دانلود مقاله نماز و قرآن

 

 

 

نماز و قرآن
در مواردى قرآن و نماز در کنار هم آمده‏اند، مانند:
«یَتلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ» (61)
قرآن تلاوت مى‏کنند و نماز به پاى مى‏دارند.
و یا در جاى دیگر مى‏فرماید: «یُمَسِّکوُنَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوة» (62) به قرآن تمسّک مى‏جویند و نماز به پاى مى‏دارند.
گاهى براى نماز و قرآن، یک صفت آورده شده، چنانکه کلمه ذِکر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکر» (63) ما ذکر را نازل کردیم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرى‏» (64) نماز را بخاطر یاد من به پاى دار.
جالب آنکه گاهى بجاى کلمه نماز کلمه قرآن آمده است، مانند آیه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (65) که گفته‏اند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح است.
بگذریم که خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، یکى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اکثر سوره‏هاى قرآن، هم در بزرگ‏ترین سوره (بقره) و هم در کوچک‏ترین سوره‏ها (کوثر) آمده است.

 

نماز و قصاص!
نه تنها در اسلام، بلکه در همه ادیان الهى قانون قصاص مطرح است که طبق آن کیفر کسیکه گوش قطع کند آنست که گوشش بریده شود و کیفر کسى که دندان بشکند آنست که دندانش شکسته شود تا عدالت اجرا شود. یکى از موارد قصاص آنست که دست دزد باید قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و کف دست باقى مى‏ماند. زیرا قرآن مى‏گوید: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (66) محلّ سجده براى خداست.
چون انسان هنگام سجده باید کف دست خود را بر زمین گذارد لذا در کیفر سارق باید به مسأله نماز و سجده توجه داشت و کف دست او را قطع نکرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!

 

نمازهاى مشکل‏گشا
اسلام سفارش مى‏کند هرگاه حاجت یا مشکلى داشتید، با خواندن نمازهایى مخصوص حلّ مشکل خود را از خدا بخواهید، که مناسب است در اینجا یک نمونه از آن نمازها را بیاوریم.

 

قداست نماز
قداستِ نماز به قدرى است که زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.
قرآن در سوره مائده آیه 106 مى‏فرماید: هرگاه کسى در سفر دچار بیمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و یا غیر مسلمان را بر وصیّتِ خود گواه گیرد، لکن مراسم اداى شهادت باید پس از نماز باشد، یعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند که فلان مسلمان در مسافرت چه وصیت کرده است.
امروزه مرسوم است که مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مى‏دهند، امّا خود قرآن در این مورد مى‏فرماید: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!

 

جامعیّت نماز
خداوند، هم در آفرینشِ تکوینى و هم در دستورات تشریعى عالى‏ترین و کامل‏ترین برنامه‏ها را بکار برده است. مثلاً در آفرینش شیر مادر تمام ویتامین‏هایى را که نوزاد نیاز دارد در شیر مادر جمع کرده است.
اگر به آفرینشِ انسان نگاه کنیم مى‏بینیم آنچه در طبیعت وجود دارد در وجود انسان نیز قرار داده شده است.
اگر در طبیعت صداى رعد است، در انسان فریاد است.
اگر در طبیعت گیاه و نبات است، در انسان رویش مو است.
اگر در طبیعت رودخانه است، در انسان رگهاى ریز و درشت است.
اگر در طبیعت آب شور و شیرین است، در انسان اشک شور و آب دهان شیرین است.
اگر در طبیعت معادن بسیار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است.
شعرى است که به حضرت على‏علیه السلام نسبت مى‏دهند که فرمود:
أتزعم انّک جِرم صغیر

 

