یک روش دیگر باز در قالب الگوی حل مسائل.
قابل تحلیل بکارگیری تحت عنوان روش حل مسأله، روش یعنی در عمل اجرا کنیم یا گاهی روشهای مسأله محور نگر میگویند. در این روش چنانکه در الگو اشاره کردم به هیچ وجه معلم نقش انتقال اطلاعات را مستقیم و غیرمستقیم ندارد بلکه نقش راهنما را دارد. برای اینکه یک مقدار عینی تر شود چون در مباحث گذشته در مورد حل مسأله بحث شد.
حالا عزیزانی که میخواهند در الگوی حل مسأله مطالعه کنند میتوانند آن بحث را دنبال کنند. ولی در اینجا سعی میکنند پراتیکال ،، عملی در مورد اجرای حل مسأله که اگر میخواهم در مورد آن الگو، روش بکار بگیرم ، چگونه عمل کنم.
در این روش، روش حل مسأله همیشه هم میشود یادگیری مشارکتی، یادگیری کار کرد. هم میشود گروهی و انفرادی کار کرد ولی اساس کار این است در مرحله اول وقتی معلم وارد کلاس میشود بجای انتقال اطلاعات موقعیتی را ایجاد میکند که برای شاگرد سؤال ایجاد کند یک موقعیت متناقض و متضاد و حتی همراه با تحیر و شگفتی و این موقعیت نامعین با همراه تغییر سبب میشود که سؤالات زیادی در ذهن شاگرد ایجاد شود.
این فایل دارای 18 صفحه می باشد.
اشاره: علوم بنیادی اعصاب (عصب شناسی و رفتارشناسی مغز و سلسله اعصاب)، از جمله دانش های پیچیده ای است که به تدریج و آرام- آرام وارد عرصه های زندگی میشود. امروزه کاربردهای عصب شناسی در علوم تربیتی و آموزش و پرورش، گسترده تر از سایر زمینهها نمود یافته است. آن چه در پی میآید مقاله ای است که از مجله معروف و حرفه ای «رهبری آموزشی» ترجمه شده است که به رغم سنگین بودن برخی از بخش های آن، قابل تعمق و خواندنی است. نکته های خارج شده در این مقاله، میتواند فرضیات بسیاری از پژوهش های تربیتی و رفتاری را شکل دهد. در «علوم اعصاب» مطالب زیادی دارد که میتواند به درک ما از تدریس و یادگیری بیفزاید. اما برای آوردن پژوهش به بیرون از آزمایشگاه و به داخل کلاس درس، باید محتاط باشیم. ما مطالب فراوانی در مورد ارتباطات بین مغز و راهکارهای کلاس درس شنیده ایم. اما در این مورد، واقعاً چه میدانیم؟ مربیانی که حلقه اتصال «علوم مغز» را با تدریس و یادگیری مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند، باید در مورد نحوه تفسیر و استفاده از پژوهش، محتاط باشند و سنجیده عمل کنند. کسانی از ما، که در حرفه تعلیم و تربیت، پژوهش های علوم بنیادی اعصاب را مطالعه میکنند، میکوشند آنها را با داده های روان شناسی کاربردی یا «علوم شناختی» سازگار سازند.
هنگامی که به «مطالعات چندگانه» با مثال های خوب و شواهد روشن برمی خوریم، آنها را به دیگر مربیان خاطر نشان میکنیم و هیچ وقت نمی گوییم:«پژوهش های مغزی ثابت میکند که....» زیرا در واقع پژوهش مغزی چیزی در مورد حرفه تعلیم و تربیت ثابت نمی کند؛ بلکه ممکن است فقط مسیر بخصوصی را نشان دهد. نارضایی از یادگیری مبتنی بر مغز دیدگاه های من در مورد نارضایی های اصلی از یادگیری مبتنی بر مغز به این قرار است: برخی افراد، اغلب تصویر غلطی از یافتهها ارائه میدهند. این انتقاد درستی است. بسیاری از مربیان خیرخواه فکر میکنند که یک «مطالعه تک رشته ای»، حتی بدون وجود راهکارها کلاس درس را توجیه میکند. هیچ گونه مدرک و دلیلی که این امر را به اثبات برساند، نیست. مربیانی که از پژوهش استفاده یا آن را نقل میکنند، باید بدانند چه چیزی موجب خوب شدن پژوهش میشود؛ چه کسی بودجه آن را تأمین میکند؛ پژوهشگر تا چه اندازه شهرت دارد؛
فایل ورد 18 ص
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:8
فهرست:
اختلالات حرکتی در حوزه مشکلات ویژه یادگیری
در سالهای اخیر اهداف آموزشی در دو حیطه شناختی و عاطفی مورد توجه قرار گرفته و از آنها به عنوان راهنمای عملی در جهت رشد و تکامل هدف های متوالی و زنجیره ای استفاده گردیده است. اما در حیطه روانی- حرکتی طبقه بندی های عملی و کاربردی بسیار محدود بوده است.
فکر طبقه بندی اهداف تربیتی برای مطالعه آسانتر در سال 1948 توسط گروهی از متخصصان تعلیم و تربیت و سنجش در سه حیطه شناختی، عاطفی- روانی و حرکتی مطرح گردید.
کتاب اول این گروه توسط بلوم و همکاران در سال 1956 و کتاب دوم درسال 1964 توسط کرات هول و همکاران منتشر گردید. در حیطه روانی- حرکتی طبقه بندی های بسیاری ارائه گردیده است که می توان به کارهای راکسیدل (1950)، گیلفورد (1958)، سیمپسون(1966)، کیبلر و همکاران (1970) اشاره نمود. اما کارهای آنیتا.ج.هارو در این زمینه از معروفترین آنها است. این نظریه با استفاده از نظریات قبلی و شرایط رشدی تهیه گردیده است.