لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:18
فهرست مطالب
«بسم الله الرحمن الرحیم»
اذا وقعت الواقعة (1) لیس لوقعتها کاذبة (2) خافضة رافعة (3) اذا رجت الارض رجا (4) و بست الجبال بسا (5) فکانت هباء منبثا (6) و کنتم ازواجا ثلاثة (7) فاصحاب المیمنة مااصحاب المیمنة (8) و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة (9) و السابقون السابقون (10)
تقریبا مىتوان گفت که تمام این سوره مربوط به قیامت است.اینچنینشروع مىشود: «اذا وقعت الواقعة» آنگاه که واقع شد«واقع شده».کلمه«وقوع»،ظاهرا کلمه دیگرى وجود نداشته باشد که معنایش از خودشروشنتر باشد.با هر کلمه دیگرى بخواهیم آن را تفسیر کنیم باز به اندازهخودش یا بیشتر از خودش روشن نیست.گاهى مىگویند وقوع یعنىحدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت«حدوث»گفتهشود عنایت به این است که یک چیزى که نبود بعد وجود پیدا کرد.
مىگویند حدوث یعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع»این جهت قیدنشده یعنى شىء اگر وجود بعد از عدم پیدا کند وقوع پیدا کرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعیت و واقع است.در اصطلاحقدیم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جدید، کلمه«واقعیت»زیاداستعمال مىشود،مىگویند واقعیتیعنى حقیقت قطع نظر از تصور وفکر ما یعنى قطع نظر از اینکه ما بدانیم که آن هستیا نیست،آن رامىگوییم واقعیتى است،یعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقیقتدارد.اینجا که راجع به قیامت،تعبیر به«واقعه»مىشود یعنى امرىمحقق و امرى موجود، کما اینکه در آیه دیگر تعبیر به «حاقه» شده است:
«الحاقة ما الحاقة» .مىشود گفت که در این تعبیرات این معنا نهفته است کهشما به قیامت به چشم یک امرى که واقع نشده است و در آینده بایدواقع شود نگاه نکنید،آن را یک امر واقع شده بدانید،حال یا از آن جهتکه به تعبیر بعضى آنچنان قطعى الوقوع است که باید آن را واقع شدهفرض کنید و یا از آن جهت که مساله قیامت،مساله زمان نیست که درزمان آیندهاى مىخواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح«اطوار»است واینکه الآن هم آن عالمى که نامش«عالم قیامت»است به یک معنا وجوددارد،آن یک واقعیتى است که وجود دارد.عجیب این است که در سورهواقعه وقتى که راجع به دنیا صحبت مىکند گویى از امر گذشته صحبت مىکند.مثلا: «و لقد علمتم النشاة الاولى» نشئه اولى را قبلا مىدانستید.یاراجع به اصحاب الشمال مىفرماید(این خیلى صریح است): «و اصحابالشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حمیم و ظل من یحموم لا بارد و لا کریم انهم کانواقبل ذلک مترفین» .مثل اینکه الآن ما در قیامت واقع هستیم بعد مىگویدکه چرا اصحاب الشمال اینچنین سرنوشتشومى دارند و چرا اینقدرمعذبند؟[مىفرماید]اینها قبلا مترف بودند.آیه مطلب را به گونهاى بیانمىکند که[گویى]دنیا در مرحله گذشته است. «انهم کانوا قبل ذلک مترفینو کانوا(و چنین بودند نه چنین هستند)یصرون على الحنث العظیم و کانوایقولون (چنین مىگفتند)...» .تعبیرات، این گونه است.
به هر حال:آنگاه که امر واقع شده واقع شد،یعنى قیامت. «لیسلوقعتها کاذبة» .این آیه را مفسرین دو جور تفسیر کردهاند:یکى اینکه«کاذبة»را مصدر گرفتهاند به معنى کذب.در زبان عربى گاهى این وزن بهمعنى مصدر هم مىآید،مثل«عافیة».گفتهاند که «لیس لوقعتها کاذبة»
جملهاى است مستقل از «اذا وقعت الواقعة» ،آن،جزایش محذوف است:
ستایش فروفرستنده قرآن
این سوره مبارکه بسان برخى دیگر از سوره هاى قرآن با یاد و نام خدا و ستایش او آغاز مى گردد، و در نخستین آیه اش آفریدگار هستى به مردم فرمان مى دهد که او را این گونه ستایش کنند:
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى اَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ
ستایش از آن خداوندى است که این کتاب پرمعنویت آسمانى را بر بنده برگزیده اش محمد صلى الله علیه وآله فروفرستاد، و با گزینش آن وجود گرانمایه به پیامبرى و پیام رسانى، او را برانگیخت و گرامى داشت.
وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً
به باور «ابن عباس» منظور این است که در قرآن شریف هیچ کژى و انحراف و ناسازگارى و ناهماهنگى نیست.
قَیِّماً
کتابى است که برپادارنده عدل و داد، معتدل و مستقیم و به دور از هر کژى و تناقض است.
«فرّاء» مى گوید: منظور این است که قرآن بر دیگر کتاب هاى آسمانى برترى دارد و ضمن تصدیق مفاهیم آنها و حراست از آنها، باطل و ناحق را از ساحت آنها دور ساخته و در همان حال بدان جهت که آخرین پیام آسمانى است مقررات آنها را نسخ مى کند و مردم را به این آخرین برنامه و پیام فرا مى خواند.
«ابو مسلم» مى گوید: منظور این است که، قرآن معیار سنجش و ارزشگذار مقررات دینى است و براى تعیین ارزش آنها، باید به سوى قرآن روى آورد؛ درست همان گونه که براى مشخص ساختن ارزش واقعى یک خانه به خبره آن روى مى آورند.
«اصّم» بر آن است که قرآن شریف کتابى است که تا روز رستاخیز ماندگار است، چراکه مقررات و مفاهیم آن روشن و گویاست و از هر کژى و انحراف و تناقض به دور است درست همان گونه که در آیه دیگرى مى فرماید:
و لو کان من عند غیر اللّه لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً (91)
آیا در مفاهیم قرآن نمى اندیشند؟ اگر این کتاب از سوى غیر خدا بود بى گمان در آن اختلاف و ناهماهنگى بسیارى مى یافتند.
یادآورى مى گردد که منظور از به دور بودن از کژى و انحراف که در وصف قرآن آمده، این است که در کران تا کران آن، ذرّه اى بیهودگى و بى هدفى و تباهى و سستى و پوچى و بى فایده و بى ثمر بودن، وجود ندارد.
تفسیر 9-16 پرتوى از سرگذشت درس آموز جوانان آزادى خواه
قرآن در این آیات، نخست به سبک هنرمندانه و زیبایى به ترسیم دورنمایى از داستان پراسرار این جوانان روشنفکر و ستم ستیز پرداخته و مى فرماید:
اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَباً.
هان اى پیامبر! چنین پنداشتى که سرگذشت اصحاب «کهف» و «رقیم» از آیات شگفت انگیز و نشانه هاى پراسرار قدرت بى کران ماست؟
به باور «مجاهد» و «قتاده»، منظور این است که: اى پیامبر آیا مى پندارى که سرگذشت «اصحاب کهف» و «رقیم» از آیات شگفت انگیز قدرت ماست؟ نه، آفرینش آسمان ها و زمین از این سرگذشت ها نیز شگفت انگیزتر است.
امّا به باور برخى هنگامى که جواب سه پرسش شرک گرایان به وسیله فرشته وحى نیامد و پیامبر نیز به امید ایمان آنان در انتظار پیام خدا بود، این آیه آمد که: هان اى پیامبر! تو چنین پنداشتى که داستان اصحاب «کهف» و «رقیم» شگفت انگیز است و اگر اینها را براى آنان بازگویى ایمان خواهند آورد؟
یادآورى مى گردد که منظور از «کهف» همان غارى است که آن جوانان ستم ستیز به آن پناه بردند.
اصحاب «رقیم» چه کسانى بودند؟
در مورد واژه «رقیم» و یا سرگذشت گروهى که به این نام آمده اند، دیدگاه ها متفاوت است:
به باور «ابن عباس» و...، این واژه به مفهوم آن کوه و دشتى است که غار در آنجا بود و اصحاب کهف به آن پناه بردند.امّا «حسن» آن را نام آن کوه مى داند.از دیدگاه «کعب» و «سدى»، واژه «رقیم» نام شهر و دیارى است که این جوانان روشنفکر و با ایمان از آنجا بیرون رفتند و در دفاع از آزادى و حقوق خویش دست به هجرت زدند.و از دیدگاه «سعید بن جبیر»، نام آن تخته سنگى است که سرگذشت اصحاب کهف را بر آن نگاشتند و بر در غار نصب کردند.یادآورى مى گردد که «بلخى» و «جبایى» نیز همین دیدگاه را برگزیده اند.