و فیک انطوى العالم الاکبر
اى انسان! تو گمان مى‏کنى جُثّه کوچکى هستى، درحالى که جهانى بزرگ در تو نهاده شده است.
نماز نیز یک هنرنمائىِ الهى است که خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه کمالى است که براى انسان ارزش باشد اما در نماز یافت نشود؟
یاد خدا، یک ارزش و تنها وسیله آرام‏بخش دلهاست و نماز یاد خداست. «اللّه اکبر»
یاد قیامت یک ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز یادآور «یوم الدین» است.
در خطّ انبیا و شهدا و صالحان بودن یک ارزش است و ما در نماز از خدا مى‏خواهیم در «صراط الذین انعمت علیهم» قرار بگیریم.
انزجار و برائتِ خود را از ستم‏پیشه‏گان و گمراهان با جمله «غیر المغضوب علیهم ولاالضّالین» اعلام مى‏داریم.
عدالت که در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است.
پیروى از امام جماعت در نماز، یک اصلِ با ارزش اجتماعى است که بجاى خودسرى و تک‏روى تابع رهبرى عادل باشیم.
در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادل‏ترین، فقیه‏ترین،
فصیح‏ترین،...
ایستادن رو به قبله یادآور ارزشهاى بسیارى است، مکّه شکنجه‏گاه بلال، قربانگاه اسماعیل، زادگاه على‏بن‏ابیطالب، پایگاه قیام مهدى، آزمایشگاه ابراهیم و عبادتگاه تمام انبیا و اولیاست.
در نماز هرچه هست تحرّک است، در هر صبح و شام، در رکوع و سجود و قیام، حرکت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساکن و ساکت و گوشه‏گیر نباش، بلکه همواره در تلاش و حرکت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او.
در نماز روح و جان انسان غبارروبى مى‏شود، نماز، غبار غرور و تکبر را مى‏ریزد، چون هر شبانه‏روز دهها بار بلندترین نقطه بدن را به خاک مى‏مالد. و سجده بر خاک بهتر از سنگ است که تذلّل در به خاک مالیدن است.
بر زمین و آنچه از زمین روئیده مى‏شود سجده کن، بشرط آنکه خوردنى نباشد تا به فکر شکم نیفتى!
بر زمینِ پاک سجده کن که از راه نا پاک نمى‏توان به پاکى و سرچشمه پاکى‏ها رسید.
گریه از خوف خدا یک ارزش است و قرآن سجده همراه با گریه را ستایش کرده است: «سُجِّداً وَ بُکِیّاً» (81)
نماز یک خط الهى است که از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسیم شده است:
نوزاد که بدنیا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو که سفارش به نماز مى‏کند، «حىّ على الصلوة» و بهنگام مرگ نیز او را با خواندن نماز میّت دفن کن. در طول زندگى نیز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّک حتّى‏ یَأتِیکَ الیَقِین» (82)
نماز پیوند انسان با طبیعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر باید به خورشید نظر کنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه کنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ایام مبارکه به حرکات ماه دقت کنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتیمم به خاک رو آورى.
این ارتباط میان نماز با خورشید و ماه و ستاره و آب و خاک بدست کدام طرّاح حکیم برنامه‏ریزى شده است؟
دیگر واجباتِ دین نیز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزه‏دار حق خوردن و آشامیدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون کسى که به حج مى‏رود کعبه قبله و محور کارهاى اوست. نمازگزار همچون کسى است که به جهاد مى‏رود، لکن به جهاد اکبر که جهاد با نفس است. نماز خود بالاترین امر به معروف و نهى از منکر است.
هجرت از مهم‏ترین ارزشهاى دینِ ماست و حضرت ابراهیم بخاطر نماز هجرت کرد و همسر و فرزند خود را در کنار کعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى‏ اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِیَّتى‏ بِوادٍ غَیْر ذى‏ زَرْعٍ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوة» (83) پروردگارا! من فرزندانم را در بیابانى خشک ساکن کردم تا نماز
اقامه شود.
جالب آنکه حضرت ابراهیم نمى‏گوید: براى برپاداشتن حجّ هجرت کردم، بلکه مى‏گوید: هدفم از هجرت اقامه نماز بود.
به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است.
اگر زینت و نظافت یک ارزش است، اسلام سفارش مى‏کند که: «خُذُوا زینَتَکُم عِنْدَ کُلِّ مُسْجِد» (84) به هنگام شرکت در مساجد خود را زینت کنید و زینت‏هاى خود را برگیرید. با لباس پاکیزه و معطّر وارد مسجد شوید.
چنانکه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زیورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زینت کنند. (85)
حتّى به مسأله مسواک توجه شده و در روایات مى‏خوانیم: نماز با مسواک، هفتاد برابر نماز بدون مسواک است. (86) و فرموده‏اند قبل از رفتن به مسجد سیر و پیاز نخورید (87) که بوى دهان شما دیگران را اذیّت نکند و مردم را از مسجد فرارى ندهد.
به هرحال این نمازِ اسلام است و این نمازِ ما. نمازى که یا نمى‏خوانیم، یا غلط مى‏خوانیم، یا بى‏توجه مى‏خوانیم و یا بدون جماعت و یا در آخر وقت!!
مساجد که زمانى ابراهیم و اسماعیل و زکریا خادمش بودند (88) و مادر مریم نذر مى‏کند فرزندش خادم مسجد باشد، (89) مى‏رسد به جائى که خادمانش غالباً افرادى از کار افتاده
و پیر و مریض و فقیر و بى‏سواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعلیه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هیچ!
چرا باید مساجد ما به گونه‏اى باشد که هرکس وارد مى‏شود غم و اندوه و کسالت او را بگیرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و یا مجلس فاتحه‏خوانى که همواره پارچه سیاه بر در مسجد آویزان باشد؟
البتّه بحمداللّه در چند سال اخیر حرکتى در مساجد پیدا شده و بسیارى از آنها مجهز به کتابخانه و صندوقِ قرض‏الحسنه و دیگر امور خدماتى شده‏اند.
چه زیباست حدیثى که مى‏فرماید: روز قیامت سه چیز از مردم شکایت مى‏کند: عالمى که مردم به او مراجعه نکنند، قرآنى که در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى که مورد بى‏اعتنایى مردم واقع شود. (90)
سخن در باب مسجد بسیار است و اخیراً کتابى تحت عنوان سیماى مسجد در دو جلد تألیف شده است که جایگاه مسجد را در جامعه اسلامى روشن مى‏کند. اما در یک کلام مسجد در صدر اسلام محل اجتماع مسلمین براى تصمیم‏گیرى‏ها و مشورت‏ها، براى کسب علم و دانشها، پایگاه رزمندگان و جهادگران، محل رسیدگى به مشکلاتِ فقراء و بیماران، مرکز قیام علیه حکومت‏هاى ظالم و ایراد خطابه‏هاى تند علیه آنان بوده است.
همین جایگاهِ رفیع مسجد بوده است که در طول تاریخ، مسلمین بهترین معمارى‏ها را در ساخت
مساجد خود بکار برده و براى اداره مساجد اموال بسیارى را وقف مى‏کرده‏اند، تا مساجد همواره آباد و سرپا باشند.

