظم هر قطعه در دوبیت اقتصار کرد : بیتی مصرع بیتی مقفی و به حکم آنک منشد و منشی و بادی و بانی آن وزن کودکی بود ، نیک موزون و دلبر و جوانی سخت تازه و تر آن را ترانه نام نهاد … »
از اینجا به خوبی بر می آید که رودکی دستی در عروض داشته و در این علم استاد ماهر بوده است و وزن ترانه یا رباعی از مخترعات اوست . تصرف او در عروض مسلم است چند قصیده ای دارد مسدس مسبع از بحر مضارع بر وزن مفعول فاعلات مفاعیلان :
بد ناخوریم باده ، که مستانیم وز دست نیکوان می بستانیم
و پیش از او کس بدین وزن نگفته است .
نیز قطعه دیگر اخرب مکفوف مهذوف از بحر قریب بر وزن مفاعیل فاع لان :
می آرد شرف مردمی پدید آزاده نژاد از درم خرید
که در این وزن نیز مبتکر است و نیز قطعه ای مثمن در بحر خفیف بر وزن فاعلاتن مفاع لن فعلاتن مفاع لن :
گر کند یاریی مرا به غم عشق صنم بتواند زدود زین دل غمخواره زنگ غم
و این نیز از مبتکرات اوست و هم قطعة دیگر مقبوض اثلم از بحر متقارب بر وزن فعول فع لن فعول فع لن :
گل بهاری ، بت تتاری نبیذ داری ، چرا نیاری ؟
و این وزن را نخست او گفته است و همچنین قطعة دیگر مربع مرفل از بحر رجز بر وزن مستعلن مستفعلاتن :
بی تو مرا زنده نبینند من ذره ام ، تو آفتابی
که آن نیز از ابتکارهای اوست . دولتشاه هم دربارة آگاهی وی در شعر گوید : «او را در فنون و علوم و فضایل وقوف است و از اقسام شعر قصاید و مثنوی را نیکو می گوید». مؤلف مجمع الافصحا گوید : «کسب کمالات نموده ، چنانکه در بینش و دانش شهره و از هر علوم با بهره آمد» .
دیگر از جنبه های شعر رودکی چند مضمون است که وی از زبان تازی گرفته است . این که گفته است :
به روز نیک کسان ،گفت ، غم مخوز ذنهاز
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
مضمون این حدیث است : «انظروا الی من هو دونکم ولا تنظر وا الی من هو فوقکم» .
این که گفته است :
این جهان پاکخواب کردار است آن شناسد که دلش بیدار است
نیز مضمون این حدیث را دارد که : «الدنیا کحلم النائم» .
در شعر او بسیار به اندیشه های حکیمان بر می خوریم و به همین جهت است که پیشینیان نام او را «حکیم رودکی» نوشته اند .
اینکه گفته است :
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آنک آمد بود انچه بود ، خیره چه غم داری ؟
هموار کرد خواهی گیتی را گیتی است ، کی پذیرد همواری ؟
بیان حکیمانه ای است که بسیاری از فرزانگان جهان نیز آورده اند . اینکه در مرثیه مرادی سروده است :
جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد
نیز همان عقیده است که حکمای شرق و غرب بارها مکرر کرده و معتقد بوده اند که روح به آسمان می رود و تن پس از جدایی از روح به زمین که از آنجا آمده است باز می گردد .
اینکه گفته است :
زندگانی چه کوته و چه دراز نه به آخر بمرد باید باز ؟
نیز بیانی است که در گفتار بسیاری از اندیشمندان جهان می توان یافت.
سمعانی در کتاب الانساب گوید که رودکی از اسمعیل بن محمد بن اسلم قاضی سمرقندی روایتی کرده است که وی از ابو عبدالله بن ابی حمزة سمر قندی شنیده است ازینجا پیداست که رودکی حدیث فرا گرفته و از محدثان وزگار خود بوده است . چنان می نماید که این اسمعیل بن محمد بن اسلم قاضی سمر قندی و استادش ابو عبدالله بن ابو حمزة سمرقندی از بزرگان محدثان زمان بوده اند که روایت حدیث ازیشان اعتبار داشته است و چون هر دو از مردم سمر قند بوده اند و نزدیک ترین مرکز علمی به رودک زادگاه رودکی شهر سمر قند بوده است . و رودکی پیش از آنکه به بخارا پایتخت سامانیان برود در سمرقند زیسته است پیداست که در جوانی برای کسب دانش به سمرقند رفته و در آنجا حدیث را ازاسمعیل بن محمد بن اسلم قاضی سمر قند فرا گرفته است .
عقاید و افکار
رودکی یک یاز شعرایی است که در شعر خویش افکار حکیمانه و اندرزها گذاشته است . در بیشتر قطعاتی که از وی مانده اشعار رزین در حکم و معارف دارد و در میان شعرای پارسی زبان بدین صفت مخصوص و ممتاز است ، چنان که ناصر خسرو قبادیانی شاعر و حکیم معروف قرن پنجم ایران در قصیده ای که مطلع آن این است :
بر جستن مراد دل ، ای مسکین چوگانت گشت پشت وزخان پرچین
اشارت بدین معنی کرده و گوید :
اشعار پند و زهد بسی گفته است این تیره چشم شاعر روشن بین
آن خوانده ای بخوان سخن حجت رنگین به رنگ معنی و پند آگین
و البته حکم کسی چون ناصر خسو در حق هر کس باشد حجت است . شعرا در افکار و عقاید تقریباً در تمام ممالک یکسانند . تا قلب رقیق نباشد کسی را به شاعری راهبری نمی کند . به همین جهت مضامین مشترک میان شاعران هست که هیچ شاعری از دیگری نگرفته و حاجت بدان نیست که اغاره کنند یا توارد شود ، هر قلب حساس چنین احساسات را می تراود ، چون رحم و اغماض و بزرگواری و امثال آن ، رودکی هم در این احساسات شریک است، می گوید :
این یغ نه از بهر ستمگاران کردند انگور نه از بهر نبیذاست به چرخشت
هوش تیز با قلب حساس مصاحب شاعر است و به همین جهت در کار جهان نگران و در پند و عبرت گرفتن از روزگار از مردم دیگر ساده دل تر است . گذشت جهان و نعمت و نقمت گذران را که می بیند جهان را به چیزی نمی شمارد ، خواه خیام باشد و خواه رودکی و خواه هر شاعر دیگر ، ولی بیان رودکی در ناپایداری جهان از دیگران فصیحتر است ، چنان که گوید :
این جهان پاک خواب کردار است آن شناسد که دلش بیدار است
و جای دیگر :
جهان همیشه چو چشمی است گرد و گردان است
همیشه تا بود آیین گرد گردان بود
همان درمان باشد به جای درد شود
و باز درد همان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
و نو کند به زمانی همان خلقان بود
با شکسته بیابان که باغ خرم بود
و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود
درین صورت غم چرا ؟ چنان که گوید :
زامده شادمان نباید بود وز گذشته نکرد باید یاد
چون سرانجام همه یکسان است غم بیهوده است و به همین جهت است که گوید :
زندگانی چه کوته و چه دراز نه به آخر بمرد باید باز
خواهی اندر عنا و شدت زی خواهی اندر امان به نعمت و ناز
این همه روز مرگ یکسانند نشناسی ز یک دگرشان باز
هنوز متفکران جهان حقیقتی مسلم تر ازین نیافته اند . طبعاً صاحب این اندیشه بی نیاز است و از روی بی نیازی است که گوید :
لب تر مکن به آب،که طلق است در قدح دست از کباب دار ،که زهر است توأمان
نزد چنین کسی پرورش تن چه صواب دارد ؟ این است که گوید :
برای پرورش جسم ، جان چه رنجه کنم ؟
که حیف باشد روح اقدس به سبگانی
البته با اینهمه سوکواری و شکوه از جهان را چه سود است ؟ به همین جهت گوید :
رفت آنک رفت و آمد آنک آمد بود آنچه بود ، خیره چه غم داری ؟
هموار کرد خواهی گیتی را ؟ گیتی است کی پذیرد همواری ؟
مستی مکن ، که نشنود او مستی زاری مکن ، که نشنود او زاری
شو تا قیامت اید زاری کن کی رفته را به زاری باز آری ؟
درین حال ایا بهتر نیست که مردم اثری بزرگ از خویش گذراند ، چنان که عقیدة رودکی اس ؟
اندر بلای سخت پدید آرند فضل بزرگ مردی و سالاری
این عقیده را جای دیگر توضیح کند و گوید :
چهار چیز مر آزاره را زغم بخرد
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
کسی را که چنین فکری باشد طبعاً سالوس و مرد ریا نیست ، این است که گوید :
ایزد ما وسوسة عاشقی از تو پذیرد ، نپذیرد نماز
و چنین کس بی نیاز از مردم است و گوید :
چون تو طمع از جهان بریدی دانی که همه جهان کریمند
واین بی نیازی او را از آن باز می دارد که بر نعمت کسان رشک برد و او را راه می نماید که بگوید :
زمانه پندی ازاروار داد مرا
زمانه را چونکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان ، گفت ، تا تو غم نخوری
بسا کسا که ه روز تو آرزومند است
دیگر از عقاید رودکی آن است که درین بیت صریحاً پرورده است :
کسی را که باشد به دل مهر حیدر شود سرخ رو در دو گیتی به آور
چنان که معروف بلخی نیز بدین عقیده اشارت کرده و یک مصرع از او را به تضمین آورده است :
از رودکی شنیدم استاد شاعران کاندر جهان به کس مگرو ، جز به فاطمی
و چنان که خود نیز این عقیده رادر مدیحه می پروراند :
ای شاه نبی سیرت،ایمان به تو محکم ای میر علی حکمت ، عالم به تو در غال
ناصر خسرو پیشوای اسمعیلیة ایران دربارة خویشتن می گوید :
جان را زبهر مدحت آل رسول گه رودکی و گاهی حسان کنم
همین توجهی که ناصر خسرو به رودکی داشته دربارة کسایی شاعر معروف پایان قرن چهارم و آغاز قرن پنجم نیز داشته است بارها در اشعار خود نام وی را به بزرگی برده و از اشعار او استقبال کرده و او را استاد و پیشرو خود دانسته و پیداست که با او هم عقیده بوده است .
