نگاهی بر روانشناسی عمومی

نگاهی بر روانشناسی عمومی

 

نگاهی بر روانشناسی عمومی

111 صفحه در قالب word

 

 

 

تعریف روانشناسی

اصطلاح  سایکالوژی یا پسیکولوژی از دو کلمه یونانی ‍Psyche بمعنای روح و روان و Logos  بمعنای مطالعه ترکیبی گردیده است.

ولی اصولا مطالعه بررسی خصوصیات مربوط به عادات، رفتار کردار و عکس العمل های یک فرد را روانشناسی یا بمعنای لغوی کلمه (مطالعه نفس) گویند.

از تمام عجایبی که بشر بدنبال آن می گردد چه در روی زمین و چه در آسمانها جالب ترین آنها بنظر می آید که خود بشر زنده باشد چه با مطالعات و تحقیقات علمی که در این  زمینه شده با این نتیجه رسیده اند که بیشتر منظور از تحقیقات و بررسی های علمی از جنبه های مختلف طبیعی،  اجتماعی و اقتصادی شناسائی طبیعت بشر بوده است تا خود طبیعت . دانشمندان نیز با مباحثات و مجادلات علمی تا اندازه ای با این نتیجه رسیده اند که بشر هنوز در مقابل مواهب طبیعت وجود ناچیز و بی فایده است و اگر چه علم ستاره شناسی ثابت کرده است که زمین تقریبا نزدیک به مرکز جهان است ولی با این وجود هنوز شناسائی موقعیت زمین برای بشر امری تصوری است. طبیعت هیچگاه احتیاج به شناسایی ندارد و از نظر بشری دلائل بسیار است که چرا اصولا بشر عقالمند به کشف  راز طبیعت و تشخیص افراد ساکن در آن می باشد.

 

تاریخچه علم روانشناسی

واژه ای که بنام (روانشناسی)  برای شناساندن علم مطالعه و بررسی رفتار رواج یافته ترجمه لغت پسیکولوژی ( یا با تلفظ انگلیسی سایکالاجی) می باشد که در اصل  از دو  کلمه یونانی پسیکه بمعنی روح و روان و لوگوس بمفهوم تحقیق و بیان مشتق شده است. پسیکه مفاهیم متعدد دارد. برخی  آنرا بمعنی دیگر روان تفسیر نموده اند. این کلمه نام یکی از خدایان افسانه ای یونان قدیم بوده که در ابتدا زندگی بشری و فنا پذیر  داشته بعدا در زمره خدایان در آمده و جاودان گردید.

کیفیت روح یا روان  نیز ناشی از افسانه جاودانی  پسیکه می باشد  .بنابر  کیفیت فوق تردیدی  نیست  دانش روانشناسی  دارای تاریخچه  طولانی فلسفی  و باستانی است و آغاز آن از زمان شناخت بشر وسیله خودش و آشنائی  او به کیفیات و حالات رفتاری خود و نسبت به محیط و اجزاء سازنده آن می باشد واین تاریخچه  جنبه  کاملا فلسفی  داشته و شرایط یک عالم  تجربی  را نداشت  زیرا روانشناسی  دانشی نوین و جوان می باشد و تنها از اواخر قرن نوزدهم بصورت یک علم تجربی بمنظور مطالعه علمی رفتار در آمد.  از اینجهت  علیرغم  گذشته فلسفی  و باستانی بسیار طولانی آن تاریخچه علمی بسیار کوتاهی دارد .مع الوصف در این مدت قلیل گامهای  بسیار مهمی  در زمینه اشاعه مبادی علمی آن برداشته شده بطوریکه امروزه یکی از مهمترین  و قابل توجه ترین علوم بشری می باشد .

بطوریکه بعدا اشاره می کنیم موضوع تحقیق دانش روانشناسی   رفتار موجودات بطور کلی است .و دراین مطالعه بمسائل روح و روان  آنطوریکه  مورد نظر قدما و فلاسفه  بوده و توجهی نمی شود و چه بهتر می بود که در ازاء واژه  روانشناسی ، کلمه ((رفتار شناسی )) برای این دانش بکار می رفت تا هیچگونه ابهامی در موضوع باقی نمی ماند . ضمنا واژه ای مانند ((روانشناسی ))  همواره حاوی کیفیات  و حالات اورءالطبیعه  و آنچه سابقا  علم النفس   می نامیدند می باشد و از اینجهت نمی توان در راه اثبات مبادی علمی  آن کوشش لازم را بعمل  آورد در صورتیکه ((رفتار شناسی ))  مانند واژه های  مشابه  ((زیست شناسی   )) یا ((انسان شناسی ))  جنبه  علمی این دانش  را ظاهر ساخته و آنرا  بحق  در زمره   علوم  قرار می دهد .اساس   علمی  روانشناسی  غیر قابل  انکار  و فعالیت  دانشمندان در مطالعه  علمی رفتار بدون تردید آنرا در جرگه   علوم تجربی  قرار داد و خواهد داد .با وجود این تا زمانیکه کلمه ((پسیکولوژی )) رایج  می باشد لاجرم  به حفظ  و رعایت واژه مشابه فارسی آن یعنی ((روانشناسی  )) هستیم . در عین حال  کوشش باید بر این باشد که دانش مزبور را در جرگه  سایر علوم تجربی و آزمایشگاهی قرار داده آنرا از فلسفه و ادبیات جدا سازیم .