 

نیّت
اولین رکن نماز نیّت است.
نیّت، یعنى آنکه بدانیم چه مى‏کنیم و چه مى‏گوییم و براى که و چه حرکت مى‏نمائیم.
ارزشِ هر کارى به نیّت و انگیزه آنست، نه فقط صِرف عمل. لذا حساب کسى که بخاطر حفظ نظم و احترام به قانون، پشت چراغ قرمز مى‏ایستد از حساب کسى که از ترس پلیس یا جریمه مى‏ایستد جداست. در همه عبادات و خصوصاً نماز، نیّت جایگاه ویژه‏اى دارد و اصولاً چیزى که یک کار را عبادت مى‏کند، نیّتِ الهى آن کار است که اگر آن نیّت نباشد، هرچه هم ظاهر کار خوب و صحیح باشد، امّا ارزش عبادت ندارد. پیامبر گرامى اسلام در این باره مى‏فرمایند:
«اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنّیَّات» (91)
کارها به واسطه انگیزه‏ها ارزش پیدا مى‏کند وبا آنها سنجیده مى‏شود.
آرى، فرق مادى یا معنوى بودن یک کار، در تفاوت نیّت‏ها و هدف‏هاست.

 

نیّت خالص
نیّت خالص آن است که انسان فقط براى خدا کار کند و در عمق جانش هدفى جز او و رضاى او نداشته و از مردم انتظار تشکر یا پاداش نداشته باشد. (92)
نانى که اهل بیت رسول خداعلیهم السلام در چند شب پى‏درپى هنگام افطار به یتیم و اسیر و فقیر دادند، ارزش مادّىِ زیادى نداشت، اما چون خالصانه بود خداوند بخاطر آن یک سوره نازل کرد. (93)
و عطّار نیشابورى در مورد آن مى‏گوید:
گذشته زین جهان‏وصف سنانش
گذشته زآن جهان وصف سِه نانش
در تاریخ مى‏خوانیم که کسى در جبهه کشته شد و همه گفتند: او شهید است، اما حضرت فرمودند: او «قَتیل الحِمار» است، یعنى کشته راه الاغ! مردم تعجّب کردند، اما حضرت فرمود: هدف او از آمدن به جبهه، خدا نبود، بلکه چون دید دشمن سوار بر الاغ خوبى است، با خود گفت: او را مى‏کشم و الاغش را به غنیمت مى‏برم، اما موفق نشد و آن کافر این مسلمان را کشت، پس او «قَتیل الحِمار» است. (94)
خالص کردن نیت، کارى بس دقیق و مشکل است. گاهى افکار غیرخدائى چنان در عمق جان انسان رسوخ مى‏کند که خود انسان هم متوجّه نیست، و لذا در روایت آمده است: ریا و شرک
از حرکت مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه، آرام‏تر و دقیق‏تر است. (95) چه بسیار افرادى که به خیال خود قصد قربت دارند، اما هنگام فراز و نشیب‏ها معلوم مى‏شود که قصد آنها صددرصد خالص نیست.
به قول علاّمه شهید مطهرى، نیّت یعنى خودآگاهى، و ارزش عبادت به معرفت و آگاهى است. در روایات مى‏خوانیم:
«نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» (96)
نیّت مؤمن از عمل او بهتر است.
همانگونه که در مقایسه جسم و روح، روح مهم‏تر از جسم است و انسانیتِ انسان به روح اوست، در مقایسه عمل و نیّت، نیّت مهم‏تر از خود عمل است، چرا که روحِ عمل است.
نیّت به قدرى ارزش دارد که اگر انسان نتواند کار خیرى را انجام دهد، امّا نیّت آنرا داشته باشد که انجام دهد، خداوند پاداش آنرا به او مى‏دهد.

