شرح مختصر : تحقیق حاضر به بررسی مقایسة هوش هیجانی گروهی که با جنس مخالف رابطه دوستی دارند و گروه فاقد این ارتباط، در افراد مجرد (دختر و پسر) 17 ـ 39 ساله شهر تهران می پردازد. برای این پژوهش، که در آن از آزمون هوش هیجانی بار ـ ان استفاده شده است، تعداد 120 نفر از افراد مجرد (60 نفر دختر و 60 نفر پسر) شهر تهران، به روش تصادفی انتخاب شده اند. پس از جمع آوری پرسشنامه ها، داده های کمی با استفاده از روش آماری T برای گروه های مستقل مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج مهم این پژوهش: حاکی از آن است که بین میانگین نمرات دو گروه (دارای رابطه و بدون رابطه دوستی) در متغیر های حل مسئله، خود شکوفایی، واقع گرایی، خوش بینی، عزّت نفس، کنترل تکانش، انعطاف پذیری، خود ابرازی و هوش هیجانی کلی تفاوت معنی دار وجود دارد، و در این موارد، تفاوت به نفع گروهی است که با جنس مخالف رابطه ندارند. در سایر متغیرها تفاوتی بین دو گروه وجود ندارد
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه8
فهرست مطالب
(متن کامل)
صفحه اول
خسرو ناقد
کتاب ماه فلسفه و ادبیات. شماره 77. اسفند 1382. (pdf)
یوهان وُلفگانگ فون گوته در یادداشتها و رسالههایى که براى درک بهتر «دیوان غربى – شرقى» بر این اثر جاودانه نوشته است، مبحثى نیز درباره ترجمه و انواع آن دارد که در آن بیشتر بهترجمه آثار ادبى، بهویژه آثار منظوم، توجه داشته است. وى ترجمه آثار ادبى را بهسه نوع تقسیم مىکند.
در نوع اول، مترجم مىکوشد تا ما را در محدوده فهم و ادراک فرهنگیمان با محیط بیرون از این محدوده آشنا کند. براى این نوع ترجمه انتخاب نثرى ساده و روشن بهترین روش است زیرا سخن منثور با خنثى کردن همه ویژگیهاى صنعت شاعرى و حتى با کاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن بهسطح فهم همگانى، زمینه آشنایى اولیه با آثار ادبى فرهنگهاى دیگر را فراهم مىآورد و از این طریق بهترین خدمت را در حق ما انجام مىدهد. این نوع ترجمه ما را در میانه فرهنگ مألوف و مأنوس ملّیمان با ادبیات بیگانه و آثار فرهنگى ارزشمند و بىنظیر سرزمینهاى دیگر آشنا مىکند و در عین حال ما را چنان غافلگیر مىسازد و بهشگفت وامىدارد که بىآنکه بدانیم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشى بهما دست مىدهد، بلکه از قِبَلِ آن سود معنوى نیز نصیبمان مىشود. این چنین تأثیرى را ترجمه آلمانى مارتین لوتر از کتاب مقدس مسیحیان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر این باور است که اگر حماسه نیبلونگن نیز از همان آغاز بهصورت نثرى خوب و روان ترجمه و منتشر مىشد و در دسترس همگان قرار مىگرفت، هم نفوذ و تأثیر آن در میان مردم بیشتر مىبود و از آن سود بیشترى بهما مىرسید و هم مىتوانست معناى بىنظیر، پر اهمیت، شگفت و غریب زندگى سلحشوران و صلابت سرودهاى حماسى قرن 12 میلادى را با توانایى تمام بهما منتقل کند.
در نوع دوم، با اینکه مترجم خود را در وضعیت و حال و هواى فرهنگى خارجى قرار مىدهد تا از این طریق معناى بیگانه با فرهنگ خودى را دریابد. ولى بههنگام بازآفرینى متن، مىکوشد که همه دریافتههاى خود را در محدوده فرهنگ خودى بهتصویر کشد. گوته این نوع ترجمه را سبک «تقلیدى - تعویضى» مىنامد و انجام آن را در توان انسانهاى ظریف و زیرک و باذوق مىداند. فرانسویان در این کار استادند و این نوع ترجمه را بیشتر براى برگردان آثار منظوم بهخدمت مىگیرند. آنان نه تنها براى افکار و حالات درونى انسانها و اشیاء گوناگون، معنایی و معادلی مناسب مىآفرینند، بلکه براى نام هر «میوهی غریبى»، چنان جایگزینى مىیابند که گویى همیشه در سرزمینشان مىروییده است.
