فرمت فایل : word (قابل ویرایش) تعداد صفحات : 279 صفحه
فراز و فرودهای مواجهة جهان عرب با غرب
نگاهی به جریان های مختلف واکنش به غرب در جهان عرب از قرن نوزدهم تاکنون سیمای اروپا در تاریخ و ادبیات اسلامی قدیم را نخستین بار جغرافی دانان برجستة عرب و مسلمان در قرن چهارم، پنجم، نهم و دهم هجری به تصویر کشیدهاند. مهم ترین این جغرافی دانان عبارتند از: ابن حوقل، یعقوبی، ابن خردادبه، مسعودی، ابن فضلان، اصطخری و ابوسعید عزناطی. در آن دوران این افراد تصویری گاه واقعی و گاه غیرواقعی از وضعیت غرب ارائه کردهاند. برخی از این تصویرها مبتنی بر مبادی دینی و ارزشی است که مبانی سیاسی , فرهنگی و جغرافیایی نیز از دل آن بیرون میآیند. برای مثال ابن حوقل جغرافی دان مسلمان در قرن چهارم معتقد است سرزمین عربها کاملاً در قلب کرة زمین در محیطی تنگ از چارچوب آبی پیرامون زمین قرار دارد به گونهای که تقریباً از ناحیة مشرق و مغرب ممالک کفار آشکار است. ادریسی جغرافی دان قرن دوازدهم نیز مشاهدات خود را در کتاب «نزهه المشتاق فیاختراق الآفاق» آورده است. غالب تصاویری که این جغرافی دانان و تاریخ نگاران از غرب ترسیم کردهاند چنین نشان میدهد که ملتهای اروپایی، ملتهایی بربرصفت و غرق در جهل و عداوتند. اما واقعیت غرب تا زمان حملة ناپلئون به مصر در اواخر قرن هجدهم بر عربها و مسلمانان پوشیده مانده بود؛ هر چند پیش از آن در قرن یازدهم میلادی صلیبیها به جهان عرب راه یافته و به مدت ربع قرن (1200-1075 م.) در آن جا مستقر بودهاند. اسامه بن المنقذ (1188-1095 م.) تاریخ نگار جنگهای صلیبی جز وصف جهالت و شجاعت، چیز دیگری از صلیبیها یاد نمیکند. موضع وی نیز همانند مورخان پیش، نسبت به اروپا، موضع بیاعتنایی و بیاهمیتی است و به این ترتیب حملههای صلیبی به جهان اسلام، مسلمانان را به آشنایی با این فرنگیان بر نینگیخت؛ فرنگیانی که به پیکار با جهان اسلام آمده بودند و مدت ربع قرن بر بیتالمقدس حکمرانی کردند. شاید دلیل بیاعتنایی مسلمانان این بوده که در آن زمان رهاورد صلیبیها، مظاهر تمدنی و مترقیآن های نبود که توجه مورخان و متفکران عرب و مسلمان را به خود جلب کند. افزون بر این، عصبیت قبیلهای و احساس تفوق بر دیگران مانع آن شده بود تا عربها پیش از حملة ناپلئون به روند تحولات و پیشرفت تمدنی که در غرب جریان داشت، توجه کنند. زمانی که سرزمینهای عربی تحت سیطرة عثمانیها (1918-1517م.) درآمد، عثمانیها پردة فرهنگی آهنینی میان آنان و اروپا کشیدند و گسست فرهنگی و سیاسی عمیقی میان آنان و غرب پدید آوردند که سبب آن برتری طلبی عثمانیها در عرصة سیاسی و نظامی بود. تنها در نیمة دوم قرن هفدهم که اولین هیئت اعزامی عثمانی در سال 1664 م. راهی اروپا شد، این گسست از میان رفت. با این حال نخستین سفارتخانههای عثمانی در اروپا در ایام سلطان سلیم (1807-1789 م.) افتتاح شد و تا پیش از آن ارتباط فرهنگی میان دولت عثمانی و غرب در حد تبادل تجارب نظامی و راهاندازی مدارس نظامی، با استفاده از تخصص اروپاییها و به ویژه فرانسویها و ترجمة برخی کتابهای نظامی بوده است. در این زمان بود که عثمانیها درک کردند , سالهای مدیدی در جهل و بیخبری بودهاند؛ چنآن که محمد چلبی سفیر سلطان احمد سوم عثمانی در پاریس در سال 1720، که مأمور آشنایی با نهادهای اداری فرانسه و کیفیت کار آن ها و ارزیابی چگونگی استفاده از تجارب اداری فرانسه در امپراتوری عثمانی بود، صریحاً اظهار کرد که تفاوت میان عثمانیها و غرب، تفاوت میان روز و شب است. حتی زمانی که انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 م. به وقوع پیوست، عثمانیها توجه چندانی به این حادثه نکردند؛ گویی حادثة مهمی نبوده است. حتی بر پایة برخی شواهد عثمانیها این مسئله را داخلی قلمداد میکردند. 