نوع فایل: word
قابل ویرایش 126 صفحه
جهت دریافت درجه ی کارشناسی در رشته ی روان شناسی
مقدمه:
خانواده، واحدیاجتماعی و نظامی سازمان یافته است که در بقا و رشد نوع بشر نقش بسیار با اهمیتی را داراست و بنیادیترین نهاد جامعه محسوب میشود. خانوادههای با کارکرد سالم، بهسالم سازی فضای جامعه یاری رسانده و زمینه رشد و شکوفایی اعضای خود را فراهم میکنند. خانواده بستر رشد و رفاه جسمی و روانی اجتماعی کودک و عامل تحقق و تعادل فیزیکی، روانی و اجتماعی انسانهاست. یکی از مهمترین عوامل پیش بینی کننده بهداشت روانی افراد متاهل، روابط با همسر است (لاسول و لاسول، 1991). روابط با همسر عنصر اصلی زندگی عاطفی و اجتماعی فرد است و نداشتن رضایت زناشویی به توانایی زوجین برای برقراری روابط توام با خوشنودی بافرزندان وهمچنین سایر افرادخانواده آسیب میرساند. روابطمطلوب توامبا رضایت در درون خانواده به سازگاری موثرتر افراد در موقعیتهای گوناگون یاری میرساند واز طرف دیگر تعارضات زناشویی، زمینه آسیبهای روانی را فراهم میکند. زندگی مشترک در طبیعت ذاتی خود موجب تعارضات و چالشهایی در روابط میان زوجین میشود (وینچ و همکاران، 1974).
رویکردهای گوناگون زوج درمانی با هدف کاهش تعارضات و آشفتگیهای ارتباطی میان زوجین به وجود آمده است (میستی، 2004). مشاوره زوجین براساس این فرضیه است که مشکلات افراد در زمینه روابط زناشویی از طریق مشاوره بهتر بر طرف میگردد. مروری بر ادبیات تحقیقاتی در این زمینه که از اولین سالهای 1996 انجام شده کارایی خانواده و زوج درمانی را در درمان زوجهای ناسازگار مورد تاکید قرار میدهد. (روزن- گاردن و همکاران، 2004).
هدف زوج درمانی کمک به زوجین برای سازگاری مناسبتر با مشکلات جاری و یادگیری روشهای موثرارتباط است (میستی، 2004). اما علی رغم این هدف، بسیاری از درمانهای موجود در این زمینه مورد انتقاد قرار گرفتهاند. به عنوان مثال، یکی از مقولههای مهم در زوج درمانی توجه به روابط بین فردی افراد است. این مقوله در بسیاری از درمانها مورد عنایت قرار گرفته، اما نه به عنوان یک عنصر فعال. برای نمونه، در رویکرد شناختی- رفتاری، مشکلات مربوط به روابط بین فردی افراد، که ممکن است در روابط اولیه آنان با افراد مهم زندگی خود در دوران کودکی ریشه داشته باشد، به عنوان موانعی در نظر گرفته میشود که برای دستیابی به تبعیت فرد از راهبردهای درمانی باید بر آنها غلبه کرد. اما این فرض وجود دارد که بسیاری از افراد روابط بین فردی ناکارآمدی دارند که ریشه این روابط به اوایل زندگی و دوران کودکی آنان برمیگردد و از آنجایی که این مشکلات بین فردی هسته اصلی مسائل آنان را تشکیل میدهد، بنابراین این مقوله یکی از بهترین حوزهها برای سنجش و درماناین گروه از افراد به شمار میآید و با تمام اهمیتی که دارد در درمان شناختی- رفتاری کلاسیک نادیده گرفته شده است (یانگ، ویشار و کلوسکو ؛ ترجمه حمید پور و اندوز، 1386).
یکی دیگر از درمانهایی که در این حوزه به کار رفته، درمان مبتنی بر رویکرد روان پویایی است. درمقایسه باسایر درمانها این رویکرد تمایل کمتری به یکپارچه سازی راهبردهای درمانی دارد. درمانگرانی که جهت گیری روان پویایی دارد، به ندرت به مراجعان خود تکالیف خانگی میدهند. به علاوه، این درمانگران مبتنی بر همان سبک و سیاق سنتی خود سعی میکنند در روند درمان خنثی و بی طرف باشند و به مراجع اجازه میدهند تا هر آنچه که در رابطه با مشکل به ذهنش میآید در جلسه درمانی بیان کند. اماامروزه بسیاریاز درمانها اینمسائل رامورد توجه قرارداده و راهبردهای یکپارچهتری را ارائه میکنند (یانگ و همکاران، همان منبع).
