لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:24
ََمقدمه
این سوره در مدینه نازل شده و داراى 11 آیه است
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 236
محتوى و فضیلت سوره و العادیات :
در اینکه این سوره در مکه نازل شده است یا در مدینه ؟ در میان مفسران سخت گفتگو است ، بسیارى آن را مکى شمرده اند، در حالى که جمعى آن را مدنى مى دانند.
کوتاه بودن مقطع آیات ، و تکیه بر سوگندها، و همچنین تکیه بر مساءله معاد قرائنى است که مکى بودن سوره را تاءیید مى کند.
ولى از سوى دیگر مضمون سوگندهاى این سوره که تناسب زیادى با مسائل جهاد دارد - چنانکه انشاء الله مشروحا بیان خواهد شد - و همچنین روایاتى که مى گوید این سوره بعد از جنگ ((ذات السلاسل )) نازل شده است .
(جنگى که در سال هشتم هجرت واقع شد و در آن گروه کثیرى از کفار به اسارت درآمدند، و آنها را با طنابها محکم بستند و لذا آن را ذات السلاسل نامیده اند و شرح آن در تفسیر آیات به خواست خدا خواهد آمد) گواه بر مدنى بودن این سوره است ، حتى اگر سوگندهاى آغاز این سوره را ناظر به حرکت حجاج به سوى منى و مشعر بدانیم نیز تناسب با مدینه دارد.
درست است که مراسم حج با اکثر شاخ و برگهایش در میان عرب جاهلى نیز - به خاطر اقتدا به سنت ابراهیم - رواج داشت ولى آنها چنان با خرافات آمیخته شده بود که بعید به نظر مى رسد قرآن به آن سوگند یاد کرده باشد.
با توجه به مجموع این جهات ما مدنى بودن آن را ترجیح مى دهیم . از آنچه گفتیم ضمنا محتواى سوره نیز روشن شد که در آغاز سوگندهاى بیدار کننده اى را ذکر مى کند، و بعد از آن سخن از پاره اى از ضعفهاى نوع انسان همچون کفر و بخل و دنیاپرستى به میان مى آورد، و سرانجام با اشاره کوتاه
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 237
و گویائى به مساءله معاد، و احاطه علمى خداوند به بندگان ، سوره را پایان مى دهد.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : من قراءها اعطى من الاجر عشر حسنات ، بعدد من بات بالمزدلفة ، و شهد جمعا: هر کس آن را تلاوت کند به عدد هر یک از حاجیانى که (شب عید قربان ) در مزدلفه توقف مى کنند و در آنجا حضور دارند ده حسنه به او داده مى شود و
در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : من قراء و العادیات و اءدمن قرائتها بعثه الله مع امیر المؤ منین (سلام الله علیه ) یوم القیامة خاصه ، و کان فى حجره و رفقائه : هر کس سوره و العادیات را بخواند، و بر آن مداومت کند، خداوند روز قیامت او را با امیر مؤ منان (سلام الله علیه ) مبعوث مى کند، و در جمع او و میان دوستان او خواهد بود.
از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که سوره و العادیات معادل نصف قرآن است .
ناگفته پیدا است که این همه فضیلت براى آنها است که آن را برنامه زندگى خویش قرار دهند و به تمام محتواى آن ایمان دارند و عمل مى کنند.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:29
در مفردات گفته : ((بیت )) به معنى ماوراى آدمى در شب است ، چون وقتى مى گویند فلانى در فلانجا بیتوته کرد معنایش اینست که یک شب در آنجا اقامت کرد، همچنانکه در باره روز مى گویند ((ظل بالنهار)) آنگاه گاهى به مسکن هم بیت مى گویند و جمع آن ، هم ((ابیات )) آمده و هم ((بیوت ))، لیکن بیوت بیشتر در خانه ها و ابیات بیشتر در شعر استعمال مى شود. و نیز (راغب ) گفته کلمه بیت ، هم به خانه هاى سنگى اطلاق مى شود، هم گلى ، هم پشمى ، و هم کرکى ، این بود مقدار حاجت ما از گفتار او.