نظری به تاریخچه فلسفی  روانشناسی _ بررسی گذشته فلسفی  و باستانی روانشناسی  بسبب اهمیت آن در پیشرفت علمی روانشناسی الزامی است و بهمین جهت بتفصیل  به شرح این تاریخچه از ازمنه قدیم می پردازیم . بشر بمنظور شناخت خود و کیفیت زندگی  از زمانیکه قدرت تفکر منطقی  یافت  بفعالیت  پرداخت  ولی از آنجا  که حدود دانش  او محدود بود توصیف وابستگی  حوادث رویدادها را در قالب  عوامل  و علل مرموز و ماوراءالطبیعه  توجیه می نمود .  مثلات تصور  می کرد خدایان فعالیت های  طبیعی ( رعد و برق و طوفان و باران و غیره )   را هدایت می کنند و بهمین ترتیب نیروها و قدرت ها درونی بشر را از طریق  تاثیر قدرت ((ارواح ))  تفسیر زندگی و تحرک  و بطور خلاصه  آنچه بستگی  به زیستن داشت بوجود میاودند .مفارقت  و جدائی  آنها از کالبد سبب  مرگ  و نیستی  می گردید .این طرز تلقی  و توجیه  همان  اعتقاد بعالم روح بود که قرون متمادی  تفکر آدمی را بخود انحصار داد .تنها در یک زمان اینگونه تفکرات جنبه منطقی و تا حدودی  علمی بخود  گرفت و آن نیز در زمان  نوابغ  یونانی مانند افلاطون  و ارسطو  بود که با گذشت آنان این جهش علمی  نیز بزوال گرائی لازم است به نظریات این نوابغ در زمینه کیفیت زندگی و حیات اشاره نمائیم .

نظریه فلاسفه یونان _ از ابتدا ی سال  690 قبل از میلاد خردمندان یونانی  پیرامون  نظام کلی جهان بحث وتعمیق نمودند و خواه و ناخواه  این مباحث و نظریات با رابطه و پیوند انسان و عالم هستی  نیز ارتباط یافت . پاره ای از این عقاید از نظر روانشناسی  اهمیت  داشتند و هنوز نیز ارزش  خود رااز دست نداده اند .

در حدود سالهای میان 490 تا 435  ق. م  امپداکلیس  معتقد  بود جهان هستی  از چهار عنصر  آب _ باد _ خاک و آتش  ترکیب  یافته است بقراط بین سنین 400 تا 377  ق. م  این عناصر را بچهار خصلت  و خوی آدمی تعبیر کرد و عقیده داشت حالت و مزاج افراد بستگی بموازنه و تعادل میان این چهار خصلت  دارند . این نظریه هنوز کماکان  از طرف  بسیاری از دانشمندان مورد تائید می باشد و چهار مزاج  بقراط را بطوریکه بعدا  خواهیم  دید اساس  سازمان  شخصیت دانسته و می کوشند از اینطریق میان طبایع  بشری و صورجسمانی افراد ارتباط برقرار سازند . افلاطون عوامل طبیعی را به دو گروه اجسام و تصورات تقسیم نمود . برای تصورات دو منشا قائل شد : برخی ذاتی و همراه با روح و دیگران زائیده  مشاهدات موجود زنده از راه حواس بودند .

از اینجا  دو گانگی جسم  و روح که در فرضیه روانی _ جسمی فلسفه  و روانشناسی مطرح می شود بوجود آمد .

