نگاه و اندیشه ی غربیان در تمام طول تاریخ همواره متوجه ی "شرق" و "شرقیان" بوده است. واژه ی شرق و شرق شناسی را از چندین منظر می توان به نظاره نشست. در نظر جغرافیایی، که منظور از شرق همان آسیا، خاورمیانه و دنیای غیر اروپایی است. در مفهوم ایدلوژیکی: بیشتر یک شرق مسلمان در برابر یک غرب مسیحی قرار می گیرد. در مفهوم سیاسی در واقع اشاره به خطری است که دنیای مسیحیت غرب و جهان سرمایه داری را تهدید می کند. معنی شرق شناسی در مفهوم آکادمیک آن: رشته ای است که درباره ی شرق گفتگو می کند، می نویسد و می آموزاند. شرق شناس راجع به شرق قضاوت می کند و مسایل آن را مورد بررسی قرار می دهد. در مفهومی وسیع تر منظور سبک تفکر ویژه ای است که شرق را از غرب به طور بنیادی جدا می کند و به تهیه و تدوین زنجیره ای از "توجهات" حساب شده در مورد شرق اقدام می کند. در واقع شرق شناسی عبارت از اراده و نیت خاصی است که به درک و شناخت "شرق" برمی گردد.(عسگری و فولادوند،1361(
از نگاه عینی و تاریخی، بیان نوعی تسلط غرب بر شرق است. و به قول ادوارد سعید سیری که به غرب اجازه می دهد تا به شرقی که خود ساخته و پرداخته است حکومت کند.
ادوارد سعید توجه خاصی به سیر شرق شناسی از قرن 18 به بعد دارد و برای آن چهار جریان فکری در نظر می گیرد.
1. گسترش اروپا و نفوذ آن در شرق
اشکال شرق شناسی
در طول تاریخ شرق شناسی های متفاوتی وجود دارد؛ شرق شناسی های انگلیسی، فرانسوی، آمریکایی، آلمانی ،ایتالیایی، پرتغالی، اسپانیایی و ...این نوع شرق شناسی ها از توسعه ی استعماری غرب نشات می گیرد که به تدریج شرق شناسی فرانسه و انگلیس به عنوان یک سیر مسلط در قرن نوزدهم جای خودشان را به شرق شناسی آمریکا به عنوان پدیده ی نوظهور استعماری می دهد.
پایه و اصل شرق شناسی بر اساس تفکیک و جدا کردن و تبعیض شرق از غرب بنا شده است؛ با هدف برتری و تسلط غرب بر شرق.
بسیاری از متون نوشته شده توسط شرق شناسان زمینه ی مساعدی برای تجاوز غربیان به شرق ایجاد کرده است. به عنوان مثال ادوارد سعید اشاره می کند که: در حقیقت سفرنامه ی "کنت ولنه" یک دستورالعمل برای کشور گشایان است.
بعد از فروپاشی نظام سوسیالیستی شرق به مرکزیت شوروی، غربی ها برای نشان دادن حضور و برتری خود نیاز به یک رقیب و حتی در تصور خویش دشمن داشتند. بعد از فروپاشی سوسیالیسم انگشت اشاره ی آنها به سوی جهان اسلام گرفته شد. بازتاب علم شرق شناسی بی حرکت جلوه دادن جوامع شرقی و اسلامی و مسخ آنها در قبال غرب است.
وسایل ارتباط جمعی غرب از وسایل و ابزار کار غربیها در افزودن بی تحرکی و بیشتر کردن تصاویر مسخ شده از شرق و جهان اسلام بود. وجود نفت و سایر منابع حیاتی در جهان سوم و ملل شرق و علی الخصوص جهان اسلام نقش مهم و موثری در این قضیه ایفا کرده است.