 

قصد قربت
قصد قربت، یعنى نزدیکى به مقام پروردگار، و ناگفته پیداست که وقتى مى‏گویند: فلانى به فلان مقامِ کشورى نزدیک است، مراد نزدیکى مکانى و جسمى و فیزیکى نیست وگرنه پیشخدمت‏ها از همه نزدیک‏ترند، بلکه مراد از نزدیکى، نزدیکى معنوى و مقامى و اُنس است.
انجام کارها براى جلب رضاى خداوند نیز به معناى آن نیست که خداوند تحت تأثیر کارهاى ما قرار بگیرد و تغییر حال بدهد، که در این صورت محلّ حوادث و تغییر مى‏شود، بلکه قرب به خدا، یعنى بالارفتن روح از نردبان وجود، که نتیجه‏اش نفوذ پیداکردن در هستى است. یعنى نزدیک شدن به سرچشمه هستى و او را در دل خود یافتن.
همانگونه که مراتب وجود در جماد و نبات و حیوان و انسان تفاوت دارد، مراتب انسانها نیز در قرب به سرچشمه هستى متفاوت است و انسان مى‏تواند تا آنجا به خداوند قرب پیداکند و مقرّب درگاه الهى شود که خلیفه خدا در روى زمین گردد. عبادت همراه با قصد قربت، انسان را نورانى‏تر، کاملتر و با ظرفیت وجودى بیشترى مى‏گرداند.
همه عبادات و خصوصاً نمازهاى مستحبى نقش مهّمى در این امر دارند، چنانکه در حدیث مى‏خوانیم:
«لا یَزالُ الْعَبْد یَتَقَرَّبُ اِلىَّ بِالنَّوافِل» (97)
انسان مى‏تواند همواره از طریق نمازهاى مستحبى به خدا نزدیک شود.
نمازِ واجب ممکن است از ترس دوزخ یا قهر خدا انجام شود، امّا نماز نافله نشانه عشق است و رمز اُنس با معبود.

 

درجات قرب

 