همچنین که ناصر خسرو که امامی بوده کسایی را که هم عقیدة او بوده است گرامی شمرده ، کسایی نیز رودکی را به همین سبب حرمت بسیار گذاشته و دربارة او گفته است :
رودکی استاد شاعران جهان بود صد یک از او تویی کسایی ؟ یرگست خاک کف پای رودکی نسزی تو هم بشوی گاو و هم بخایی بر غست
در بن بیت دیگر با دریغ و درد یاد از دوران رودکی و گذشتن عهد سامانیان و بلعمیان می کند :
به عهد دولت سامانیان و بلعمیان جهان نبود چنین ، با نهاد و سامان بود
پیداست که این بیت کسایی از قصیده ای است که به استقبال قصیدة معروف رودکی سروده است که مطلع آن این است :
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود نبود دندان ، لابل ، چراغ تابان بود
از قصیده ای که رودکی در مدح ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی وزیر معروف سروده ، سوزنی یک بیت آن بدینگونه تضمین کرده است :
در مدح تو به صورت تضمین ادا کنم
یک بیت رودکی را در حق بلعمی :
«صدر جهان ، جهان همه تاریک شب شده است
از بهر ما ستارة روشن همه دمی»
مطلع قصیدة رودکی این بوده است :
تا خوی ابر گل رخ تو کرده شبنمی شبنم شده است سوخته چون اشک ماتمی
ازین جا پیداست که ناصرخسرو کسایی و رودکی و بلعمی همه پیرو یک عقیده و یک طریقه بوده اند و دلبستگی که رودکی در آن مصراع دربارة فاطمیان به زبان آورده آن در قصیدهای سروده که به مدح بلعمی گفته بوده است .
مؤلف کتاب النقض نیز اشاره ای بدین مطلب کرده است : « آنکه گفته و به قول شاعرکان بداعتقاد بی نماز مفسد خمار که شعرهای رکیک گفته اند و در بازارها جمع شده می خوانند و این خواجگان رافضی کافرکیش احمق روش عوان طبع ابله دمدار بی تمیز با دل های پر غل و غش و کین جمع شده بر آن دروغ ها معتکف بوده ، آن بهتان را به جان خریدار شده و آن محالات را در هیچ تاریخی و اثری نمی شنوند ، جواب این کلمات آنکه : اگر زیرکان و عقلا و همة علما سفاهت و بی ادبی و جواب احمق را به سکوت و قلت التفات گفته اند ، اما بر سبیل اشارت کلمتی مختصر گفته شود : اولاً از اعتقاد شعرا خبر دادن ، که از افعال قلوب است والا خدای تعالی بر آن مطلع نباشد ، از غایت جهل است و آنچه گفته است که : شعرا مفسد و بی نماز باشند عجب است که خواجه خود انبیا و ائمه را معصوم نگوید و نداند چگونه شاعرانش معصوم می بایند ؟کدام شاعر است که به لهو و طرب مشغول نشده است ، از رودکی و عنصری و منجیک و معزی و برهانی و غیر ایشان ؟ پس شعرای شیعه را با ایشان قیاس باید کردن و این تهمت ننهادن، که ما در ایشان دعوی عصمت نکرده ایم … »
این که رودکی با آن همه حشمت و پایگاه بلندی که در دربار نصربن احمد داشته در پایان زندگی از بخارا پایتخت سامانیان به زادگاه خود ده پنج رودک بازگشته و در آنجا از جهان رفته و در گورستان آن ده مدفون شده است خود می رساند که از دربار وی را طرد کرده اند یا آنکه وی هم کشته شده است و پیکرش را به زادگاه او برده و به خاک سپرده اند . اشعار سوزناکی که درین زمان از دگرگون شدن روزگار و تلخکامی پایان زندگی خویش سروده دلیل دیگری بر ثبوت این نکته است . چنان که اشارت رفت در همان قبرستان پنج رودک گفته اند وی را در آن به خاک سپرده اند درین اواخر استخوان های وی را یافته اند و آثاری در آنها دیده شده است که می رساند در آن واقعة آزار و شکنجه و کشتار اسمعیلیه در بخارا وی را نیز زجر داده و چهره اش را به اخگر فروزانی فرو برده و با جسمی گداخته در چشمانش فرو کرده او را کور کرده اند . وی در آن موقع مقاومت سخت کرده و استخوان پشتش شکسته است . پس کوری وی مادرزاد نبوده و قراین چند با گفتة نجاتی و منینی در شرح تاریخ عتبی توأم می شود و می رساند که وی را در پایان زندگی کور کرده اند .
پس این که در اشعار وی هم مطالبی هست که می رساند وی به خاندان پیامبر مهر می ورزیده است این مطلب را روشن می کند و مرا وا می دارد درین زمینه تأکید کنم که وی معتقد به یکی از طرق امامیه و شاید ، چنان که بیشتر حدس آن می رود ، اسمعیلی بوده باشد .
رودکی عقیدة دیگر هم دارد که البته آن عقیدت فرع این است که
می گوید :
خدای را بستودم که کردگار من است زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
روزی هم شاید از جوانی کردن و عشق ورزیدن و باده خوردن توبه کرده باشد، چنان که گوید :
رفیقا، چند گویی کو نشاطت؟ بنگریزد کس از گرم آفروشه
مرا امروز توبه سود دارد چنان چون درد دندان را شنوشه
در هر حال شاعری که با آن همه توانگری زندگی می کرد از خرد و دانش نیز غافل نبود چنان که گفته است :
بفنودتنم بر درم و آب و زمین دل بر خرد و علم و به دانش بفنود
مصایب پایان عمررحلت رودکی به اصح اقوال به سال 329 روی داده که دو سال پیش از فوت نصربن احمد در 331 باشد . درین صورت تا زنده بود ممدوح و منعم بزرگ وی نیز زنده بود و اشارتی در اشعار او نیست که معلوم کند نصربن احمد نعمت خویش را ازو باز داشته باشد، فقط می توان حدس زد که پس از سال 326 که ابوالفضل بلعمی معزول شد وی نیز به واسطة بستگی بدآن وزیر از دربار نصربن احمد رانده شده باشد و سه سال از پایان زندگی خویش را دور از آن دربار گذرانیده باشد . کسانی که رحلت او را به چندین سال پس از 331 دانسته اند حق دارند تصور کنند که وی سال های دراز پس از نصربن احمد زیسته است و حال وی دگرگونه شده ولی به دلایلی که پس از این خواهد آمد مسلم است که رودکی پس از 329 دیگر نزیسته است و اگر مصایبی در عمر خود دیده باشد به اقرب احتمالات دورة آن بیش از سه سال نکشیده است ، به هر حال یکی دو اشارت در شعر او هست که می رساند در پایان عمر مصایبی وی را روی داده است . چنان که گوید :
بسا که مست درین خانه بودم و شادان
چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک
کنون همانم و خانه همان و شهر همان
مرا نگویی کز چه شده است شادی سوک؟
و نیز در جای دیگر:
شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت
شد ان زمانه که او شاعر خراسان بود
کرا بزرگی و نعمت زاین و آن بودی
ورا بزرگی و نعمت زآل سامان بود
شاید این اشارات به پیری و کوری او در آخر عمر باشد ، به هرحال واضح می شود که در پایان زندگی شادمانی و نیکبختی او دیگرگون شده بود.