و کلمه سکن به معناى هر چیزى است که انسان به وسیله آن سکونت یابد، و کلمه ((ظعن )) به معناى کوچ کردن و بر خلاف اقامت است و کلمه ((صوف )) پشم گوسفند را مى گویند، و کلمه ((وبر)) پشم شتر را، همچنانکه موى انسان را ((شعر)) و نیز پشم بز را هم شعر مى گویند، و ((اثاث )) به معناى متاع بسیار خانه است زیرا به یک قطعه از متاع خانه اثاث گفته نمى شود، در مجمع البیان مى گوید اثاث جمعى است که واحد ندارد همچنانکه متاع نیز چنین است و متاع از اثاث عمومى تر است زیرا مطلق حوائج زندگى را هر چند مربوط به خانه نباشد متاع مى گویند.
و اینکه فرمود: ((و الله جعل لکم من بیوتکم سکنا)) معنایش این است که خدا بعضى از بیوت شما را براى شما مایه سکونت قرار داد که در آن ساکن شوید زیرا بعضى از بیوت قابل سکونت نیست مانند انبار هیزم ، ((و جعل لکم من جلود الانعام بیوتا ...)) یعنى از بعضى پوستها که همان پوست دباغى شده است براى شما خانه هایى قرار داد - که مقصود از آن قبه و خیمه است
خانه هایى که : ((تستخفونها)) یعنى سبکش مى شمارید و براى نقل و انتقالهاى خود اختصاصش مى دهید در: ((یوم ظعنکم )) روز کوچ کردنتان و ((یوم اقامتکم )) در روز اقامتتان که سفرى ندارید.
و اینکه فرمود: ((و من اصوافها و اوبارها و اشعارها)) عطف است بر ((من جلودها)) و تقدیرش ((جعل لکم من اصوافها)) : خدا قرار داد براى شما از پشمهاى آنها یعنى گوسفندان و ((اوبارها)) یعنى مال شتران و ((اشعارها)) یعنى مال بزها ((اثاثا)) اثاثى که در خانه هایتان بکار ببرید و ((متاعا)) و متاعى که از آن بهره مند شوید ((الى حین )) البته این بهره مندى تا مدتى است محدود، بعضى گفته اند: این قید مدت محدود اشاره است به اینکه همه این نعمتها فانى و از بین رفتنى است ، پس عاقل نباید به خاطر اینها نعیم آخرت را از دست بدهد.
این دو ظرف ، یعنى ظرف ((لکم )) و ظرف ((مما خلق )) متعلقند به ((جعل )) و تعلیق ظلال بر ما خلق براى این است که خود ظلال (سایه ها) امرى عدمى است و قابل خلق نیست ، مگر به تبع غیر خودش ، و در عین اینکه خودش عدمى است همین وجود تبعیش خود یکى از نعمتهاى بزرگى است که خداى تعالى بر انسان و سایر حیوانات و حتى نباتات انعام کرده ، بطورى که نعمت بودن آن و استفاده انسان و حیوان و نبات از آن کمتر از استفاده اش از نور نیست ، زیرا اگر سایه نبود، یعنى سایه شب سایه درختان و سایه نباتها، و دائما نور و روشنى بود یک جاندار در روى زمین زنده نبود.
(( و جعل لکم من الجبال اکنانا)) : کلمه ((کن )) به معناى چیزى است که با آن چیز دیگرى پوشیده شود حتى پیراهن هم براى کسى که آن راپوشد کن است و مقصود از ((کن )) کوهها و غارها و دخمه هاى آن است . ((و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر)) - مقصود از ((سرابیل ))، پیراهنى است که شما را از گرما حفظ کند.