1 عربهای قلمرو امپراتوری عثمانی چیزی از انقلاب فرانسه و حوادث انقلابی آن نمیدانستند. نخستین بار پس از حملة ناپلئون عربها با انقلاب فرانسه آشنا شدند. حتی عبدالرحمن جبرتی که کتاب «عجائب الاثار» را پیش از حمله ناپلئون (1798م.) نوشته بود، به انقلاب فرانسه و تحولات تاریخی , سیاسی و اجتماعی این کشور اشارهای نکرده بود. حملة ناپلئون بناپارت به مصر، نخستین رویارویی مستقیم و گستردة جهان عرب و جهان غرب بود. بیش از صد مهندس و جغرافی دان فرانسوی همراه ناپلئون وارد مصر شدند. هدف این گروه علمی صرفاً چپاول و غارت ثروتهای طبیعی مصر نبود. این گروه، وظیفة تبلیغی صدور اصول انقلاب فرانسه ـ یعنی آزادی و برابری ـ را بردوش خود احساس میکردند. این اصول در نخستین بیانیة سپاه ناپلئون در مصر ذکر شده است. صرف نظر از حوادث سیاسی و نظامی که تا سال خروج فرانسویها
(1801م.) از مصر رخ داد، ورود ناپلئون به مصر، نقطة آغاز عصری جدید در روابط غرب و اعراب به شمار میآید. با استقرار ناپلئون در مصر، چهرة جدیدی از غرب برای اعراب آشکار شد و آن پیشرفت غرب بود. از اوایل قرن نوزدهم، به ویژه در دورة محمدعلی پاشا با اعزام دانشجویان عرب به فرانسه برای فراگیری علوم مختلف نظامی. صنعتی، کشاورزی، انسانی و ... ، شکلگیری جنبش ترجمه و پا گرفتن مطبوعات و انتشارات و سپس تأسیس دانشکدهها در جهان عرب (که از مصر آغاز شد) تأثیر غرب پیشرفته و مترقی بیشتر و پررنگتر شد. غرب، نهاد و الگوی پیشرفت و تمدن برای دیگران شد و پس از این است که هیچ حوزهای را در جهان عرب ـ از حوزة علم و دانش تا سیاست و فرهنگ و اجتماعی و ... ـ نمیتوان خارج از دایرة تأثیر غرب نگریست. از پدیدهای به نام ناسیونالیسم عربی گرفته تا سوسیالیسم و سکولاریسم و لیبرالیسم عربی و در میان رهیافتهای علمی از تکامل گرایی اسماعیل مظهر گرفته تا شکگرایی طه حسین و عقلگرایی محمد عبده همگی به نوعی متأثر از غرب بودهاند. آشنایی با غرب سبب شد تا غرب در همة ابعاد به عنوان الگویی که باید از آن پیروی کرد، جلوه کند، رفته رفته غرب از حالت الگو به حالت رقیب یا مهاجم فرهنگی جلوه کرد و سرآن جام با شکلگیری جریان بنیادگرایی اسلامی، غرب به عنوان دارالکفر یا اردوگاه کفر نگریسته شد. جریان غربگرا غربگرایی از جریآن هایی است که در واکنش به موج غرب در جهان عرب شکل گرفت که گرایشها و شاخههای متعددی دارد. از شاخههای این جریان عبارتند: ـ دعوت به اخذ روشها و شیوههای تمدن غرب به طور کامل که از سوی افرادی چون طه حسین (در برخی مراحل فکریاش) و سلامته موسی ابراز شد. ـ دعوت به اخذ نظریة داروین با تفسیری مادی از سوی شبلی شمیل، یعقوب صروف سلامته موسی و هم فکرانشان یا با تفسیر دوبارة این نظریه به گونهای غیرمادی گرایی؛ از سوی کسانی چون اسماعیل مظهر. ـ دعوت به سوسیالیسم از سوی شبلی شمیل، فرح انطون و سلامته موسی. ـ دعوت به سکولاریسم و جدایی دین از دولت یا جدایی دین از دولت و جامعه؛ از سوی فرح انطون، سلامته موسی، شبلی شمیل، اسماعیل مظهر، علی عبدالرازق، طه حسین، احمد لطفی السید، محمد عزمی، محمد احمد خلف الله، فؤاد زکریا، فرج خوه و لویس عوض. ـ دعوت به ناسیونالیسم (قومیتگرایی فرعونی) یا ناسیونالیسم فرعونی مختلط با مدیترانه از سوی طه حسین، محمد حسنین هیکل (در برخی مراحل فکری) و حسین فوزی. ـ دعوت به لیبرالیسم و وجود باوری (اگزیستانسیالیسم) و تفسیر دوبارة میراث عرفانی اسلامی در پرتو اگزیستانسیالیسم، از سوی کسانی چون عبدالرحمن بدوی. ـ دعوت به رهایی و انسان باوری به مفهوم