رحلت
مؤلف آتشکده در باب رحلت رودکی نوشته است :« کان ذلک فی شهور سنه 33 » و واضح است که در میان رقمی افتاده است که شاید در استنساخ از میان رفته باشد . مؤلف مجمع الفصحاء رحلت او را به سال 304 نوشته و مؤلف تذکرة خلاصه الافکار به سال 343 ، نویسندة مقدمة دیوان چاپ تهران این قول مؤلف مجمع الفصحاء را نقل می کند ولی پس از آن می نویسد: « اینکه در مجمع الفصحاء تاریخ فوت رودکی را در سیصد وچهار نوشته صحیح نمی آید چرا که امیر نصر ممدوح رودکی در سال سیصد و یک به سن هشت سالگی بر تخت سلطنت جلوس نموده که درین تاریخ اختلافی نیست پس باید رودکی سه سال بعد از جلوس نصر فوت کرده باشد و حال آنکه تا آخر عمر امیر نصر حیات داشته و همین اشعاری که در هرات گفته ( قصیدة بوی جوی مولیان آید همی ) دلیل است که آن وقت امیر نصر در سن یازده نبوده ، از قرار تحقیق فوت رودکی در سنة سیصدو چهل باشد » قسمت اول این تحقیق درست است زیرا گذشته از این ، دلایل دیگر هست چنان که مسلم است که در 311 شعری کفته و در 321 قصیده ای به مدح امیر جعفر سروده است و در 325 که شهید بلخی در گذشته او را مرثیت گفته است و قطعاً تا سال 325 زنده بوده ، اما تحقیق نگارندة مقدمة دیوان چاپ تهران در این که رودکی به سال 340 مرده است نیز درست نیست زیرا که سال340 نه سال پس از مرگ امیر نصر می شود و مصادف با پادشاهی پسرش نوح بن نصر سامانی (331 ـ 343 ) و حال آنکه در اشعار رودکی اشارتی نیست که دلالت کند پس از نصربن احمد زنده بوده و سلطنت نوح بن نصر را دریافته باشد و او را مدح گفته یا نصربن احمد را مرثیت سروده باشد . دلیل دیگر آن است که کسایی مروزی در حق او گفته است :
رودکی استاد شاعران جهان بود صدیک از او تویی ،کسایی ؟ یرگست
واضح است که این بیت را کسایی در زمانی سروده است که رودکی درگذشته بوده ، ولادت کسایی چنان که به سال 341 بوده است و البته در حین ولادت این بیت را نگفته، لابد می بایست در حدود بیست سالگی به شاعری آغاز کرده باشد و چنان که این شعر را در بیست سالگی یعنی به سال 361 سروده باشد از زمان مرگ رودکی چندان گذشته بود که او را از پیشینیان می شمردند، چنان که امروز شعرای پنجاه سال پیش را یاد کنند و نیز دقیقی در شعر خود دو جا از رودکی یاد کرده و از فحوای کلام او هر دو جا پیداست که پس از مرگ رودکی بوده است ، تاریخی که برای آغاز شاعری دقیقی می توان تصور
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 87 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
1-1- تاریخچه شرکت نفت بهران:
شرکت نفت بهران یکی از بزرگترین تولیدکنندگان انواع روغن موتور، روغن های صنعتی، مواد اولیه لاستیک سازی و مواد پارافینی میباشد و یکی از سه شرکت تولید کننده روغن های صنعتی در ایران میباشد که نقش بسیار مهمی در پیشرفت صنایع کشور بر عهده دارد.
این شرکت در سال 1341 در شهر ری در جنب ساختمان فعلی پژوهشگاه صنعت نفت و با مشارکت بخش خصوصی و تحت امتیاز چند ملیتی ESSO و وابسته به شرکت اکسون و با نام شرکت تولید روغن تهران شروع به کار نمود.
در ابتدا این شرکت با دریافت روغن پایه از پالایشگاه آبادان و اختلاط آن با مواد افزودنی به تولید روغن موتور مشغول بود ولی در سال 1347 پالایشگاه آن با ظرفیت سالانه 30000 تن روغن پایه آماده بهره برداری گردیده و روغن پایه پس از اختلاط با مواد افزودنی مناسب به انواع گوناگون روغن های موتور و روغن های صنعتی مورد نیاز صنایع تبدیل می گردد.
تا قبل از انقلاب این شرکت محصولات خود را تحت آرم ESSO و با نامهای تجاری کمپانی اکسون آمریکا به بازار عرضه می گردید. پس از قطع رابطه با آمریکا برنامه ریزی و سیاست گذاری جهت اداره شرکت توسط بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی راساً به عهده گرفته شد و کارها بر پایه مدیریتی پویا استوار گردید. در پی تحولات فوق نام شرکت در سال 1363 به پالایشگاه روغن تهران و در سال 1369 همراه با گسترش دامنه فعالیت های اصلی شرکت به ویژه در زمینه نفت و پتروشیمی به شرکت نفت بهران(سهامی عام) تغییر یافت هم اکنون با اجرای برنامه توسعه پالایشگاه و افزایش سطح کیفیت و ظرفیت تولید انواع روغن و دیگر محصولات بالغ بر 100 میلیون لیتر در سال گردیده است. از نظر سود دهی رتبه دوم را در میان شرکت های سازمان یافته بنیاد مستضعفان و جانبازان داشته است. این شرکت دارای صادرات روغن موتور وکس (WAX) به کشورهای ایتالیا. رومانی، پاکستان و لبنان و … میباشد.
از جمله محصولات ساخته شده در بهران میتوان از انواع روغن های برش، روغن های عملیات ماشین کاری فلزات روغن های گریفیت دار برای مصرف در درجه حرارت های بالا، روغن های کمپرسورهای پیستونی و … را نام برد. محصولات ویژه براساس سفارش و با توجه به مقدار مورد نیاز قابل تولید هستند.
1-2- کلیات عملکرد در شرکت نفت بهران
خوراک واحد روغن سازی ماده ای بنام لوبکارت است که یکی از محصولات برج تقطیر در خلاء پالایشگاه نفت است. لوبکات بعلت دارا بودن مواد آروماتیک و پارافینیک سنگین نامطلوب و نداشتن مشخصات فیزیکی لازم در سه واحد جداگانه مورد پالایش قرار میگیرد.
1-2-1- واحد استخراج مواد آروماتیک توسط حلال فورفورال
دراین واحد برجی بنام RDC (برج استخراج) از اختلاط لوبکات و فورفورال دو فلز جدا تشکیل میشود. آروماتیکها در فورفورال حل شده و بعلت اختلاف دانسیته ازفلز روغنی (رافینیت) جدا میشود. از بالای برج مخلوط رافینیت و حلال و از پایین برج آروماتیکها (اکستراکت) EXTERACT و حلال خارج میشوند. پس در دو سیستم بازیابی حلال از رافینیت و اکستراکت جدا میشود. رافینیت بعنوان خوراک واحد M.E.X و اکستراکت بعنوان محصول جانبی جهت ساخت روغنهای صنعتی استفاده میشود.
1-2-2- واحد موم زدایی توسط حلال تولوئن و M.E.K
رافینیت حاصله از واحد فورفورال ضمن اختلاط با مخلوط حلال های تولوئن و M.E.K در حلالهای برودتی سرد شده و کریستالهای پارافینی سنگین (واکس) تشکیل میشوند. پس مخلوط روغن و حلال ضمن عبور از فیلترهای خلاء مرحله اول و مرحله دوم از کریستالهای واکسی تفکیک گشته و جهت بازیابی حلال به سیستم های بازیابی هدایت می گردند.
محصول به دست آمده خوراک واحدها یدرو بوده و فوم حاصله پس از کاهش درصد روغن بعنوان پارافین و نمونه به بازار عرضه می گردد.
1-2-3- واحد تصفیه توسط گاز هیدروژن
محصول بدست آمده از واحد M.E.K ضمن اختلاط با هیدروژن در فشار و درجه حرارت بالا وارد راکتور شده و از نظر رنگ و ثبات حرارتی بهبود می یابد. در این واحد مواد ناخواسته بوسیله واکنش شیمیایی از روغن جدا شده و ترکیبات غیر اشباع به ترکیبات اشباع تبدیل می گردند. محصول بدست آمده از این واحد بعنوان روغن پایه جهت ساخت انواع روغنهای موتور و صنعتی بکار می رود.
در این واجد جهت تأمین مشخصات فیزیکی مورد نظر مطابق با استانداردهای جهانی و برای تولید انواع مختلف روغن های موتور صنعتی با توجه به نوع روغن تولیدی روغن پایه با مواد افزودنی مناسب مخلوط می گردند.
1-2-4- واحد تولید ضد یخ
شرکت نفت بهران در حال حاضر دو نوع ضد یخ به کمک 2000 تن در سال و با سطح کیفیت با استانداردهای ملی ایران 338 بنام ضد یخ و ضد جوش بهران بهمن با استانداردهای جهانی BS- 6580 انگلستان بنام بهران پلور را تولید و به بازار عرضه می نماید.
1-2-5- واحد تولید وکس کم روغن :
این شرکت به منظور بهبود کیفیت و پاسخگویی به نیاز صنایع و طرح تولید واکس کم روغن بطریق تعریق و همچنین رنگبری از واکس را در دست اجرا دارد. ظرفیت تولید این واحد تا پایان سال 1378 به 3000 تن در سال افزایش یافته است.
1-2-6- واحد پایلوت :
شرکت نفت بهران طرح رنگبری روغن جهت استفاده در صنایع غذایی، دارویی، شیمیایی و نساخی را در دست مطالعه و بررسی دارد که این تحقیقات در حد پایلوت به نتیجه مطلوب رسیده است.
1-2-7- واحد تسهیلات (تولید آب، بخار، هوا و برق)
وظیفه تأمین تسهیلات مورد نیاز از واحدها از قبیل آب صنعتی آب سرد ، بخار ، هوا، برق و سوخت را واحد تسهیلات جانبی به عهده دارد. آب پالایشگاه در حال حاضر به میزان متوسط 25 مترمکعب در ساعت از خط لوله آب شهری پالایشگاه تهران تأمین میشود. آب نرم (آب معدنی) توسط 4 مخزن سختی گیر با تولید متوسط 20 متر مکعب در ساعت تولید میشود و جهت سرد کردن آب برگشتی از واحد ها، 4 برج خنک کننده وجود دارد که اغلب 2 و یا 3 برج در سرویس میباشد.