فایل ورد 10 ص
چکیده
در دوره معاصر جهان عرب بویژه مقطع زمانی سالهای 1800 تا 1950 میلادی یکی از واقعیتهای غیر قابل انکار، نقش ادبا و فرهنگ سازان مسیحی عرب در تولید، توزیع مفاهیم ومضامین و رواج برخی مکاتب ادبی و نیز انتقال فرهنگ غربی از این راهها به جهان عرب است. کاوش در سه سطح عرصه ها و زمینه های فرهنگی از جمله نهادهای فرهنگی، مجامع ادبی و نیز شناخت قالب ها و ساختارهای ادبی نشان میدهد: پدیده سلطه گرایی غرب نسبت به شرق و بویژه کشورهای عربی که اولین حوزه نفوذ و مداخله غرب به شرق بوده، واقعیتی انکار ناپذیر است چنانچه از چالشهای عمیقی بویژه در جریان جنگهای صلیبی میان کشورهای اروپایی و مسلمانان حوزه مدیترانه جریان داشته است. اما از آغاز دوره رنسانس و پس از انقلاب صنعتی این رویارویی به جای آنکه شکل دینی و ایدئولوژیک داشته باشد حیثیتی توسعه طلبانه و سلطه خواهانه داشته است از آن پس زوال امپراتوری عثمانی به عنوان بهترین ساختار سیاسی اجتماعی در میان جوامع اسلامی- عربی که در اثر دو عامل ضعف و سستی درونی ساختار این امپراتوری و اقتدار اروپاییان حاصل آمد، ما حصل سالهای طولانی مبارزه فرهنگی، نظامی و سیاسی دول استعمارگر بوده است که در حوزه فرهنگی، شناخت قالبهای ادبی همچون شعر، نثر، داستان، نمایشنامه، موسیقی و سرانجام پی جویی مضامین و مقاصد نهفته در این قالب ها بر پایه درک مکاتب و اسلوب ها و سبکهای تبلیغ شده از سوی غربیان یا حامیان داخلی آنها در کشورهای عربی در دو قرن پایانی هزاره دوم میلادی می تواند در شناخت حوزه وسیع، عمق تاثیر و نقش بسیار موثر عوامل واسط در انتقال، ترویج و یا اشاعه آموزه ها و ارزشهای غربی در مجامع عربی سودمند باشد. در این میان هرچند در تاریخ معاصر عرب کم نیستند ادبا و نویسندگان مسیحی مسلک که در رویارویی با فرهنگ غربی بر هویت عربی خود تاکید کرده و به گونه ای وانمود کرده اند که عرب مسیحی هستند و نه مسیحی عرب اما حتی در میان این عده نیز به هر حال مسیحیت بعد اساسی هویت آنان بوده است و بی تفاوتی و بیتوجهی آنان را نسبت به هجوم فرهنگ غرب به ارزشهای اسلامی که عنصر غالب در فرهنگ و ادب عربی می باشد، موجب شده است که حتی اگر فرض کنیم رویکرد آنها نسبت به فرهنگ اسلامی خصمانه و معارضانه نبوده است باز در گسترش اباحهگری بی تاثیر نبوده اند. با این همه این سخن بدین معنا نیست که در میان ادبای مسیحی عرب افرادی که با تلاش و کوشش خود به رشد و غنای فرهنگ جوامع عربی کمک کرده اند نادرند و باز این سخن بدین معنا نیست که ادبای مسلمان در انتقال فرهنگ غربی یا ترویج مکاتب، اسلوبها مضامین قالبها و ارزشهای غربی در آثار ادبی خود هیچگونه نقشی نداشته اند و باز این سخن منکر جنبه های مثبت و ارزشهای تمدنی و پیشرفتها و نوآوریها و دستاوردهای ارزشمند فرهنگ غربی نیست. در هر حال ادبای مسیحی عرب با بهره گیری از موسسات فرهنگی آموزشی و رسانه ای در دوره معاصر که عوامل نهضت ادبی قلمداد شده اند در گسترش فرهنگ غرب به جوامع عربی از طریق اشاعه ادبیات عربی موثر بوده اند.
توزیع و گستره مکاتب و نحله های ادبی غربی در جوامع عربی از جمله عوامل موثر در ایجاد گفتمان های ادبی و فضا سازی برای تولید آثار ادبی در چارچوبه وارد شده از دنیای غرب بوده است. در این پژوهش نشان داده شده است که نقش مسیحیان عرب در گسترش نفوذ فرهنگی غرب به دنیای عرب قابل توجه و بسیار گسترده بوده و اگرچه در موارد بسیاری به عنوان تقویت کننده و ترویج دهنده و تسریع کننده انتقال فرهنگ غرب به دنیای عرب بوده اند اما از آن رو که اولاً همه جنبه های فرهنگ غرب منفی نیست و ثانیاً برخی از آنها بر هویت عربی خود تاکید داشته اند نقش مثبت و منفی مسیحیان عرب را در ادبیات معاصر عربی در پی داشته است به علاوه مسیحیان عرب از آن رو که شعر و داستان رواج و نفوذ فراوانی در میان خوانندگان و علاقهمندان جوامع عربی داشته است به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه توجهی ویژه به این دو قالب داشته و مطالعه اثر مسیحیان عرب در بهره گیری از این دو قالب ادبی نشان دهنده تاثیر بارزتر و با حوزه و گستره وسیع تر شعر و داستان در چارچوب مورد پژوهش از سوی ادبای مسیحی عرب می باشد.
فایل ورد 268 صفحه