پاره اى بر آن هستند که، به مفهوم یک تابلو و لوح سنگى است که سرگذشت اصحاب کهف در آن آمده، امّا آن را بدان دلیل که بسیار جالب و گرانبها و حقیقت آور بود در خزانه شاهان به امانت نهادند.پاره اى دیگر چون: «ابن زید» بر آن است که «رقیم» کتابى است که در آن سرگذشت هاى شگفت انگیز آمده، و خدا از محتواى آن ما را آگاه نساخته است. و برخى همچون «نعمان بن بشیر» آورده است که آنان نیز بسان «اصحاب کهف» گروهى ستم ستیز و آزادى خواه بودند که به غارى پناه بردند و درِ غار بر اثر زمین لرزه اى به هم آمد و در آنجا گرفتار آمدند، و شمارشان سه تن بود.آنان پس از بسته شدن درِ ورودى غار گفتند: اینک که راه نجات و رهایى مسدود است، بیایید هر کدام از ما ضمن دعا و نیایش به بارگاه خدا، یکى از بهترین کارهاى خوب و خالصانه زندگى خود را باز گوییم و از خدا رهایى خود را بخواهیم. آنان چنین کردند و خدا نجاتشان داد.
در دومین آیه مورد بحث مى فرماید:
اِذْ اَوىَ الْفِتْیَةُ اِلىَ الْکَهْفِ
هان اى پیامبر! آنگاه را به یاد آور که این جوانان حق جو و آزادمنش به آن غار پناه بردند، تا دین و آزادى خود را از شرارت استبداد و از دسترس آن حفظ کنند.
فَقالُوا رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً
هنگامى که به در غار رسیدند، نیایشگرانه رو به بارگاه خدا کردند که: پروردگارا رحمت و بخشایش خود را بر ما بباران، تا در پرتو مهر تو از شرارت ظالمان نجات یافته و از رنج ها و گرفتارى ها آسوده گردیم.
وَ هَیِّى ءْ لَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَداً.
و کارمان را به سامان آور و وسیله رشد و راهیابى به سوى خود و دیار نور و هدایت را برایمان فراهم آور.
به باور پاره اى منظور این است که: پروردگارا! براى ما وسیله رشد و تکاملى را فراهم ساز که خشنودى تو را به دست آوریم.
فایل ورد 7 ص
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:12
فهرست مطالب
تفسیر قرآن
واژه شناسی تفسیر
تعریف تفسیر
ظاهر و بطون قرآن
هدف تفسیر
انواع تفاسیر
نقلی یا اجتهادی
تفسیر روایی یا تفسیر اثری یا تفسیر به
روشهای تفسیر
پیشینهٔ تفسیر
روش پیامبر
روش علی بن ابیطالب و دوازده امام شیعیان
روش عموم صحابه و تابعین
تفسیر، به معنای توضیح دادن چیزی است تا قابل فهم گردد و اصطلاحاً در مورد شرحهایی که در مورد قرآن نوشته میشود گفته میشود.
واژه شناسی تفسیر
تفسیر در لغت یعنی نقاب از چهرهٔ چیزی برگرفتن [۱].
تعریف تفسیر
در این قسمت، به تعریف تفیسر از دیدگاه افذاد و گروهها میپردازیم.
علامه طباطبائی: «تفسیر عبارت است از بیان کردن معنای آیههای قرآن، روشن کردن و پرده برداری از اهداف و مفاهیم آیهها.» [۲] از این جملهٔ علّامه طباطبایی در کتاب شناخت قرآن و دانشنامهٔ رشد چنین نتیجه گیری شده: «بنابر این تفسیر به معنای برداشتن پرده ابهام و نشان دادن معنای باطنی و درونی الفاظی است که در نگاه اول به دست نمیآید. از این رو تکیه بر معنای ظاهری آیات را تفسیر نمینامند.» و نیز آمده:«تفسیر یعنی روشن ساختن مفهوم آیات قرآن مجید، و واضح کردن منظور پروردگار.»[۳] [۴]
ظاهر و بطون قرآن
قرآن دو دسته منظور دارد: یک ظاهر (یعنی منظوری که واضح است) و بسیاری بطون[۵] (یعنی منظورهایی که واضح نیست)[۶]
به گفتهٔ روایات و عالمان حدیث، بطون قرآن شدیداً گسترده و ناشناختهاند.