برای تأمین بخار فشار بالا از 4 رنگ بخار با ظرفیت اسمی 68 تن در ساعت استفاده میشود و از کندانس برگشتی از واحدها بخار فشار پایین تولید میشود. این بخار در کوره رافینیت واحد فورفورال به بخار مافوق گرم تبدیل شده و به مصارف مورد نظر می رسد.
وظیفه تولید هوا در پالایگشاه به عهده 4 دستگاه کمپرسور به ظرفیت کل اسمی SCEM 1500 میباشد مصرف هوا شامل هوا جهت وسائل ابزار دقیق مصارف واحد میباشد.
برق پالایشگاه از دو منبع برق شهر و نیروگاه تأمین میشود. حدودا 1300 کیلو وات از برق شهر و 1475 کیلو وات از واحد نیروگاه مصرف میگردد.
1-2-8- آزمایشگاه:
بطور کلی آزمایشاتی که د ر آزمایشگاه انجام میشود به دو دسته عادی و ویژه تقسیم می گردند. آزمایشات عادی که بر روی روغن پایه و محصولات انجام میشود شامل مشخصات فیزیکی از قبیل رنگ مقدار آب، چگالی، گرانروی، کف، نقطه ریزش، نقطه اشتعال و خاصیت جدا شدن از آب در روغن های هیدرولیک میباشد و آزمایشات ویژه که عموما توسط قسمت کارشناسی آزمایشگاه انجام میشود مشخصاتی مانند T.B.N (عدد کل قلیایی) اندازه گیری مقدار روی و خاکستر باقی مانده میباشد. این قسمت در زمینه سرویس دادن به سایر قسمتهای شرکت نیز فعالیت دارد.
1-2-9- آزمایشگاه پژوهشی:
این قسمت در ساخت محصولات جدید ارتقاء کیفیت محصولات ساخت نمونه های جدید با نمونه روغنهای خارجی مورد مصرف در صنایع بهبود پروسس شییمیایی و ارائه خدمات کارشناسی غیر روتین به داخل و خارج کشور فعالیت دارد. این واحد تحت مدیریت بازاریابی و فروش فعالیت می نماید.
از دیگر فعالیتهای واحد پژوهش می توانیم به ارائه محصولات خاص که در صنایع مصرف خاصی دارد و همچنین راه یافتن راه کارها و فرآیندهای جدید برای تولید محصولات اشاره میکند.
1-2-10- واحد ظرفسازی و پرکنی
ضد یخ و روغن های صنعتی و موتور تولیدی در قسمت مخلوط کنی با توجه به توانایی ظرفسازی و پرکنی در زمینه ساخت ظروف و خطوط پرکن موجود در ظروف دراین قسمت بسته بندی شده و به بازار عرضه میشوند.
1-2-11- لوبکات Lobcut :
پس از اینکه ته مانده برج خلاء را در قسمت آسفالت زدایی پالایشگاه از آسفالت عاری کردند به عنوان خوراک ورودی برای این چرخه صنعتی آورده میشود که به این خوراک اصطلاحاً لوبکات گفته میشود.
این برش دارای مواد Ar ، نفتینیک، هیدروکربن های اشباع نشده و پارافینیک ها میباشد.
این خوراک ورودی را بر حسب ویسکوزیته سینماتیک آن در به دسته های مختلف تقسیم بندی می کنند و لوبکات را به وسیله یک ضریب نشان دهندة مقدار ویسکوزیتة آن است نشان می دهند مانند لوبکات 36 ، لوبکات 32، لوبکات 55.
رنگ لوبکات بستگی به هیدروکربن های Ar دارد. هر چه مقدار آروماتیک بیشتر باشد رنگ لوبکات تیره تر است بعضی اوقات لوبکات ورودی از لحاظ رنگ در رنج وسیعتری تغییر میکند که برای منظور روغن سازی مناسب نیست که در این حالت ابتدا آن را تقطیر کرده بعد جداسازی را انجام می دهند تا لوکات مورد استفاده در روغن سازی به دست آید. بعد از اینکه لوبکات وارد پالایشگاه شد برحسب درجه ای که دارند در تانک های بزرگی ذخیره میشوند. به علت بالا بودن ویسکوزیته باید همیشه گرم نگه داشته شود. برای این منظور در داخل مخازن لوله هایی تعبیه شده است که بخارات از داخل آنها رد میشود که باعث انتقال حرارت میشود. از لحاظ رعایت مسائل ایمنی و جلوگیری از آتش سوزی روی مخازن لوبکات را به وسیله گاز خنثی می پوشانند تا از تماس هوا با ماده نفتی جلوگیری کند.
2-1- مقدمه
آنچه که امروزه تحت نام روغن جهت روانکاری و یا کاربردهای مخصوص دیگر همچون هیدرولیک سیستم های حرارتی، عایق الکتریکی و یا برش فلزات به کار می رود می باید دارای خصائص عدیده ای باشد.
مشخصه های عمومی که هر روغنی باید داشته باشد همان مشخصه های اصلی است که ابتدا مد نظر بوده مثلا اصطکاک قطعات را به منظور حرکت دو قطعه کاهش دهد ویا اینکه حرارت حاصل در سیستم که بطرق مختلف بوجود میآید تحمل به نوعی برطرف نماید و یا اینکه به نحوی آب بندی ایجاد کند که از نفوذ ذرات خارجی جلوگیری نموده و یا برعکس ذرات ریزی که از سائیدگی حاصل میشود از محل شرکت دو قطعه برداشته و از محیط عمل خارج نماید.
ولیکن تعدادی از مشخصه ها خیلی اختصاصی است و بستگی به نوع عملکرد آن دارد مثلا روغنهایی که در تراشکاری بکار می رود و باید آب بخوبی مخلوط شده و از اکیسد شدن قطعات بسیار داغ فلزی در مجاورت هوا و آب جلوگیری به عمل آورده و ضمناً عمر متغیر برش را بهبود بخشد.
به منظور ساخت یک روغن که بتواند کلیه مشخصات لازم را برحسب عملکرد داشته باشد دو ماده اصلی به نام روغن و یا به مواد افزودنی را با یکدیگر مخلوط می نمائیم.
روغن پایه ماده ای است نفتی و یا سنتتیک synthetic (مصنوعی) که در حدود 95-90 درصد روغن را بر حسب نوع روغن تمام شده تشکیل میدهد (در بعضی موارد از این مقدار کمتر است) و میتوان نیازهای یک روغن را تا حدودی بر حسب آن عملکرد برطرف نماید.
رکن اساسی هر روغن تمام شده ماده ای به نام روغن پایه است و بعد از مخلوط شدن با مواد دیگر تبدیل به روغن محصول می گردد.
برای تهیه این ماده در حال حاضر سه راه وجود دارد که عبارت است از استفاده از برش مواد نفتی، تصفیه روغنهای مصرف شده و تهیه مصنوعی آنها (سنتتیک) که در فصول بعدی به تفصیل به روشهای تهیه آنها خواهیم پرداخت.
مواد افزودنی تعدادی مواد شیمیائی با ترکیبات مخصوص است که افزودن آنها به مقدار معین به روغن پایه خواص روغن را ترمیم و تصحیح نموده و علاوه بر آن تعدادی مشخصه مخصوص که درروغن پایه وجود ندارد و یا ضعیف میباشد به مجموع روغن میدهد.
2-2- ساخت روغن پایه از برش مواد نفتی
این نوع روغن های پایه که امروزه اکثراً مورد مصرف قرار میگیرد از نفت خام و بر طبق مراحل زیر حاصل می گردد.
2-2-1- تقطیر
به منظور تنظیم یک برش خاص نفتی که گرانروی ونقطه اشتعال معینی داشته باشد.
2-2-2- تصفیه و پالایش شیمیائی:
در طی این عملیات مشخصه تغییرات گرانروی بازاء تغیر درجه حرارت تصحیح شده و ضمناً عمر روغن افزایش می یابد.
2-2-3- آسفالت گیری:
این عملیات که بر روی ته مانده از برج تقطیر در خلاء صورت میگیرد مشخصه عملکرد روغن در درجه حرارت های مختلف را بهبود می بخشد.
2-2-4- موم گیر:
که مشخصه روغن را در درجه حرارت پائین تصحیح و تغییر میدهد.
2-3- تقطیر نفت خام
اولین مرحله ای که بر روی نفت خام صورت میگیرد تقطیر است.
نفت خام که از چاه استخراج می گردد ابتدا تحت عملیات جداسازی مواد سبک و گوگردی قرار میگیرد تا جهت انتقال به پالایشگاه ها آماده و مناسب باشد.
نفت خام پس از این مرحله توسط تلمبه ها و سیستم مخصوص به مخازن پالایشگاه وارد میشود.
جداسازی مواد نفتی بر مبنای اختلاف نقاط جوش آنها میباشد بدین ترتیب که اگر نفت خام را تا درجات بالا گرم کنیم که کلیه ماد آن بخار شود و بعد به تدریج سرد نمائیم به ترتیب مواد از سنگین به سبک شروع به تقطیر نموده و تا زمانی که به درجه حرارت محیط اطراف بر سیم کلیه مواد (غیر از گازهای خیلی سبک) مجدداً به صورت مایع در خواهند آمد.
بر این اساس نفت خام را در پالایشگاه تحت عملیات تقطیر (در فشار و تعویض خانه ها یا در خلاء) به ترتیب زیر قرار می دهند.