لفظ «درجات» در قرآن، مکرّر و با تعبیرهاى مختلفى آمده است که نکات لطیفى دربر دارد. براى بعضى مى‏فرماید: «لَهُمْ دَرَجات» (98) براى آنها درجاتى است. اما درباره عدّه دیگرى مى‏فرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ» (99) آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگى که اگر در پایین مجلس هم بنشینند آنجا مى‏شود بالا، یعنى خود آنان درجه سازند، نه آنکه درجه و مقام آنها را بالا ببرد.
این درجه‏بندى معنوى مخصوص انسان‏ها نیست، بلکه سلسله مراتب در میان فرشتگان نیز هست. قرآن در مورد جبرئیل مى‏فرماید: «مُطاعٍ ثَمَّ اَمین» (100) یعنى مورد اطاعت دیگر فرشتگان است.
به هر حال درجات انسان‏ها در اطاعت از خدا متفاوت است:
1- گاهى فقط مطیع است، اما نه از روى رضا.
2- گاهى نه فقط مطیع که محبّ است، یعنى بر اساس عشق و محبّت اطاعت مى‏کند.
3- گاهى بالاتر از اطاعت و محبّت، به معرفت کامل مى‏رسد و هرچه مى‏بیند او را مى‏بیند.
حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاَّ وَ رَأَیْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه» (101)
خدا را براى خدا بخوانیم
مى‏گویند: سلطان محمود غزنوى براى آزمایش درباریانش که چقدر به او وفادارند، کاروانى به راه انداخت و صندوق جواهرى را بر شترى نهاد اما در آنرا قفل نکرد. در مسیر راه به درّه‏اى رسیدند او شتر را رَم داد، صندوق برگشت و جواهرات به درّه سرازیر شد. سلطان گفت: هر کس هر جواهرى به دستش رسید از آنِ او باشد، اطرافیان شاه را رها کردند و به سراغ جمع کردنِ درّ و گوهر رفتند.
در این میان دید که اَیاز جواهرات را رها کرده و به دنبال سلطان آمده است. از او پرسید تو چرا به سراغ جواهرات نرفتى؟ ایاز در جواب گفت:
منم در قفاى تو مى‏تاختم
زخدمت به نعمت نپرداختم
آنگاه مولوى از این ماجرا نتیجه‏گیرى کرده و مى‏گوید:
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشى نه در بند دوست
خلاف طریقت بود کاولیاء
تمنا کنند از خدا جز خدا
قرآن از کسانى که خدا را بخاطر خود مى‏خوانند و فقط در مشکلات به سراغ او مى‏روند و در
غیر آن خدا را فراموش و یا حتى انکار مى‏کنند، به شدت انتقاد کرده است:
«فَاِذا رَکِبوُا فِى الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین فَلمَّا نَجَّاهُمْ اِلىَ الْبرِّ اِذاهُمْ یُشْرِکوُن» (102)
هرگاه بر کشتى سوار و در آستانه غرق شدن قرار گیرند، با اخلاص خدا را مى‏خوانند، اما همین که به خشکى پا گذاشتند و نجات یافتند مشرک مى‏شوند.
به هرحال، کار براى خود، نفس‏پرستى است.
کار براى مردم، بت‏پرستى است.
کار براى خدا و خلق، دوگانه‏پرستى است.
و کارِ خود و خلق را براى خدا کردن، خداپرستى است.
در مناجات مى‏خوانیم: «اِلهى‏ ما عَبَدْتُک خَوْفاً مِنْ نارِک وَ لا طَمَعاً فى‏ جَنَّتِک بَلْ وَجَدْتُک اَهْلاً لِلْعِبادَة فَعَبْدتُک» (103) خداوندا! عبادتِ من نه از ترس دوزخ و نه به طمع بهشت توست، بلکه بخاطر آنست که تو را شایسته عبادت و بندگى یافتم پس تو را عبادت کردم.
آرى، این تجّارند که به طمع سود کار مى‏کنند و این بردگانند که از روى ترس کار مى‏کنند، آزادگان و اَحرار بخاطر شکر نعمتهاى الهى او را عبادت مى‏کنند. چنانکه در کلمات معصومین آمده است:
«اِنَّ قَوماً عَبَدوُا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْک عِبادَةُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوُا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْک
عِبادَةُ الْعَبیدِ و اِنَّ قَوماً عَبَدوُاللَّهَ شُکْراً فَتِلْک عِبادَةُ الْاَحْرارِ» (104)
به قول حافظ:
در ضمیر ما نمى‏گنجد بغیر از دوست کس
هردو عالم‏را به‏دشمن دِه‏که‏ما را دوست بس
در عشق مادى انسان معشوق را براى خود مى‏خواهد، اما در عشق معنوى، انسان خود را براى معشوق. على‏علیه السلام در دعاى کمیل مى‏گوید: «وَاجْعَلْ قَلْبى‏ بِحُبِّک مُتَیَّماً» خداوندا! قلبم را از محبّت خود لبریز کن.

 