وجه اینکه درباره سرابیل فرمود: ((شما را از گرما نگه مى دارد)) و حفظ از سرما راذکر نکرد
در مجمع البیان گفته : اگر فرمود: شما را از گرما حفظ کند و نفرمود: از سرما، براى این بود که هر چیزى که آدمى را از گرما حفظ کند از سرما هم حفظ مى کند و اگر خصوص گرما را ذکر کرد با اینکه همان چیز آدمى را از سرما بیشتر حفظ مى کند براى این بود که مخاطبین به این خطاب اهالى گرمسیر حجاز بودند که احتیاجشان به حفظ از گرما بیشتر از چیزى بود که از سرما حفظشان کند. (به نقل از عطاء)
آنگاه صاحب مجمع اضافه کرده است که عرب از دو چیز که ملازم همند به ذکر یکى اکتفا مى کرده اند چون از ذکر یکى از آن دو، دیگرى هم فهمیده مى شود چنانچه شاعر گفته : و ما ادرى اذا یممت ارضا ارید الخیر ایهما یلینى یعنى نمى دانم وقتى بخواهم به امید خیر به دیارى سفر کنم کدامیک از ((آن دو)) برایم پیش مى آید مقصود از آن دو خیر و شر است چون خیر را در کلام آورده بود به همان اکتفاء نمود (نقل از فراء)
و بعید هم نیست وجه دیگر اینکه حرارت را ذکر کرد و به ذکر آن اکتفاء نمود این باشد که : بشر اولى در مناطق گرم زمین زندگى مى کرده و با شدت گرما بیشتر سر و کار داشته تا شدت سرما و لذا این طایفه را به اتخاذ پیراهن تذکر مى دهد و این براى پرهیز از هواى نامساعدى است که با آن در تماسند و آن گرماى شدید است (و خدا داناتر است )
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:45
این سوره در مکه نازل شده و 83 آیه دارد
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 301
آیه 45
آیه و ترجمه
وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاس بِمَا کسبُوا مَا تَرَک عَلى ظهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَ لَکن یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرَا(45)
ترجمه :
45 - هر گاه خداوند مردم را به کارهائى که انجام داده اند مجازات کند جنبنده اى را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت ! ولى (به لطفش ( آنها را تا سر آمد معینى تاخیر مى اندازد )و مهلت میدهد تا خود را اصلاح کنند( اما هنگامى که اجل آنها فرا رسد، )خداوند هر کس را به مقتضاى عملش جزا میدهد) که او نسبت به بندگانش بیناست (و از اعمال و نیات همه آگاه است ).
تفسیر:
اگر لطف او نبود جنبنده اى بر پشت زمین نبود!
آیه فوق که آخرین آیه سوره فاطر است بحثهاى تند و تهدیدهاى شدید گذشته این سوره را با بیان لطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمین پایان میدهد، همانگونه که این سوره را با گشایش رحمت خدا بر مردم آغاز کرد.
به این ترتیب آغاز و انجام آن در بیان رحمت الهى متفق و هماهنگ است .
افزون بر این آیه گذشته که مجرمان بى ایمان را تهدید به سرنوشت پیشینیان میکرد این سوال را براى بسیارى از آنها و دیگران مطرح مى سازد که اگر سنت الهى در باره همه گردنکشان چنین است پس چرا این قوم مشرک و سرکش مکه را مجازات نمیکند؟!
در پاسخ این سؤ ال میفرماید: ((اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمال
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 302
که انجام داده اند مجازات کند (و هیچ مهلتى براى اصلاح و تجدید نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده اى را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت )) (و لو یؤ اخذ الله الناس بما کسبوا ما ترک علمى ظهرها من دابة ).
آنچنان مجازاتهاى پیدرپى نازل میشود و صاعقه ها و زلزله ها و طوفانها گنهکاران ظالم را در هم میکوبد که زمین جاى زندگى براى کسى نخواهد بود.
ولى خداوند به لطف و کرمش آنها را تا زمان معینى به تاخیر مى اندازد، و به آنها فرصت براى توبه و اصلاح مى دهد (و لکن یوخرهم الى اجل مسمى ).
اما این حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است که اجل آنها فرا نرسیده باشد، اما هنگامى که اجل آنها فرا رسد هر کس را به مقتضاى عملش جزا میدهد چرا که خداوند نسبت به بندگانش بصیر و بیناست هم اعمال آنها را مى بیند و هم از نیات آنها با خبر است (فاذا جاء اجلهم فان الله کان بعباده بصیرا).
در اینجا دو سوال مطرح میشود که پاسخ آن از آنچه گفتیم روشن مى شود: نخست اینکه این حکم عام (اگر خداوند مردم را به اعمالشان مجازات کند کسى را بر صفحه زمین باقى نخواهد گذاشت ) شامل انبیا و اولیا و صالحان نیز مى شود؟!