2-3-1- تقطیر در فشار (یک اتمسفر)
نفت خام تا درجه حرارت 600 الی 650 درجه فارنهایت حرارت داده میشود تا جهت جداسازی برشهای گوناگون به برج تقطیر در فشار اتمسفر وارد شود اگر این درجه حرارت بیشتر گرم شود امکان تجزیه مواد نفتی میباشد.
برج تقطیر دارای تعدادی سینی فلزی سوراخ دار میباشد که اجازه میدهد بین مایع تقطیر شده که از بالا به پائین می ریزد و بخار مواد نفتی که در حال بالا رفتن است تبادل انرژی (حرارت) و جرم انجام گرفته و به صورت تعادل در آید. مضافاً به اینکه توسط وسائل کنترل کننده سعی می گردد درجه حرارت سینی ها بر حسب نقطه جوش مواد نفتی ثابت نگهداری شود تا همان مواد نفتی بخصوص برروی آن تقطیر و برحسب نیاز و طراحی خارج گردد.
انواع رایج سینی های یک برج از نوع فنجانی سوراخ دار، شیر دار میباشد.
در طی این عملیات نفت خام تبدیل به برش های زیر می گردد.
- برش مواد سبک شامل گازهای سبک، گازهای آشپزخانه، بنزین سبک و سنگین
- برش نفتا
- برش نفت سفید
- برش گازوئیل
- ته مانده برج تقطیر در اتمسفر
2-3-2- تقطیر در خلاء:
ته مانده برج تقطیر در فشار اتمسفریک دارای موادی است که لازم است مجدداً تحت عملیات تقطیر قرار گیرد ولی همان طوری که قبلاً ذکر گردید برای تقطیر این باقیمانده لازم است درجه حرارت از 700 درجه فارنهایت بالاتر رود.
در چنین درجه حرارتی قبل از آنکه مواد شروع به تبخیر نمایند تعدادی مواد نفتی تجزیه خواهند شد (شکست مولکولی حرارتی) و بدین لحاظ نمی توان آنها را از یکدیگر جدا نمود.
برای جداسازی این مواد بر مبنای نقطه جوش از خاصیت تقلیل نقطه جوش در اثر تقلیل فشار استفاده و تقطیر در شرایط خلاء صورت میگیرد و بدین سبب دیگر لازم نخواهد بود، که درجه حرارت را بالاتر برد.
در عمل ته مانده برج تقطیر را بدون آنکه مخازن بین راه داشته باشد در یک کوره مجدداً گرم نموده و به برج تقطیر در خلاء وارد می نمایند و همان طور که ذکر شد مواد نفتی که بخار شدن در شرایط فشار اتمسفر احتیاج به درجه حرارت بالاتر از 700 تا 800 درجه فارنهایت داشتند اینک در تحت شرایط خلاء در زیر حرارت 700 درجه فارنهایت شروع به بخار شدن می نمایند.
برش های زیر از این برج حاصل میشود:
- گازهای سبک که جهت سوخت در کوره های پالایشگاه مصرف و یا در مشعل پالایشگاه سوزانده میشود.
- مواد سبک نفتی که مشخصات معینی ندارد و در کوره ها به عنوان سوخت معمولی مصرف میشود.
- گازوئیل سنگین
- خوراک دستگاه های ایزوماکس
- خوراک دستگاههای روغنسازی که بعضی مواقع به عنوان سوخت مصرف می گردد (لوبکات)
- ته مانده برج تقطیر در خلاء که خوراک دستگاه های آسفالت گیری و تولید برایت استاک است و در غیر اینصورت به مصرف سوخت می رسد.
2-4- دستگاه های تفکیک و تقطیر روغن «لوب تاور»
آنچه که از برج تقطیر نفت خام در خلاء به عنوان خوراک دستگاههای روغنسازی، تولید می گردد مخلوطی از مواد سبک و سنگین روغن است و می باید مجدداً درشرایط دقیقتر تحت خلاء تقطیر گردد تا از نظر گرانروی تفکیک گردد.
به همین علت مواد فوق به یک کوره وارد شده و پس از گرم شدن به برج تقطیر روغن «لوب تاور» می رود.
برشهایی که از این برج حاصل میشود به شرح زیر می باشد :
- گازهای سبک و غیرقابل مایع شدن که در کوره ها و یا مشعل پالایشگاه سوزانده میشود.
- مواد نفتی سبک که مختصات معینی ندارد و در کوره ها و یا مشعل پالایشگاه سوزانده میشود.
- برش روغن سبک که برای کنترل مختصات خوراک واحد ایزوماکس عودت می گردد.
- برش روغن سبک (روغن 10.20) به عنوان خوراک دستگاه های روغن سازی مصرف میگردد.
- برش سنگین که برای کنترل مختصات خوراک دستگاه های ایزوماکس عودت داده میشود.
- برش روغن سنگین (روغن 30.40) که بعنوان خوراک دستگاههای روغن سازی مصرف می گردد.
دراین مرحله قصد مهم در تقطیر تنظیم اشتعال و گرانروی میباشد زیرا این پارامترها در مشخصه و تنوع برش روغن ها تأثیر خواهد داشت.
لازم به توضیح است که دریافت برش 10 و 20 همزمان امکان ندارد و برحسب شرایط تابستانی و زمستانی برشهای (10.30) و یا (20.40) از این برج دریافت میشود. نقطه اشتعال یک برش نفتی مستقیما به موادی که نقطه جوش پائین دارند بستگی دارد وحتی اگر درصد بسیار کمی از این مواد در برش نفتی وجود داشت باشد تأثیر بسزایی در نقطه اشتعال خواهد گذاشت. برای ورغنهایی که از یک حوزه نفتی می باشند گرانروی نیز تابعی از نقاط جوش مواد و همچنین جرم مولکولی آنهاست.
درتقطیر در خلاء گرانروی پارامتر تعیین کننده است زیرا در این مرحله تنظیم نقطه جوش بسیار مشکل است.
2-5- شناخت هیدروکربورهای روغن پایه
اکثر ترکیباتی که در مواد نفتی وجود دارد ترکیباتی از هیدروژن و کربن هستند. علاوه بر این ترکیبات که به نام هیدروکربورها نامیده میشوند ترکیبات دیگری نیز که شامل مقادیر جزئی گوگرد، اکسیژن، نیتروژن، هستند وجود دارد.
اکسیژن اکثرا در شکل اسیدهای نفتنیک و ازت در شکل روغنهای پایه نفتنیکی وجود دارد. گوگرد میتواند هم به صورت گوگرد محلول آزاد یا هیدروژن نفتنیکی و یا ترکیبات آلی وجود داشته باشد. مقداری ترکیبات فلزی نیزدر حد چند قسمت در میلیون قسمت به صورت ترکیبات آلی وجود دارند.
ابتدا لازم است هیدروکربورهای اصلی که از نفت خام حاصل میشود ارزیابی و شناسایی نمائیم. این هیدروکربورها در سه گروه اصلی طبقه بندی میشوند و مشخصات هر روغن پایه بر حسب اینکه چه درصدی از آنها در روغن وجود داشته باشد تغییر می نماید.
2-5-1- گروه پارافینیک
گروه پارافینیک شامل ترکیبات هیدروکربور اشباع شده خطی زنجیره ای و یا شاخه ای می باشند.
پارافین های شاخه ای که از نظر شیمیایی قابل توجه می باشند و به مقدار زیاد در برش روغنها از نفت خام پارافینیک به دست میآید.
پارافین های زنجیره ای خطی که از وزن مولکولی برخوردار هستند نقطه ریزش را بالا می برند و باید توسط عملیات موم گیری جد اشوند.
روغنهایی که در آنها بیشتر هیدروکربورهای پارافینیک اجزاء تشکیل دهنده آنست دارای خواص زیر می باشند:
وزن مخصوص کم برای گرانروی معین:
برای روغنهایی با گرانروی معین و یکسان آنکه وزن مخصوص کمتری دارد دارای هیدروکربور پارافینیک بیشتری است، چنین روغنی در حد گرانروی روغنهای موتور دارای وزن مخصوص مابین 88/0 و 890/0 میباشد.
تغییرات کم گرانروی نسبت به درجه حرارت
این خاصیت توسط مشخصه ای به نام اندیس گرانروی نشان داده میشود.
روغنهایی که از خانواده پارافین هستند اندیس گرانروی بالائی دارند و معمولاً در روغن موتورها در حد 100 میباشد.
روغنهایی که به طور طبیعی دارای اندیس بالائی هستند مطلوب می باشند ولی امروزه با مصرف مواد افزودنی این مشخصه را بهبود می بخشند.
فراریت کم برای یک گرانروی معین:
هر چه میزان هیدروکربورهای پارافینیک بیشتر باشد محدوده تقطیر در حد بالایی است و نقطه اشتعال بالائی در یک گرانروی معین دارند.
قدرت حلالیت کم
یکی از مختصات روغنهای پارافینیک قدرت نسبی کم آنها برای حل کردن مواد حاصل از اکسیداسیون است.
بدین ترتیب مقاوم تر در مقابل اکسیداسیون نسبت به روغنهای نفتنیک می باشند که ترکیبات حاصل از اکسیداسیوان را ته نشین می نماید.
این مشخصه با نقطه آنیلین نشان داده میشود که برای پارافین ها حدود 100-90 درجه سانتیگراد است.
2-5-2- هیدروکربورهای نفتینیک و مشخصات آنها :
این دسته ازهیدروکربورها از این نظر که هیدروکربور اشباع شده هستند مشابه پارافین ها هستند و از اتصال گروه های متیلن که در یک حلقه تنظیم شده اند تشکیل گردیده اند.