از سوی دیگر، در مبحث زوج درمانی این اعتقاد وجود دارد که هر فرد تاثیراتی را از خانوادهزیستی خودوارد زندگیزناشویی میکند. افراد مجموعهای ازانتظارات، باورها و تصورات خیالی مربوط به نقش خود و همسرشان را در پیوند زناشویی داخل میکنند. متاسفانه بسیاری ازانتظارات، شدیدا غیر واقع بینانه هستند و از این رو سبب گسترش ناامیدی، بی اعتمادی و پرخاشگری میشوند (برنشتاین و برنشتاین، 1986؛ ترجمه سهرابی، 1382). درباره تاثیر دریافتهای قبلی در ادراکها و تصورات جدید نظراتی عنوان شده، اما در روانشناسی شناختی برای توضیح این اثر از مکانیسمها و مفاهیم مختلفی استفاده شده است. یکی از قویترین مکانیسمها و مفاهیمی که در این مورد به کار رفته طرحواره است که از زمان پیاژه و سپس بک وارد علوم شناختی شده است. یانگ و همکاران (2003) معتقدند که طرحوارهها، الگوهای ثابت و دراز مدتی هستند که در دوران کودکی به وجود آمده و تا بزرگسالی نیز ادامه مییابند. ما ازطریق طرحوارهها به دنیای اطرافمان نگاه میکنیم. طرحوارهها، باورها و احساسات مهمی در مورد خود و محیط اطراف و آینده میباشند که افراد آنها را بدون چون و چرا پذیرفته و تداوم میبخشند و در برابر تغییر آنان نیز از خود مقاومت نشان میدهند. معمولا این طرحوارهها بهغیر از بافت درمانی درجای دیگری تغییر نمیکنند. یانگ (1999)با یکپارچه سازی تکنیکهای مختلف درقالب یک نظریهمنسجم، طرحواره درمانی را که رویکردی نظاممند است به وجود آورده و با این کار باعث گسترش مرزهای درمان شناختی- رفتاری، که قبلا بعضی جنبههای آن مورد انتقاد قرار گرفته بود، شد. طرحواره درمانی بر پایه رفتار درمانی شناختی بنا شده، با این تفاوت که درحوزه شناختی به ریشههای گذشتهموثر در مشکلات فردی توجه چندانی نمیشود، اما در حوزه رویکرد طرحواره- محور با تاکید بیشتر روی جنبههای تحولی مشکلات روانشناختی دردوران کودکی ونوجوانی واستفاده از فنون یکپارچه درمانی، افقهای نوینی فراروی درمانهای زناشویی گشوده شده است (یانگ و همکاران، 2003).
بیان مساله:
از دهه 1990 به بعد، مطالعات علمی پیرامون رضایت زناشویی افزایش یافته و در مقایسه با یافتههای علمی دهههای گذشته، حجم زیادی از این تحقیقات به جنبههای گوناگون رضایت زناشویی اختصاص یافته است (برادبری، فینچمن و بیچ ، 1999). رضایت زناشویی، نشانگر استحکام و کارآیی نظام خانواده است. سعادت و سلامت خانواده به وجود ارتباطات سالم و بالنده زوجین بستگی دارد و چنانچه پایه خانواده از استحکام لازم برخوردار نباشد، پیامد منفی آن انواع مشکلات جسمی و روانی است (ستیر، ترجمه بیرشک؛ 1370).
امروزه میزانزیادی از نابهنجاریهای روانشناختی و مشکلات بهداشت روانی ناشی از ارتباطهای مختل، تعارضها و کشمکشهای درون خانواده و ناتوانی در مسائل خانوادگیاست (خمسه، 1382). عوامل موثر بررضایت زناشویی بارها توسط محققان مطرح شده است. پیچیدگی مفهوم رضایت زناشویی و عوامل بسیار گوناگون تاثیر گذار در آن، عرصه چالش برانگیزی را به وجود آورده است. سازگار شدن با فرد دیگری که به فرهنگ و زمینه خانوادگی دیگری تعلق دارد، دشوار است؛ در حالی که تغییرات چرخه زندگی نیز به این پیچیدگی میافزاید. از طرف دیگر، این فرض نیز وجود دارد که ممکن استتاثیراتی که هرفرد ازمحیط اولیهخود وارد زندگی زناشویی میکند در رضایت یا عدم رضایت آن نقش داشته باشد. بخشی از این تاثیرات، طبق نظر یانگ (1999- 1990) حاصل طرحوارههایی هستند که فرد به طور ناخودآگاه همراه با خود وارد زندگی مشترک کرده و این طرحوارهها خواه ناخواه بر آن تاثیر میگذارند. یانگ و همکاران (2003) معتقدند که برخی از طرحوارهها به خصوص طرحوارههایی که در نتیجه تجارب بد کودکی ایجاد شدهاند، ممکن است هسته اصلی اختلالات رفتاری مزمن و دیگر مشکلات بین فردی باشد. برای بررسی این ایده، یانگ مجموعهای از طرحوارهها، که آنها را طرحوارههای ناکارآمد اولیه مینامند، مشخص نمود و طرحواره درمانی را برای تغییر آنها پیشنهاد کرد. طرحواره درمانی یک درمان ترکیبی استکه بهوسیله یانگ (1990) براساسمفاهیم درمانشناختی- رفتاری رشد یافت. این رویکرد بر کشف ریشههای تحولی، مشکلات روان شناختی و کشف طرحوارههای ناکارآمد اولیه تاکید میکند (یانگ و همکاران، 2003). معمولا ماهیت ناکارآمد این طرحوارهها وقتی ظاهر میشوند که مراجعان در روند زندگی روزمره خود و در تعاملاتشان با همسر، دوستان و در محل کار به گونهای عمل میکنند که طرحوارههایشان تایید شود.