خاص آن و تفسیر میراث دینی اسلامی از متون قرآن و سنت گرفته تا میراث فقهی اسلامی و احکام عقیده (علم کلام) در پرتو این رهیافت و تبدیل آن از محوریت خدا به محوریت انسان؛ از سوی کسانی چون حسن حنفی و نصر حامد ابوزید. متفکرانی که در این جریان ها میگنجند به لحاظ روانشناختی، هدف و انگیزه یک دست نیستند و در یک چارچوب قرار نمیگیرند. سخن هشام شرابی که این افراد را از لحاظ هدف، انگیزه و موضع از غربگرایی افراطی تا محافظهکاری افراطی در نوسان دانسته است، درست به نظر میآید. طبیعی است که تقریباً تمام متفکران مسیحی جهان عرب در این جریان قرار داشتهاند. پیشگامان اندیشة مادی در جهان عرب هم عربهایی مسیحی مانند شبلی شمیل و فارس نمرو یعقوب صروف بودهاند. برخی از افراد این جریان، منادی تقلید و تبعیت همهجانبه از نهادها و ارزشها و الگوهای غربی شدند. برای مثال سلامته موسی خواهان تحقق الگوی رنسانس غربی در جهان عرب شد و همواره بر این نظر بود که معاصر شدن حقیقی ملتهای اسلامی منوط به پایبندی به اصول و ارزشهای تمدن غربی و رد کامل هر چیز شرقی ـ از دین و سیاست گرفته تا اجتماع ـ است. وی مذهب خود را کفر به شرق و ایمان به غرب اعلام کرد و راه نجات شرق را کنار گذاشتن عادات شرقی در نظام حکومت، نظام خانواده، نگاه به زن و نگاه به ادبیات و حتی نگاه به صناعتها و معیشتها دانست. او کار را به آن جا رساند که مصریها را غیرشرقی و بخشی از غرب شمرد و حتی به زبان عربی فصیح هم هجوم برد و آن را زبانی نارسا، ناقص و ناتوان از ادای خواستههای ادبی دانست. اسماعیل مظهر از دیگر متفکران این جریان است. او نیز همانند سلامته موسی و تحت تأثیر سکولارهای مسیحی، شیفتة پوزیتیویسم علمی و خواهان جایگزینی آن به جای غیبگرایی مابعدالطبیعی شد. وی راز حقیقی رنسانس غرب را رها کردن مابعدالطبیعه و راه پیشرفت را گام زدن در مسیر غرب میدانست. در همین گروه روشنفکرانی هم هستند که نه شیفتگی تام به غرب دارند و نه نفرت شدید از شرق؛ بلکه آنچه که از غرب برایشان جالبتوجه است اموری مانند آزادی زنان در عرصة اجتماع یا جدایی دین از دولت است که اولی را در اندیشة قاسم امین و دومی را در اندیشة علی عبدالرزاق میبینیم. اینان در پی خروج کامل از نظام ارزشهای عربی ـ اسلامی نبودهاند.
نوگرایی اسلامی جریان دیگری که در واکنش به غرب پدید آمد، جریان نوگرایی یا اصلاحطلبی اسلامی است. این جریان در حد فاصل میان غربگرایان و بنیادگرایان قرار میگیرد. این جریان نیز همانند برخی دیگر از واکنشها به غرب موضعی متناقض نسبت به غرب داشت: غرب به سبب قدرت، فناوری، آزادی، عدالت و برابری موجود در آن مورد اعجاب و الگویی جذاب به نظر میرسید؛ ولی به سبب اهداف و سیاستهای امپریالیستی مردود و محکوم بود. وانگهی عناصری از درون میراث اسلامی میتوانست محرک پیشرفت و ترقی باشد که این خود از جدیترین محورهای اهتمام سید جمال و پیروان عرب او بود. هدف کلان آنان نشان دادن هماهنگی اسلام با علوم جدید و بهترین اندیشههای موجود در غرب بود که پس از سیدجمال به وسیلة شاگردان و پیروان او مانند محمد عبده، علال الفاسی، عبدالعزیر الطالبی، عبدالحمیدبن بادیس ادامه یافت.از دیدگاه اینان غرب هم مسئله بود و هم بخشی از راه حل، زمانی که رفاعه رافع الطهطاوی همراه با نخستین گروه دانشجویان مصری به پاریس رفت و با حجم شگرفی از علوم و فناوری غربی آشنا شد و درصدد انتقال این علوم به مصر برآمد، به هیچ روی غرب را تهدید نمیدید و آن را فرصت مناسبی برای پیمودن راه پیشرفت و ترقی یافت. از این رو در ادبیات طهطاوی، غرب، سرچشمة الهام برای وارد شدن به دنیایی جدید و سرشار از رفاه، ترقی و تمدن است.