یک چنین حلقه کربنی بسته را به نام مونوسیکلیک و موقعی که بیشتر از یک حلقه باشد پلی سیکلیک نامیده میشود.
این امکان وجود دارد که یک زنجیر پارافینی نیز به یک گوشه آن حمله کرده و نسبت اتم های کربن جانبی به کربن های داخل گروه به نحوی باشد که در مشخصات آن تأثیر بگذارد و بدین لحاظ در انتخاب آن برای یک روغنکاری مخصوص باید مد نظر قرار بگیرد.
در روغنهایی که درصد مواد نفتنیک بیشتر است خواص زیر مشهود است:
وزن مخصوص نسبی زیاد برای گرانروی معین
برای ورغنهای موتور معمولاً در حد 9/0 می باشد.
تغییرات زیاد در گرانروی نسبت به درجه حرارت.
اندیس گرانروی نسبتاً پایین است و حدود 90-40 میباشد.
فراریت زیاد نسبت به برش های پارافینی در یک گرانروی معین:
نقطه اشتعال آنها نسبتاً پایین است.
قدرت حلالیت زیاد :
نقطه آنیلین نسبت به پارافین ها پائین تر است و بدینسان اجزاء اکسید شده را در خود بیشتر حل می نماید و برای این مزیت است که در بعضی از مواقع با روغنهای پایه پارافین مخلوط میشود .
این قدرت حل کنندگی طبیعی میتواند تا اندازه ای به عمل پاک کنندگی مواد افزودنی کمک نماید و موقعی که روغن خیلی شدید اکسید شده است مفیدتر است.
2-5-3- هیدروکربورهای آروماتیک و خواص آنها :
هیدروکربورها دراین نوع حلقوی بسته میباشند که مشخصه نیمه اشباع دارند. ترکیبات جانبی میتواند هیدروکربورهای زنجیره ای باشد و بدینسان تعداد بی شماری از ترکیبات مختلف بوجود آورد.
این نوع ساختمان راحتتر از ترکیبات پارافینی و نفتنیکی واکنش می نماید و به ترکیبات جانبی خورنده رزینی و آسفالتی تبدیل میشود.
نقطه آنیلین خیلی پائین است زیرا قدرت حلالیت بالایی دارند و بدلیل نقاط ضعیف یاد شده در بالا زیاد مورد توجه قرار نمی گیرد.
بالاخره خاصیت دیگر آن تشکیل امولسیون راحتتر با آب بخاطر کشش سطحی کمتر میباشد.
جدول ج-1 مشخصات سه گروه اصلی هیدروکربورها را در روغنهای روان کننده نشان میدهد.
جدول ج-2 مشخصات هیدروکربورها و رابطه آنها را با شکل ساختمانی در روغنهای روان کننده مشخص می نماید.
2-5-4- توزیع هیدروکربورها وانواع روغن پایه:
همانطور که قبلا ذکر گردید مقدار هر یک از هیدروکربورهایی که در گروه های مختلف هستند مشخصات کلی روغن پایه را معین می نماید.
مثلا جدول زیرترکیبات شیمیایی در سه نوع روغن پایه را نشان میدهد.
روغن درصد اتم کربن پارافین ها درصد اتم کربن آروماتیک ها درصد اتم کربن نفتینیک ها
الف
ب
ج 50
6/58
8/65 2/14
7/7
3/6 8/35
7/33
9/27
جدول ج 1
مشخصات اصلی سه گروه هیدروکربورها که در روغن روانکاری تأثیر می گذارد.
پارافینیک (وزن مخصوص کم تر) نفتینیک (وزن مخصوص زیاد) آروماتیک (وزن مخصوص زیادتر)
نقطه ریزش بالایی دارند و توسط عملیات موم گیری و مواد افزودنی بهبود می یابند.
اندیس گرانروی بالا
فراریت خیلیکم و بدینترتیب نقطه اشتعال بالا دارند. مقدار کربن باقیمانده متوسطیدارندکه درشکلگرانولخواهد بود.
اکسیداسیون به کندی صورت میگیرد. ابتدا اسید فرار که کم و بیش خورنده میباشد تولید می نماید (بیشتر روی یاتاقانهایی که از نوع سرب و مس و کاردمیم - نیکل و یا کاردمیم نقره است اثر می گذارند) و سپس ترکیبات گرانروی بالا را در خود حل می کند
قدرت حلالیت برای ترکیبات آلی که از باقیمانده احتراق و سوخت حاصل میشود ندارد. پارافین های سبک که در اثر اکسیداسیون پلی مریزه میشوند رسوب می دهند. نقطه آنیلین بالا نقطه ریزش پائینی دارند. اما در درجه حررات کم نیمه پلاستیک هستند (هیچگونه رابطه ای بین فشار و جاری شدن ندارند)
اندیس گرانروی پائین و نیمه پلاستیک هستند فراریت آنها زیاد است و بنابراین نقطه اشتعال کمتری دارند و کربن باقیمانده آنها کمتر است و بیشتر در شکل پودر میباشد.
اکسیداسیون صورت میگیرد که کمی درجه حرارت بالاخورنده است اما ابتدا در حالت معلق بوده و سپس شکل لجن در خواهد آمد.
قدرت حلالیت برای ترکیبات شیمیایی که در اثر کارکرد روغن بوجود میآید دارد و بمیزان کمتری برای ترکیبات حاصل از سوخت و احتراق موتورهای دیزلی نیز مؤثر است.
نقطه آنیلین پائین
----------
اندیس گرانروی خیلی پائین مثلا زیر صفر دارند فراریت خیلی زیاد و مقدار کربن باقیمانده نیز خیلی زیاد است.
برای اکسیداسیون بسیار مستعد است با رسوب نامحلول خواهد بود.
قدرت حلالیت برای ترکیبات شیمیایی بوجود آمده در کارکرد بالاتر از 180 درجه سانتیگراد دارد.
اعضا آنها بنزن است که حلال مخصوصی است که میتواند ترکیبات رزین و آسفالت را در خود حل نماید.
نقطه آنیلین خیلی پائین و حل کننده طبیعی لاستیک است.
جدول : ج-2
رابطه بین مشخصات و شکل ساختمانی هیدروکربورها
نوع هیدروکربورها مشخصات اصلی
پارافین زنجیره ای مستقیم گرانروی با درجه حرارت تغییر بسیار کمی دارد
مقاوم دربرابر اکسیداسیون است.
نقطه ریزش بالایی دارد.
پارافین زنجیره ای شاخه ای گرانروی با درجه حرارت بسیار کم تغییر میکند
مقاوم در برابر اکسیداسیون
ممکن است نقطه ریزش پائینی داشته باشد
حلقه های نفتینیک با شاخه های جانبی کوتاهپارافینزنجیرهای مقاومت خوب در برابر اکسیداسیون
نقطه ریزش پائین
گرانروی با درجه حرارت بسیار متغیر است
حالت پلاستیکی درشرایط سرد دارد
حلقه های آروماتیک با شاخه های جانبی کوتاه پارافین زنجیره ای نقطه ریزش بر طبق ساختمان مولکولی متغییر است
مقاومت و ثبات حرارتی دارد
گرانروی بشدت با حرارت تغییر میکند
بسهلوت اکسید میشود
حلقه های نفتینیک با شاخه های جانبی بلند پارافینی گرانروی با درجه حرارت کمی تغییر دارد
مقاوم دربرابر اکسیداسیون است
ممکن است نقطه ریزش پائینی داشته باشد
حلقه های آروماتیک با شاخه های جانبی بلند پارافینی گرانروی با درجه حرارت تغییر کمی دارد
ممکن است در برابر اکسیداسیون مقاومت خوبی داشته باشد (اگر تعداد سیکل ها زیاد نباشد)
ممکن است نقطه ریزش پائینی داشته باشد.
اختلاف جزئی که در تقسیم تعداد اتم کربن در این سه نوع روغن وجود دارد اثر مهمی در مشخصه و خاصیت روغن دارد.
مثلا : روغن پایه که از نفت حوزه پنسیلونیا که معمولاً بالاترین مقدار پارافین را دارد از نظر تقسیم مواد شیمیایی به شرح زیر است:
اتم های کربن در شکل پارافین 78-75 درصد
اتم های کربن در شکل نفتینیک 20-13 درصد
اتم های کربن در شکل آروماتیک 10-6 درصد
2-6- واحد روغن سازی
برشهای حاصل از تقطیر در خلاء که از دستگاه برج تفکیک وتقطیر در خلائ حاصل می گردد دارای ترکیبات نامطلوبی است که برای روغن کاری مناسب نیستند و میبایستی در تحت عملیات تصفیه قرار گرفته و از بین برده میشوند.
به عنوان مثال این ترکیبات وجودشان در وغن سبب می گردد که بعد از مدت زمان کوتاهی که در کار قرار می گیرند سیاه شده و گرانروی آن افزایش یافته و تولید اسید نموده و موادی را بوجود اورد که در روغن به صورت لجن نامطلوب باقی می ماند.
این ترکیبات تعدادی به طور طبیعی در نفت خام ورودی بر حسب حوزه نفتی وجود دارد و تعدادی مثل الفین ها در مراحل تقطیر در دیواره های کوره ها و در اثر حرارت بالا تولید می گردند با از بین بردن یک چنین موادی این امکان وجود خواهد آمد که روغنهای روان کننده در سطح بسیار عالی از نظر کیفیت از نفت خام به دست میآید وبدین ترتیب آنها را از موادی مانند آروماتیک و موم که برای ر وغنکاری نامناسب می باشند عاری نمائیم.