پژوهش حاضر براساس رویکرد طرحواره درمانی یانگ انجام شده است. یانگ و همکاران (2003) معتقدند که طرحوارهها به دلیل ارضا نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی به وجود آمدهاند. این پنج نیاز اساسی عبارتنداز: 1) دلبستگی ایمن بهدیگران، 2) خودگردانی، کفایت وهویت، 3) آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم، 4) خودانگیختگی و تفریح و 5) محدودیتهای واقع بینانه و خویشتن داری. هدف طرحواره درمانی این است که به مراجعان کمک کند تا راههای سازگارانهتری را برای ارضاء نیازهای اساسی هیجانی بیابند. تمامی مداخلات طرحواره درمانی ابزاری برای رسیدن به این هدف هستند (یانگ، و یشار و کلوسکو، 2003؛ ترجمه حمید پور و اندوز، 1386).
به عقیده یانگ (1999) طرحوارهها دو عملکرد اصلی دارند که عبارتست از تداوم طرحواره و بهبود طرحواره. تداوم طرحواره، به هر چیزی اشاره دارد که فرد انجام میدهد تا وضعیت فعلی طرحواره را حفظ کند. این مکانیسمها شامل تحریفهای شناختی ، الگوهای خود آسیب رسان و سبکهای مقابلهای هستند که در نهایت باعث تقویت طرحواره میشوند. از آنجایی که طرحواره مجموعهای از خاطرات، هیجانات، احساسات بدنی و شاختها هستند، بهبود طرحواره به بهبود اثرات مخرب تمامیاین مواردبستگی دارد. در واقع هدف نهایی طرحواره درمانی بهبود طرحوارهها است. سه سبک مقابلهای ناسازگار که عمدتا توسط افراد به کار میرود عبارتند از: 1) تسلیم طرحواره شدن: وقتی افراد تسلیم طرحواره خود میشوند به درست بودن آن اصرار دارند و هیچ وقت سعی نمیکنند با آن بجنگند، بلکه تصور میکنند طرحواره درست است. 2) اجتناب از طرحواره : وقتیافراد این سبک مقابلهای را به کار میبرند، به گونهای عمل میکنند که طرحواره هیچ وقت فعال نشود. آنها از فکر کردن راجع به طرحواره اجتناب کرده وافکار و تصاویر طرحواره برانگیز را بلوکه میکنند. 3) جبران افراطی طرحواره : وقتی افراد این سبک مقابلهای را به کار میبرند از طریق فکر، احساس ورفتار وروابط بینفردی به گونهای با طرحواره میجنگند که انگار طرحواره متضادی دارند. یعنی درست عکس طرحواره خود رفتار میکنند (یانگ و همکاران، 2003).
اکثر افرادی که برای درمان اختلافات زناشویی مراجعه میکنند از اصلاح و تغییر الگوهای رفتاری و باورهای هستهای خود ناامید شدهاند و اصرار میورزند که این باورهای زیر بنایی (طرحوارهها) و رفتارها به صورت جزء جدایی ناپذیر وجودشان است و در نتیجه نمیتوانند آنها را تغییر دهند (یانگ و همکاران، همان منبع). یکی از چالشهایی که امروزه درمانگران با آن روبرو هستند ارائه راهبردهای درمانی موثر برایمراجعان است تا بتوانند در سایه آن انواع مشکلات خود را در زمینههای مختلف زندگی فردی و خانوادگی حل کنند.