راه رسیدن به قرب
رسیدن به قرب الهى و قصد قربت از دو راه است:
یکى شناخت عظمت و مقام خداوند و دیگرى شناخت پوچى و بى‏اعتبارى غیر او.
قرآن همواره نعمت‏ها و الطاف الهى را بر بندگان مطرح مى‏کند تا انسان را عاشق خدا کند. ذکر صفات او، آفریده‏هاى او، امدادهاى مادى و معنوى او و دهها نعمت بزرگ و کوچک، همه و همه بخاطر آنست که محبت و عشق ما را به خدا زیاد کند.
از طرف دیگر آیات زیادى ضعف و پوچى غیر او را شمرده و مى‏فرماید: غیر او نه عزّتى دارد نه قدرتى، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسى خلق کنند نمى‏توانند، جز او چه کسى مى‏تواند
به نداى افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آیا درست است که دیگران را در کنار خدا مطرح کنیم و آنها را همسان و یکسان با خدا بدانیم؟
خاطره
یکى از مراجع تقلید جهان تشیّع، آیةاللّه العظمى بروجردى بود. ایشان در ایام سوگوارى در منزلش عزادارى برپا مى‏کرد. در یکى از این جلسات حال ایشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصى خود استراحت مى‏کردند و به صداى سخنران گوش مى‏دادند.
یکى از حاضران در مجلس عزا مى‏گوید: براى سلامتى امام زمان و آقاى بروجردى صلوات.
ناگهان دیدند که ایشان عصاى خود را به در مى‏کوبد، نزدیکان آقا حاضر شدند و پرسیدند: چه امرى دارید؟ این مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در کنار نام امام‏زمان‏علیه السلام بردید؟ من که لایق نیستم شما نام مرا در ردیف نام امام ببرید و براى هر دو صلوات بفرستید. (105)
این مرجع دینى که نایب امام زمان است حاضر نمى‏شود نامش در ردیف نام امام معصوم آورده شود، اما بسیارى از ما از روى کج‏فهمى و بى‏ادبى، نام موجوداتى ضعیف و سراپا نیاز و احتیاج را در کنار خداوند قادر مطلق متعال قرار مى‏دهیم و گویا آنها را در یک ردیف مى‏دانیم.
کیفیّت یا کمّیت
اسلام به چگونگى کار و هدف و انگیزه آن توجه بسیار کرده است. قرآن از عملِ بهتر ستایش مى‏کند نه عملِ بیشتر، و مى‏فرماید:
«لِیَبْلُوَکُمْ اَیّکُم اَحْسَنُ عَمَلاً» (106)
خداوند شما را در بوته امتحان قرار مى‏دهد تا مشخّص شود کدامیک از شما بهترین عمل را بجاى آورد.
حضرت على‏علیه السلام در رکوع انگشترش را به فقیرى داد و آیه‏اى از قرآن بخاطر آن نازل شد. مردم گمان کرده‏اند نازل شدن یک آیه بخاطر یک انگشتر، از آن جهت بوده که انگشتر قیمتى بوده و لذا گفته‏اند: قیمت انگشتر به مقدار خراج و مالیاتِ شامات و سوریه بوده است.
در حالى که انگشترى با چنین قیمت هرگز با زهد على‏علیه السلام سازگار نیست، چنانکه با عدل على هم نمى‏سازد که او چنین انگشترى در دست کند و بعضى در فقر و ندارى باشند. اما حقیقت آنست که نزولِ آیه «اِنَّما وَلِیّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (107) بخاطر کیفیت عمل بود نه کمیّت آن، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقیمتِ انگشتر.
خاطره

 

خاطره
در یک مسافرت هوایى، همه مسافرین هواپیما را که در آستانه حرکت بود پیاده کردند و ساعت‏ها پرواز به تأخیر افتاد. سبب آنرا پرسیدم، گفتند: یک سوسک در هواپیما دیده شده است! گفتم: این همه تأخیر بخاطر یک سوسک! گفتند: بله زیرا چه بسا همین سوسک یک سیم را بجود و سیستم کنترل هواپیما مختلف شود و حادثه‏اى رخ بدهد.
چه بسا کارهاى خیرى که باید سبب پرواز انسان به سوى خدا شود، امّا بخاطر یک مرض روحى نه فقط موجب صعود، بلکه سبب سقوط او گردد.

 

نیتّ به کار ارزش مى‏دهد
فرض کنید شخصى از روى ظلم و تجاوز یک نفر را کشت و بعداً معلوم شد که مقتول نیز یک انسانِ جنایتکار بوده که باید اعدام مى‏شده است. در اینجا با اینکه کار قاتل مفیده بوده است، امّا مردم قاتل را ستایش نمى‏کنند، زیرا قصد او کشتن یک انسان بى‏گناه بود، نه کشتن یک مفسد فى‏الارض.
پس مفیدبودن یک عمل کافى نیست تا آن عمل صالح باشد بلکه لازم است با انگیزه‏اى پاک نیز همراه باشد.
قرآن، در همه جا روى قصد قربت تکیه مى‏کند، چه در خمس و زکوة و انفاق‏هاى مالى و چه در

 