در قرآن: «وَ ما یعلَمُ تأویلَهُ الّی الله و الرّاسخون فی العلم» در کلام پیامبر اسلام: «لا تُحصی عَجائبُه و لا تُبلی غرائبه» یعنی شگفتیهای قرآن هرگز تمام نمیشود و نوآوریهای آن به کهنگی نمیگراید در حدیث: «قرآن هفتاد بطن دارد» ابن عبّاس: القرآن یفَسِّرُهُ الزَّمان مکارم شیرازی: قرآن تراوشی از کلام و علم و ذات نامتناهی خداست. که نمیتوان تمام جنبههای آن را آشکار کرد.[۷]
گفته شد قرآن منظورهایی دارد که غیر از ظاهر آن اند. بیان این منظورها را تاویل میگویند. تاویل در لغت یعنی «بازگرداندن چیزی به مصداق آن»[۸]. مصداق یعنی معادل خارجی یا واقعی مفهومی در ذهن یا لغتی در زبان.[۹]. در اینجا بازگرداندن یعنی آشکار کردن رابطهای که وجود دارد، امّا آشکار نیست.در قرآن آمده که کسی تاویل قرآن را نمیداند بجز خدا و رسوخ کنندگان در علم.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:10
فهرست مطالب
آیه «77» - آیه «78» - آیه «79» - آیه «80»
«77» أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ
آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است.
«78» وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌ
و براى ما مثلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: چه کسى این استخوانها را در حالى که پوسیده است زنده خواهد کرد؟
«79» قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٍ
(به او) بگو: همان کسى که بار اول آنها را آفرید، (بار دیگر) آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفرینشى آگاه است.
«80» الَّذِى جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ
(اوست) آن که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید پس هرگاه بخواهید از آن آتش مىافروزید.
نکتهها:
یکى از مشرکان، قطعه استخوان پوسیدهاى را در برابر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله خورد کرد و بر زمین ریخت و گفت: چه کسى این استخوانهاى پوسیده را زنده مىکند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد. (103)
مقصود از درخت در این آیه، دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عربها با زدن یکى به دیگرى جرقه تولید مىکردند، درست مانند کبریتهاى امروزى. (104)
تهیه آتش از درخت سبز، مثالى است که عوام مىفهمند ودانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژى در درخت، راه علمى آن را به دست مىآورند. «من الشجر الاخضر نارا»
«خصیم مبین» هم نشانه قدرت خداوند است که از نطفهاى پست و کوچک انسانى با اراده و با شعور و قدرتمند آفریده و هم نشانه فراموشکارى و غرور انسان است که به صاحب نعمت خود پشت کرده و با قدرتى که خداوند در اختیار او قرار داده به مجادله و مخاصمه با او مىپردازد.
خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسى موجودى فراموشکار معرفى مىکند، از جمله:
1- آفریدگار خود. «نسوا الله» (105)
2- آفرینش خود. «نسى خلقه» (106)
3- هویت خود. «تنسون انفسکم» (107)
4- روز حساب. «نسوا یوم الحساب» (108)
5 - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به» (109)
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:197
فهرست و توضیحات:
پدیدار شناسی علم تفسیری
پدیدار شناسی، علم پدیده های ناب است. اما هدف پدیدارشناسی درواقع مقابله با تجریه بود.این مکتب چنان که از شعار آن، یعنی« بازگشت به خود چیزها!» برمی آید، بازگشتی به عینینات و واقعیات مجسم بود(1). این مکتب مدعی شناخت ساختار طی خودآگاهی و شناخت از خود پدیده ها از رهگذر آن بود(2) پدیدارشناسی با ادعای این که آنچه درک ناب میدهد همان ماهیت چیزهاست امیدوار بود بر این شک گرایی فائق آید(3). پدیدارشناسی در قلمرو نقد ادبی تأثیراتی بر فرمالیست های روسی به جای گذاشت. همانطور که هوسرل عین واقعی را در پرانتز قرار می دهد تا توجه خویش را به عمل معرف بر آن معطوف کند، شعر نیز از نظر فرمالیست ها عین