عملیاتی که امروزه بر روی برش روغن حاصل از تقطیر روغن انجام میگیرد عبارتست از:
- استخراج مواد آروماتیک
- عملیات موم گیری
- تصفیه نهایی
ذیلا به تشریح هر یک از مواد فوق میپردازیم:
2-6-1- استخراج مواد آروماتیک و نفتینیک
همانطور که در مباحث قبل مشخص گردید خاصیت هیدروکربورها از نوع آروماتیک و نفتینیک و مشتقات آنها این است که گرانروی آنها در اثر تغییر درجه حرارت متغییر است و درجه این حساسیت برحسب نوع شاخه های جانبی و بلند و کوتاه بودن آن متغیر است ولی آنچه که مشخص است این است که نسبت به هیدروکربورهای پارافینی تغییرات گرانروی شدیدتر است.
یکی از خواصی که برای اکثر روغنها مورد نیاز میباشد این است که بتواند فیلم نازک روغن را ما بین سطوح قطعات فلزی حفظ نماید و نگهداری ضخامت این فیلم بستگی مستقیم به گرانروی روغن دارد.
بدین ترتیب لازم است که روغن گرانروی خود را در درجه حرارت های مختلف حفظ نماید و همانطور که ذکر گردید گروه آروماتیک و تا اندازه ای نفتینیک این خاصیت را نداشته و برای روغنکاری مناسب باید از محیط خارج گردند.
در حال حاضر سه نوع فرآیند پالایش برای این منظور قابل اجرا است:
- تصفیه با اسید سولفوریک و جداسازی مواد تشکیل دهنده
- استخراج مواد آروماتیک با حلال
- عملیات هیدروژنه کردن
مزیت عمده این روشها این است که پایداری و ثبات کیفیت روغنها را تصحیح می نماید و مشخصه گرانروی - درجه حرارت را بهبود می بخشد. عملیات پالایش همچنین ترکیباتی نظیر حلقوی گوگرددار (هترو سیکلیک های گوگردی مثل مشتقات تیوفن) را از بین برده و به عنوان باز دارنده اکسیداسیون به طور طییعی عمل می نماید.
در حقیقت عملیات پالایش و میزان عمق آن اثر متقابل روغن را در برابرباز دارنده های سنتتیک بهبود می بخشد.
2-6-1-1- تصفیه با اسید :
یکی از عملیات تصفیه درسالهای قبل که اینک با متدهای مدرن جایگزین شده است تصفیه برش های نفتی با اسید سولفوریک و اولئوم است.
در این روش علاوه بر بهبود رنگ خواصی نظیر ثبات رنگ و عمر روغن بهتر شده و به علت خارج شدن مواد آروماتیک وزن مخصوص روغن کاهش یافته و ضریب گرانروی بالا می رود.
نقطه ریزش تا اندازه ای بالاتر می رود زیرا مواد استخراج شده تا حدودی به عنوان ماده کاهش دهنده نقطه ریزش به طور طبیعی عملی می نمودند.
یکی از نقاط ضعف این روش تولید پس مانده لجن اسیدی به مقدار زیاد است که به لحاظ اثرات منفی در محیط زیست نمی توان در هر محلی تخلیه نمود عملیات خنثی سازی توسط هیدروکسید کلسیم انجام می گردد و درصد نسبت وزنی اسید نسبت به روغن اگر حدود 10 درصد باشد بهتر خواهد بود و اضافه بر آن بهبود زیادی نخواهد داشت.
تصفیه با روش اسید سولفوریک در نوع تصفیه خشک و مرطوب است و نامیدن این دو بخش به لحاظ نوع خنثی کردن اسید از طریق هیدروکسید کلسیم (تصفیه خشک) و یا خنثی نمودن اولئوم با محلول قلیائی کاستیک (تصفیه مرطوب) میباشد.
امروزه فرآیند تصفیه با اسید سولفوریک برای تولید روغن سفید بودن رنگ و بو و طعم که مصارف داروئی برای انسان دارد مورد استفاده قرار میگیرد. این عملیات اگر با روغن های سنگین انجام گیرد بسیار پرخرج خواهد بود.
2-6-1-2- استخراج با حلال فورفورال
این نوع تصفیه به روشی اطلاق می گردد که خارج نمودن آروماتیک و بقیه عناصر نامطلوب روغن توسط استخراج مایع به مایع انجام می پذیرد.
حلالهای مناسب عبارتند از فنل، فورفورال، اکسید سولفورو، وان - ام- پی، آنیلین نیترو بنزن و …
مبناهای این کار اولین بار توسط Edeleanu (ادی لانو) در سال های 1907 تا 1912 با حلال اکسید سولفور و مواد آروماتیک استخراج گردیده (حلالیت پارافین و نفتینیک در آن کم است)
بقیه روشها که در آن حلال استفاده می گردد و بعدا توسعه پیدا نمود و بر مبنای این روش پایه گذاری شده است.
پالایش با فورفورال :
عبارتست از جداسازی فیزیکی که از خاصیت حلالیت متفاوت مواد آروماتیکی با فورفورال نسبت به مواد پارافینی و نفتینیکی استفاده میشود.
فورفورال که یک آلدئید به فرمول میباشد.
مایعی بدون رنگ و با بوی بادام تلخ است و در مقابل نور هوا تیره می گردد نقطه جوش آن 162 درجه سانتیگراد است و از فرایند عمومی استخراج با حلال مراحل زیر را شامل میشود.
هواگیری و خشک کردن خوراک: وجود آب روی حلال فنل و هوا مشکلاتی را برای موادی مثل اکسید سولفور و فورفورال ایجاد می نماید.
- استخراج با حلال: معمولاً روش جریانهای معکوس برای تماس مایع استفاده می گردد و در بعضی از مواقع بر عکس آن خواهد بود ( مثل آسفالت گیری با گاز پروپان).
- جدا کردن حلال ازروغن که توسط حرارت و تقطیر و بخار شدن انجام می گردد این عملیات معمولاً به سهولت صورت میگیرد زیرا روغن و حلال تفاوت نقطه جوش زیادی دارند.
(البته جدا کردن بنزین و سولفوردی اکسید استثناء است)
- خالص نمودن روغن: روغن آخرین مقادیر باقیمانده حلال را درطی عملیات در برج عریان کننده از دست خواهد داد و اگر دارای مقادیر ناچیز آب باشد تحت بخار شدن در شرایط خلاء نیز قرار میگیرد.
- خالص نمودن حلال: در این مرحله ب را از حلال مثلا فورفورال جدا می سازند و یا حلال را از حلالهای دیگر تفکیک می نمایند.
پالایش با فورفورال
پالایش با فورفورال عبارتست از جداسازی فیزیکی که از خاصیت حلالیت متفاوت مواد آروماتیکی پارافینی و نفتینی با فورفورال استفاده میشود. بدین ترتیب از اختلاط فورفورال با لوب کات دو فاز مختلف تشکیل میشود. مقادیری از لوب کات که عمدتاً مواد آروماتیکی است در فورفورال حل شده و به نام اکستراکت نامیده میشود که فاز پایینی را در برج RDC تشکیل میدهد.
فاز دیگر مقادیری فورفورال میباشد که در بقیه لوب کات حل شده است و به نام رافیت مشهور میباشد. رافینینت عمدتاً از مواد پارافینی و نفتینک و موجود در لوب کات تشکیل می یابد. مراحل بعدی جداسازی فورفورال از محلول اکستراکت و رافینیت میباشد که با توجه به اختلاف درجه جوش فورفورال و اکستراکت (و پارافینیت) از طریق تقطیر کمک بخار انجام می گیرد.
2-6-1-3- عوامل مؤثر در جداسازی مواد آروماتیکی از لوب کات
الف- تعداد مراحل اختلاف فورفورال با روغن :
افزایش تعداد مراحلی که لوب کات در یک درجه حرارت معین با فورفورال مخلوط گشته و اکستراکت دوباره با فورفورال مخلوط می گردد در مقدار تولید رافینیت و کاهش مقدار اکستراکت مؤثر میباشد. در عمل برج اختلاط و جداسازی اکستراکت (EXTRACTIONTOWER) یا از لایه هایی R SCIING RINGS تشکیل یافته و یا مجهز به ROTAHXG DISC CONTACTOR (RDC) می باشند. درهر حال جریان متقابل فورفورال و لوبکات موجب میگردد لوب کات با فورفورال تماس کافی پیدا نماید. این برجها که به صورت عمودی قرار دارند رافینیت بخاطر وزن مخصوص پائین تر به طرف بالای برج حرکت نموده و فورفورال به سمت پائین حرکت می نماید. در برجهایی که به صورت لایه هایی از RASCHIG پر می باشند ارتفاع برج و تعداد لایه ها و ضخامت Rasching ring معرف تعداد مراحل اختلاط فورفورال با ر وغن میباشد که همواره ثابت میباشد مگر تغییر اساسی در برج ایجاد گردد. در مقابل برجهایی که مجهز به RDC می باشند سرعت چرخش DISC ها که قابل کنترل میباشد دفعات اختلاط فورفورال با روغن را معین می نمایند. افزایش تعداد دفعات در درجه حرارت ثابت برای تولید روغن با کیفیت معین نیاز به نسبت فورفورال به روغن کمتری داشته و بازده بیشتری را موجب می گردد. در مورد فورفورال افزایش دفعات اختلاط با روغن حتی به بیش از شش مرحله تأثیر جزئی بر بازده نخواهد داشت.