جنگ و جهاد با دشمنان. اینکه قرآن روىِ کلمات «فى‏ سَبیلِ اللَّهِ» (109) ، «لِوَجْهِ اللّهِ» (110) ، «اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (111) تکیه مى‏کند، نشان دهنده اهمیت قصد قربت است.
کسانى که با ساختن مدرسه و بیمارستان و راه و خوابگاه براى مردم کارهاى مفید انجام مى‏دهند، اگر قصد الهى نداشته باشند به خودشان ظلم کرده‏اند زیرا خود از آن عمل هیچ بهره‏اى ندارند گرچه دیگران از آن بهره‏هاى فراوان مى‏برند.
اینکه قرآن همواره عمل صالح را در کنار ایمان مى‏آورد و مى‏فرماید: «الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصَّالِحاتِ» و یا مى‏فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَو اُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِن» (112) ، بخاطر آنست که حُسن فعلى به تنهایى کفایت نمى‏کند، بلکه حُسن فاعلى نیز لازم است.
دو خاطره
بلال حبشى که مؤذّن پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بود در گفتنِ جمله «اَشهَد ان لااله الاّ اللّه» بجاىِ شین، سین مى‏گفت، زیرا زبانش گیر داشت. مردم این را عیب مى‏گرفتند، اما پیامبر فرمود: سینِ بلال در نزد خدا شین است. (113)
گرچه در ظاهر کارش ناقص است، اما چون قصد قربت وحُسن نیّت دارد پاداش دارد.
عبداللّه‏بن مکتوم، یکى از یاران مخلص پیامبر و شخصى نابینا بود. روزى این صحابى بزرگ وارد مجلسى شد که پیامبر و عده‏اى مشغول گفتگو بودند. او که افراد جلسه را نمى‏دید با
صداى بلند مشغول صحبت شد. یکى از افراد جلسه به او عبوس کرد و ناراحت شد.
با آنکه براى شخص نابینا، عبوس‏کردن و لبخندزدن فرقى نمى‏کند زیرا او نمى‏بیند، امّا قرآن براى همین عبوس کردن یک سوره نازل کرد و در ده آیه پى‏درپى شخص عبوس‏کننده را کوبید.
«عَبَسَ وَ تَوَلّى‏ اَنْ جاءَهُ الْاَعْمى‏ وَ ما یُدْریک لَعَلَّه یَزَّکّى‏...» (114)
پس ملاکِ عمل، مفید بودن یا مضر بودن نیست که عمل را با دیگران بسنجیم و بگوییم: اگر عمل به دیگران فایده‏اى رساند، عمل صالح و اگر ضررى رساند عمل غیرصالح است. بلکه باید رابطه عمل را با خود شخص هم بسنجیم که او عمل را به چه هدفى انجام داد و آیا عمل فى نفسه حتى اگر به دیگران هم فایده‏اى نرساند و یا ضررى نزند، چگونه است؟
آرى در مکتب انبیا، اخلاق ارزش ذاتى دارد نه عَرَضى، مانند اخلاق بشرى که براى جذب مشترى و بالابردن تولید و جمع‏کردن مردم به دور خود است. در سوره عبس، انتقاد براى آن است که چرا تو براى نابینا عبوس کردى، گرچه نابینا ترا نمى‏بیند، زیرا عبوس کردن بر مؤمن به خودى خود عمل زشتى است.
به هرحال قصد قربت، یعنى همه کارها را با معیار الهى انجام بده و کارى به بازتاب‏هاى سیاسى و اجتماعى و خوشامدِ دیگران نداشته باش.
قصد قربت، یعنى کار را براى خدا انجام بده و از نیش و نوش‏ها نهراس. قرآن در وصفِ
مؤمنان واقعى مى‏فرماید: «یُجاهِدوُنَ فى‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لایَخافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ» (115) در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزش ملامت‏کنندگان هراسى ندارند.
قصد قربت، یعنى حق را بگو و از احدى جز او پروا نداشته باش. چنانکه قرآن مبلّغین الهى را چنین توصیف مى‏کند: «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاَّ اللَّه» (116) آنانکه پیامهاى الهى را تبلیغ مى‏کنند و از او خشیت دارند و از کسى جز خدا نمى‏ترسند.
خاطره
روزى در حرم امام رضاعلیه السلام مشغول دعا و زیارت بودم و حالى داشتم. یکى از زائران در کنارم قرار گرفت و بخاطر بحث‏هاى شب جمعه در تلویزیون مرا شناخت و اسکناسى را که چند تا کرده بود به من داد و گفت: آقاى قرائتى این پول را به فقیر بدهید. گفتم: من هم مثل شما براى زیارت آمده‏ام و در مشهد فقیرى را نمى‏شناسم خودتان آنرا به فقیرى بدهید.
لحظاتى گذشت و دوباره حرف خود را تکرار کرد و من نیز همان جواب را دادم و به دعا مشغول شدم. بار سوّم حرفش را تکرار کرد، من ناراحت شدم و گفتم: شما امروز با یک بیست‏تومانى سه بار حواس مرا پرت کرده‏اى، خواهش مى‏کنم مزاحم نشوید و این پول را خودتان به فقیرى بدهید. او گفت: آقاى قرائتى بیست تومانى نیست، هزار تومانى است.
من که تا آن زمان فکر مى‏کردم یک اسکناس بیست‏تومانى براى فقیر مى‏دهد، لحظاتى تأمل کردم و از ناراحتى‏ام کاسته شد. گفتم: در اینجا مؤسسه‏اى است براى کمک به بچه‏هاى یتیم، گفت: اختیار با شماست هر کجا که صلاح دیدید مصرف کنید، او پول را داد و رفت.
من کتاب دعا را کنار گذاشتم و به فکر فرو رفتم که اگر براى خداست، چه فرقى میان بیست تومانى و هزار تومانى است؟ فهمیدم که این صحنه براى من آزمایشى بود تا بدانم هنوز قصد قربت در من زنده نشده است.
یکى از نشانه‏هاى اخلاص آنست که انسان میان مقدار و افراد ومناطق و نوع کار وشرائط فرقى نگذارد وفقط به فکر رضاى خدا باشد، مردم بفهمند یا نفهمند، طرفدارى بکنند یا نه، درآمدى داشته باشد یا نداشته باشد.
البتّه انسان‏دوستى و کار را براى مردم انجام دادن از خودپرستى برتر است، ولى بدون هدفِ الهى ارزش الهى ندارد.
به قول علاّمه شهید مطهّرى، قصد قربت یک شرط ذاتى است نه قراردادى و اعتبارى، شرط تکوینى است نه تشریفاتى. اگر گفتیم شرط رسیدن به مکّه پیمودن راه مکّه است، این شرط طبیعى و ذاتى است نه قراردادى، و شرط رسیدن به مقام قرب الهى، داشتن قصد قربت است و این شرط ذاتى است.