با توجه به آنچه در بالا ذکر شد، پژوهش حاضر در پی پاسخ به این سوال است که، آیا آموزش براساس رویکرد طرحواره- محور بر افزایش رضایتمندی زناشویی زنان موثر است؟
فهرست مطالب:
فصل اول:
1-1. مقدمه
1-2. بیان مساله
1-3. اهمیت و ضرورت تحقیق
1-4. اهداف تحقیق
1-5. فرضیههای تحقیق
1-6. متغیرهای تحقیق
1-7. تعاریف مفهومی و عملیاتی واژگان اختصاصی
فصل دوم:
2-1. خانواده
2-2. ازدواج
2-3. رضایت زناشویی
2-4. عوامل موثر بر رضایت زناشویی
2-4-1. سن ازدواج و رضایتمندی زناشویی
2-4-2. جنس و تفاوتهای جنسیتی در رضایت زناشویی
2-4-3. مهارتهای ارتباطی و رضایت زناشویی
2-4-4. تفکر و شناخت در رضایت زناشویی
2-4-5. سوابق تربیتی و خانوادگی و رضایت زناشویی
2-4-6. خانواده اصلی و نقش شناختها، اندیشه و باورهای زیر بنایی در رضایت زناشویی
2-5. طرحواره
2-5-1. طرحوارهها و افکار خودکار
2-5-2. طرحوارهها و اسنادها
2-5-3. طرحوارهها و انتظارات
2-5-4. طرحوارهها و فرضیات
2-5-5. طرحوارهها و استانداردها
2-5-6. نقش طرحوارهها در روابط خانوادگی
2-5-6- الف). شکل گیری طرحوارههای خانوادگی
2-5-7. طرحوارههای ناکارآمد
2-5-8. منشاء طرحوارههای ناکارآمد اولیه
2-5-9. انواع طرحوارههای ناکارآمد اولیه
2-5-9- الف). حوزه اول: بریدگی و طرد
2-5-9- ب). حوزه دوم: خود گردانی و عملکرد مختل
2-5-9- ج). حوزه سوم: محدودیتهای مختل
2-5-9- د). حوزه چهارم: معطوف به دیگری بودن
2-5-9- ر). حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و باز داری
2-5-10. خصوصیات طرحوارههای ناکارآمد اولیه
2-5-11. سبکهای مقابلهای ناکارآمد
2-5-12. طرحواره درمانی
2-5-12- الف). شناسایی و ارزیابی طرحوارههای ناکارآمد اولیه
2-5-12- ب). تغییر، اصلاح و بازسازی طرحوارههای ناکارآمد اولیه
2-5-13. بازسازی طرحوارههای حاصل از خانواده اصلی در رویکرد طرحواره- محور
2-5-13- الف). راهبردهای تجربی (هیجانی)
2-5-13- ب). راهبردهای شناختی
2-5-13- ج). تکنیکهای بین فردی
2-5-13- د). الگو شکنی رفتاری
2-6. حمایت پژوهشی از اثر بخشی رویکرد طرحواره- محور
فصل سوم:
3-1. روش پژوهش
3-2. جامعه آماری، نمونه پژوهش و روش نمونه گیری
3-3. روش جمع آوری دادهها
3-4. ابزار پژوهش و اعتبار و پایایی آزمونها
3-4-1. فرم مشخصات دموگرافیک، نمونه مورد پژوهش
3-4-2. پرسشنامه DASS
3-4-3. پرسشنامه فرم کوتاه طرحواره یانگ (YSQ)
3-4-4. پرسشنامه رضایت زناشویی امزیچ
ضرورت و اهمیت پژوهش
یکی از موانعی که بر سر راه دانش آموزان مقطع دبیرستان در سال اول راهنمایی وجود دارد و می تواند روند فعالیت تحصیلی آنها را خدشه دار نماید انتخاب رشته تحصیلی است و اگر در این ضرورت توسط راهنمایی تحصیلی مناسب در خصوص انتخاب رشته تحصیلی و گزینش صحیح رهنمون شود می تواند با احساس دلهره ونگرانی نسبت به شغل و رشته خود در دانش اموز می شود.
با توجه به نقس حساس و مهم که مشاور و دانش آموزان با آن مواجه هستند انتخاب رشته تحصیلی می باشد.اگردانش آموزان به طور صحیح هدایت نگردد آینده ای توأم با نگرانی برای انها ایجاد میشود.
بهره گیری از خدمات راهنمایی و مشاوره در آموزش و پرورش یک ضرورت اجتناب ناپذیراست.آموزش و پرورش می خواهد زمینه ای را فراهم کند تا تمام استعداد های انسانی که به طور بالقوه در وجود انسان نهفته است به بالفعل تبدیل کند و زمانی به این هدفها در تحقیق خواهیم رسید که دانش آموزان از نظر جسمی و روانی و اخلاقی برای انجام این فعالیتها آمادگی داشته و در حین مشکل که یادگیری او را مختل می سازد که نه معلم فرصت و نه دانش آموز به تنهایی قادر به حل آن مشکل نمی باشد . تنها فردی که می تواند از طریق اصولی اطلاعات معتبر در اختیار دانش آموزان قرار دهد تا مشکلات آنا را کاهش دهد مشاور می باشد.