واقعی را در پرانتز قرار می داد، و در عوض برچگونگی درک شعرتأکید می دهد. اما مکتب اعتقادی ژنو که در دهه های 1940 و 1950 شکوفا شد و چهره های درخشانی از قبیل ژرژپولت Georges Poulet بلژیکی، ژا ن استاروبینسکی Jean starobineki و ژان روسوی Jean Rousset سوئیسی، ژان پیرریشار فرانسوی Jean- Pierre Richard از اعضای آن بودند. بیش از همه به پدیدارشناسی مدیون است. از جمله معاشران دیگر این مکتب می توان امیل اشتایگر Emil Staiger استاد آلمانی دانشگاه زوریخ و منتقد امریکایی ج. هالیس میلر J. Hallis Miller را نام برد(4). نقد پدیدارشناختی کوشش برای بکاربستن روش پدیدارشناختی در نقد آثار ادبی است. همانطور که هوسرل عینی واقعی را در پرانتز می گذارد، در اینجا نیز بافت تاریخی واقعی اثر ادبی، شرایط تولید، و نویسنده و خواننده آن نادیده گرفته می شود و بجای آن مطالعه کاملاً« درونی» متن و برکنار از هرگونه تأثیر خارجی مورد توجه قرار می گیرد. خود متن به تجسم نابی از آگاهی خواننده تقلیل می پذیرد، همه جنبه های سبکی و معنای اثر قسمت های زنده ای از یک محل پیچیده تلقی می شود که جوهر وحدت بخش آن ذهن نویسنده است. بمنظور وقوف بر این ذهن نباید به آنچه دربارة نویسنده می دانیم رجوع کنیم- نقد زندگی نامه ممنوع است بلکه صرفاً باید به جنبه هائی از آگاهی او بپردازد که در کارش منعکس شده است. بعلاوه ما با« ژرفساخت های» این ذهن سروکار داریم که می توان آن را در مضامین و انگاره های مکرر صور چنان جستجو کرد. در پرتو چنین درکی است که می توانیم دریابیم نویسنده جهان خود را چگونه زیسته یعنی میان خود به مثابه یک ذهن و جهان به مثابه یک معین چگونه مناسبت پدیدارشناختی برقرار کرده است.«دنیای» یک اثر ادبی یک واقعیت عینی نیست بلکه آن چیزی است که در آلمانی آنرا« لبنزولت» lebenswelt می نامند، یعنی واقعیت در آنگونه که بوسیله یک ذهن منفرد سازمان یافته و تجربه شده است. فقر پدیدارشناختی مشخصاً برچگونگی تجارب نویسنده از زمان یا قضا بر رابطه میان خود او و دیگران با درک او از عینیات مادی تأکید می کند . بعبارت دیگری برای نقد پدیدارشناختی، غالباً ملاحظات روشن شناختی فلسفه هوسرل به« محتوای» ادبیات تبدیل می شود(5). نقد پدیدارشناختی بمنظور درک این ساختهای استعلایی ونفوذ به درون آگاه و با نوعی همدلی خود را در«دنیای» اثر غرق می کند و با کمال دقت و نهایت بی بعضی هرآنچه را که می بیند بازسازی می کند. ای بعبارت دیگر این شیوه تحلیل کاملاً غیرانتقادی و برکناراز هر گونه ارزشگری است(6). فرض بر این است که اثر ادبی، و حتی بیشتر از آن یعنی محل آثار یک نویسنده یک محل زندگی است،لذا نقدپدیدارشناختی می تواند در جستجوی مصممانة خود برای رسیدن به یگانگی ها با اطمینان متونی را که به لحاظ تاریخی و موضوعی با یکدیگر متفاوتند بکاود. این نوع از نقد، ایده آلیستی، ماهیت گرا، ضدتاریخی، فرمالیستی و ارگانیکی است. از دیدگاه نقد پدیدارشناختی زبان، نژاد چیزی بیش از«بیان» معانی درونی آن نیست.این طرز تلقی از زبان از خود هوسرل به عاریت گرفته شده است. زیرا در پدیدارشناختی هوسرل، زبان حقیقتاً چندان جایی ندارد. از دیدگاه هوسرل آنچه تجربه مرا با معنا می کند، زبان نیست بلکه عمل درک پدیده هائی خاص است که جهانیها نامیده می شوند. عملی که بنا به فرض مستقل از خود زبان است. بعبارت دیگر از نظر هوسرل معنا مقدم بر زبان است، زبان صرفاً فعالیت ثانویه ای است که معنایی از پیش داشته را نامگذاری می کند. این که چگونه می توان بدون داشتن زبانی از پیش به معنایی رسید پرسشی است که هوسرل پاسخی برایش ندارد(7). پدیداشناخختی به رغم تأکیدش برواقعیت، بدانگونه که عملاً تجربه می شود، به مثابه واقعیتی پویا و نه راکد و در قبال جهان موضعی غیرتاریخی و مبتنی بر تأمل دارد. درک این نکته که معنا واقعیتی تاریخی است باعث شدکه مشهورترین شاگرد هوسرل، فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر، از نظام فکری او