 

آثار و برکات نیّت پاک
با نگاهى کوتاه و گذرا به آیات و روایات، آثار و برکات زیادى براى نیتّ پاک درمى‏یابیم که بطور فشرده گوشه‏هایى از آنها را بیان مى‏کنیم:
1- کسى که حُسن نیّت داشته باشد رزق او فراوان مى‏شود. (117) شاید مراد حدیث آن باشد که بخاطر حُسن نیّت، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب مى‏شود و قهراً افراد بیشترى جذب شغل و کار او مى‏شوند و درآمد بیشترى بدست مى‏آورد.
2- حُسن نیّت، توفیقات انسان را زیاد مى‏کند، زندگى طیّب و دلچسب مى‏شود و دوستان زیادى را براى انسان مى‏آورد. (118)
الطاف الهى به قدر حُسن نیّت افراد است و هرچه نیت بهتر و خالص‏تر باشد لطف خداوند نیز بیشتر مى‏گردد.
3- به انسان طول عمر مى‏دهد.
در روایات آمده: کسى که حج را تمام کرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نیّت کند و تصمیم بگیرد براى سال بعد هم به حج بیاید، خداوند بخاطر همین آرزوى خوب، به او طول عمر مى‏دهد. (119)
4- حسن نیّت، گذشته انسان را جبران مى‏کند. على‏علیه السلام مى‏فرماید: اگر گنهکار با حسن نیت توبه کند خداوند آنچه را به عنوان کیفر از او گرفته به او پس مى‏دهد و
هرگونه مشکلى در کارش باشد اصلاح مى‏کند. (120)
5 - خداوند به نیّتِ کار خیر، پاداش آن کار خیر را مى‏دهد گرچه انسان موفق به انجام آن کار نشود. با نیّتِ صادق، کارهاى نشده براى انسان به حساب مى‏آید، چنانکه در روایت آمده: اگر انسان مؤمنى بگوید: اگر خداوند به من امکانات مى‏داد چنین و چنان مى‏کردم. و این آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن کارهاى خیر را به او مرحمت مى‏فرماید. (121) حتى اگر صادقانه آرزوى شهادت کند و از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به درجات شهدا مى‏رساند گرچه در رختخواب از دنیا برود. (122)

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  28  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود  دانلود مقاله نماز و قرآن


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.