یکی از بزرگترین متفکران یونانی ارسطو در بسیاری  از مقالات  و آثار خود مسائلی را مورد بحث قرار داد که از جهت  شناخت رفتار بشری از دیدگاه علمی بعنوان قدم اولیه  محسوب می گردد . بدیهی است ارسطو  نیز در چهار چوب محدودیتهای  زمان خود گرفتار  بوده است و نمی توانست مانند دانشمندان امروزه تفکر  کاملا علمی داشته باشد .  علیرغم  این محدودیت  ها نظریات  علمی زیر از خلال نوشته های او آشکارند : (1) دانش  و آگاهی  قابل توجهی  در مورد تشریح و فیزیولوژی  بدن (2) تعبیر  یادگیری  در سایه همکاری  تصورات در نتیجه  تماس و مجاورت ، مقابله و تباین یا تشابه       (3)  عقیده  و تصوراتیکه  حیوانات گروه  یا مجموعه متوالی و مداومی تشکیل می دهند که از اشکال پست شروع ببالا ختم         می شوند (4) تاکید روی اشاعه و پیشرفت دانش متکی  بر مشاهده  و در نتیجه  بر اساس توسعه  علوم تجربی _ باید اشاره کنیم نظریه ارسطو با افلاطون که روش قیاس عقلی را پایه گذاری کرد و سبب پیشرفت  فلسفه شد تفاوت دارد .

پس از ارسطو یونانیان به علم اخلاق توجه کردند از آن جمله  زنو فیلسوف  معتقد بود یک فرد عاقل باید تابع  دلیل و برهان بوده و بر تمامی هوی وهوس خویش فائق آید و درمقابل  خوشی ها و بلایا بی تفاوت و یکسان باشد . از طرف دیگر اپیکور  عقیده داشت هدفهائی همانا لذت و خوشی است و هر عملی که باعث  ایجاد عقاید  یونانیان اهمیت بسزائی  داشت و این نه تنها بواسطه  مزیت و برتری آن بلکه  در اثر حقیقتی بود که عرضه می داشتند  و در پایان کار علم فلسفه را بمدت پانزده قرن در تحت سلطه و نفوذ خود در آوردند .

تفکر فلسفی  در عصر مسیحیت _ بعد از تولد  مسیح  و نضج  بعدی کلیسا  توجه به علم و فلسفه بستگی به توجیه  و تفسیر مذهب و تعالیم روحانی یافت . تفکر فلسفی جهت دیگری  پیش گرفت ومسئله  روح و جسم بر مبنای تعلیمات مذهبی پایه گذاری شد . از آنجا که در مذهب مسیح پدیده روح و کیفیات خاص آن جای مشخصی و قاطعی دارند هر گونه کوشش برای احتراز از دو گانگی روح و جسم  بی ثمر بودو زندگی آدمی را بواسطه  تجلیات روح  می دانستند و جدائی از آنرا بصورت مرگ توجیه می نمودند .

علیرغم  این نظریات دانشمندانی از میان روحانیون درصدد تحقیق  در باره فعالیت های خاص بشر پرداختند که از میان آنها می توان به چند فرد اشاره نمود  .سنت اگوستین  بفعالیت های خود آگاه توجه نموده نظریه  خود را در مورد هماهنگ ساختن  و توسعه تدریجی  آن اظهار داشت . وی همچنین روش خوشتن  نگری را درباره فعالیتهای  خود آگاه  عنوان نمود و بدین ترتیب باعث پیشرفت قطعی  آنچه  که بعدها بنام روانشناسی فعالیت ذهنی معروف گردید شد .سنت توماس کوشش نمود تا علم و مذهب را با یکدیگر تطبیق  و هماهنگی دهد . بنا بعقیده  وی حقایق علمی  متکی برمشاهده و تجربه اند و حال آن که حقایق مذهبی متکی بر قدرت توانائی آسمانی کلیسا می باشد .

احیاء علوم _ در قرن پانزدهم و شانزدهم تمدن غرب در جهات مختلفی کشانده می شد لکن  صور و اشکال جدیدی در هنر _ ادبیات و موسیقی  ظاهر شدند .اکتشافات جغرافیائی  متعددی  صورت گرفت  و قدرت کلیسا بنحو موقعیت آمیزی  مورد شک و تردید  و اعتراض  واقع شد تحقیقات  علمی قابل ملاحظه ای در جریان بود که از مهمترین  آنها تحقیقات کپرنیک در نجوم  _کپلر در نجوم _گالیله در نور  و نجوم _ نیوتن  در فیزیک و روانشناسی بصری و سرانجام هاروی در فیزیولوژی می باشد .شاید سهم اصلی این دانشمندان در روانشناسی همانا تاکید آنان روی مطالعه عینی  حقایق بطور کلی است .

 

چون فقط تکه هایی از متن برای نمونه در این صفحه درج شده است ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود، ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل می‌باشد.
متن کامل با فرمت
word را که قابل ویرایش و کپی کردن می باشد، می توانید در ادامه تهیه و دانلود نمائید.

 



خرید و دانلود نگاهی بر روانشناسی عمومی