ب- نسبت فورفورال به روغن :
افزایش نسبت فورفورال به لوب کات در حالی که بقیه متغیرها ثابت باشند موجب بهبود کیفیت رافینت (اندیس گرانروی بالاتر)، کاهش راندمان (نسبت به رافینت به لوب کات)، افزایش هزینه های تصفیه و کاهش ظرفیت کارخانه میگردد. افزایش نسبت فورفورال به روغن موجب افزایش کار در قسمت جداسازی فورفورال گشته که نه تنها هزینه ها را افزایش میدهد بلکه در صورت محدودیت سیستم بازیابی فورفورال موجب کاهش ظرفیت کارخانه می گردد.
ج- درجه حرارت:
افزایش درجه حرارت در بر ج اختلاط و جداسازی در حالیکه بقیه متغیرها ثابت باشد موجب بهبود کیفیت رافینیت (اندیس گرانروی بالاتر) و کاهش راندمان می گردد. محدودیت از نظر درجه حرارت بالا حلالیت تمام لوب کات در فورفورال و چنانچه درجه حرارت خیلی پائین باشد مشکل بستن مواد مومی و مشکلات سیال بودن رافینت میباشد.
دو متغیر درجه حرارت و نسبت فورفورال به لوب کات در کارخانجات روغن سازی بسادگی قابل کنترل بوده و از عواملی هستند که برای کنترل کیفیت وبازده کارخانه به کار برده میشوند . با افزایش تدریجی نسبت فورفورال به لوب کات و کاهش درجه حرارت برای تولید رافینت با کیفیت ثابت بهبود در راندمان بتدریج کاهش یافته و این امر در تهیه رافینت با کیفیت بالاتر بسیار محسوس تر است.
د- اختلاف درجه حرارت در مقاطع مختلف برج:
کاهش تدریجی درجه حرارت از بالای برج تا پائین موجب می گردد مواد پارافینی حل شده در فورفورال به تدریج جدا شده و به سمت بالای برج هدایت شود کاهش درجه حرارت در پائین برج و حفظ اختلاف درجه حرارت بیشتر بین بالا و پائین برج موجب کیفیت پائین تر برج و حفظ اختلاف درجه حرارت بیشتر بین بالا و پایین برج موجب کیفیت پائین تر رافینیت (اندیس گرانروی پائین تر) و تولید رافینیت بیشتر نسبت به لوب کات تغذیه شده می گردد. پائین ترین حد درجه حرارت قسمت پائین برج بستگی به ظرفیت دستگاههای تبادل حرارتی که مقادیری از مواد داخل برج را سرد می نمایند. اختلاف درجه حرارت در طول برج اختلاط و جداسازی اکستراکت همچون یک رفلاکس داخلی (INTERNAL REFLUX) عمل می نماید.
هـ - باز گرداندن مقداری اکستراکت:
تأثیر مشابه اختلاف درجه حرارت در پائین و بالای برج را میتوان از طریق باز گرداندن مقدار اکستراکت که قسمتی از فورفورال آن جدا شده باشد به قسمت پائین برج اختلاط و جداسازی اکستراکت انجام داد. در نتیجه مقادیری مواد پارافینی که قبلا در فورفورال حل شده اند از فورفورال جدا شده و به قسمت بالای برج هدایت میشود نتیجتاً موجب کاهش کیفیت و تولید بیشتر رافینیت نسبت به لوب کات می گردد. از آنجائیکه مقادیر بیشتری فورفورال می بایست مجدداً به قسمت بازیابی فورفورال ارسال گردد ممکن است موجب محدودیت در ظرفیت کارخانه گردد.
به طوری که ملاحظه میشود متغیرهای زیادی میتوانند در کیفیت و مقدار رافینیت مؤثر باشند و تأثیر هر یک نیز متفاوت میباشد. بنابراین ممکن است شرایطی را پیدا نمود که در عین حال که موجب افزایش کیفیت میشود کمیت رافینیت نیز افزایش یابد و یا اینکه یکی از آنها ثابت بوده و دیگری بهبود یابد. بدین ترتیب شرایطی که متغیرهای مختلف می بایست دارا باشند تا تولید رافینیت در حداکثر راندمان و با کیفیت ثابت باشد برای لوب کاتهای مختلف تعیین می گردد از طرف دیگر کیفیت و راندمان تولید رافینیت تنها نکات مورد توجه در تصفیه روغن نمی باشد غالباً حداکثر تولید رافینیت و حداقل هزینه های تولید نیز مورد توجه قرار میگیرد که میتوان از طریق تغییر در شرایط متغیرها چنین نتایجی را نیز به دست آورد. بنابراین برای انواع لوب کات و کیفیتی که رافینیت های مختلف از نظر اندیس گرانروی می بایست دارا باشند شرایط بهینه برای متغیرهای مختلف از قبل تعیین گشته و کارخانه را همواره با توجه به این شرایط و نوع لوب کاتی که تغذیه می گردد به کار می گیرند.
2-6-1-4- خواص فورفورال
وزن مولکولی 1/96
وزن مخصوص در 68 درجه فارنهایت 160/1
حرارت لازم برای تبخیر بی تی یوبرای هر پوند 188 در 340 درجه فارنهایت
حرارت لازم برای تبخیر بی تی یو برای هر پوند 165 در 450 درجه فارنهایت
نقطه جوش درجه فارنهایت 323
ضریب حرارتی بی تی یو هر پوند و برای هر درجه فارنهایت 504/0 در 340 درجه فارنهایت
نقطه ذوب درجه فارنهایت 7/32-
نقطه اشتعال درجه فارنهایت 135 تا 140
کشش سطحی در 68 درجه فارنهایت دین در هر سانتی متر 44 تا 49
اندیس شکست نور در 68 درجه فارنهایت 526/1
حد پائین شرایط انفجاری با هوا درصد 1/2 در 275 درجه فارنهایت
گرانروی در 77 درجه فارنهایت سنتی پویز 49/1
حلالیت در 122 درجه فارنهایت درصد وزنی 5 آب در فورفورال
حلالیت در 122 درجه فارنهایت درصد وزنی 10 فورفورال در آب
نقطه جوش آزتروپ فورفورال/ آب درجه فارنهایت 208
مقدار فورفورال در آزتروپ فورفورال / آب درصد وزنی 35
فورفورال ممکن است موجب سر درد افراد گردد که با قرار گرفتن در هوای آزاد رفع می گردد. در اثر تماس با پوست ممکن است موجب تحریک گردد که پس از شستشو با آب برطرف میشود. وزن مخصوص بالای آب موجب می گردد که فاز اکستراکت براحتی در پائین برج جمع گردد و کشش سطحی آن از ایجاد امولسیون با لوب کات جلوگیری می نماید. نقطه جوش نسبتاً پائین آن موجب میشود که به راحتی از رافینیت و اکستراکت جدا گردد. یکی از معایب فورفورال اکسیده و پولیمرایز شدن آن خصوصاً در حرارتهای بالا و چنانچه در معرض نور قرار داده شود در این صورت رنگ آن تیره شده اسیدهای آلی و چنانچه حرارت خیلی بالا باشد کک نیز ایجاد می گردد. بنابراین در کارخانجات فورفورال سعی می نمایند از ورود هوا به سیستم فورفورال جلوگیری نموده و فورفورال را بیش از 445 تا 450 درجه فارنهایت حرارت نمی دهند. گاهی اوقات مقداری مواد بازی برای خنثی نمودن اسید تولید شده در سیستم تزریق می نمایند و برای جلوگیری از ورود هوا معمولاً مخازن را از گازی خنثی به عنوان پوشش پر می نمایند و لوب کات ورودی به کارخانه را نیز از دستگاه DEAERATOR عبور می دهند.
2-6-1-5- دستگاه های عمده
دستگاه Dcaerator شامل برجی است که از تعدادی plate تشکیل یافته و فشار داخل آن پائین تر از فشار اتمسفری نگهداشته میشود و لوب کات از بالای برج وارد و از پائین خارج می گردد. بدین ترتیب هوا و گازی که همراه لوب کات باشد خارج می گردد برج اختلاط و جداسازی اکستراکت Extraction tower به طوری که قبلاً ذکر گردید یا شامل لایه هایی از RASCIIING RINGS می باشد و یا مجهز به RDC است. لوب کات از وسط برج و فورفورال در بالاتر از وارد برج می گردد. فورفورال به خاطر سنگینی به پائین برج آمده و مواد آروماتیکی موجود در لوب کات را در خود حل و به صورت اکستراکت از پائین برج خارج می نماید. مواد پارافینی و نفتینی که در فورفورال حل نشده اند مقداری فورفورال را در خود حل نموده از بالای برج خارج می گردد.
برای جداسازی فورفورال موجود در فاز رافینیت حرارت آن را افزایش داده و به وسیله خلاء Stripping به وسیله بخار آب (معمولاً Super Heat ) حتی مقادیر جزئی فورفورال را از رافینیت در برج خاصی که بدین منظور تعبیه گردیده خارج می نمایند.
فاز اکستراکت که در فورفورال حل میباشد کمی بالاتر از نقطه جوش فورفورال گرم میشود L. P Flash Tower می گردد. در این برج مقادیر عمده