گوته نوع سوم را آخرین و بالاترین و کاملترین نوع ترجمه مىنامد که در آن مترجم تمام تلاش و توانایى خود را بهکار مىگیرد تا متن ترجمهاش همسان و همذاتِ با متن اصلى شود و در واقع اصل بهبدل تغییر نکند، بلکه بهجاى آن نشیند. مترجم در این حالت چنان در بطنِ فرهنگىِ متن فرو مىرود و با آن همسانى و همزبانى ایجاد مىکند که شاید بتوان گفت که اصالت فرهنگ ملّى خود را کمابیش رها مىکند و آخر کار متن سومى آفریده مىشود که البته موافق ذوق و مذاق همگان نیست و فهم و دریافت آن مستلزم سطح آموزشى - فرهنگى بالایى است. گوته اغلب ترجمههاى محقق و مترجم اتریشى، یوزف فُن هامر - پورگشتال را از شاهکارهاى منظوم ادب فارسى در زمره این نوع ترجمه بهشمار مىآورد و براى مثال از ترجمه ابیاتى از شاهنامه فردوسى یاد مىکند که هامر در «مجله یافتههاى شرق» منتشر کرده بود. ولى در عین حال توصیه مىکند که در ابتدا بهتر خواهد بود که آثارى چون شاهنامه و منظومهها و مثنوىهاى نظامى گنجهاى بهنثرى رسا و روان ترجمه شوند تا ما نخست با مطالعه داستانها و افسانهها و اسطورهاى شرقى بهطور کلى با آنها خو کنیم و اُنس و الفت گیریم و رفته رفته با خلق و خو و طرز فکر شرقیان آشنا شویم. سپس زمان آن فراخواهد رسید که ترجمههاى منظومى از نوع دوم و در نهایت «ترجمهاى بین سطرى» (Interlinear) از نوع سوم در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.
البته در اینجا شاید بی فایده نبود که نظرات گوته دربارهی مولانا را نیز بازگو می کردم؛ چرا که او در «یادداشتها و رسالههایى براى درک بهتر دیوان غربى – شرقى»، برداشت های خود را از شخصیت و شعر هفت سراینده نامدار پارسی زبان نیز بهدست داده است: فردوسی، انوری، نظامی، جلال الدین رومی، سعدی، حافظ و جامی. اما از آنجا که آگاهی های او و همعصرانش، حداقل، از مولانا کم و ناقص بوده است، یادداشتهای او – گذشته از یک دو نکته جالب و جدل انگیز- از حدّ اشارات تاریخی فراتر نمی رود. ناگزیر برای امروزیان چنان دندانگیر نیست و من با همین اشاره از آن می گذرم.
* * *
حال با توجه بهآنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو کردم، بهبررسى ترجمه آلمانى 100 رباعى از مولانا جلالالدین محمد بلخى می پردازم که در کتابی با عنوان «نقشِ خیال دوست»* منتشر شده است.
مترجم عنوان کتاب را ظاهراً از یکى از رباعیات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً این رباعى:
تا نقش خیال دوست با ماست دلا
ما را همه عمر خود تماشاست دلا
و انجا که مراد دل برآید اى دل
یک خار بهاز هزار خرماست دلا
نخست اندکی در معرفی مترجم بگویم. یوهان کریستف بورگل، استاد دانشگاه و ایرانشناس و اسلامشناس سوئیسى، مترجم این کتاب است که پیشتر نیز از او ترجمههاى بسیارى از متون کلاسیک شرقى - خاصه از شاعران ایرانى - و نیز تألیف و تحقیق هاى ارزشمندى منتشر شده است و از آن جملهاند ترجمه اسکندرنامه و خسرو و شیرین و همچنین مثنوى هفت پیکر (بهرامنامه) نظامى گنجهاى که این آخرى را با مهارت بهنظم کشیده است. وى بهخاطر ترجمههاى خوب و رساىِ این آثار، در سال 1983 میلادى «جایزه فریدریش روکرت» و در سال 1993 «جایزه مترجم» شهر برن سوئیس را از آن خود نمود. «نور و سماع» و «سه رساله درباره حافظ» از جمله تحقیقات اوست که کتاب اخیر بهزبان فارسى نیز ترجمه و منتشر شده است. کتابى نیز از وى چند سال پیش از این
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:8
فهرست:
ندارد
یوهان وُلفگانگ فون گوته در یادداشتها و رسالههایى که براى درک بهتر «دیوان غربى – شرقى» بر این اثر جاودانه نوشته است، مبحثى نیز درباره ترجمه و انواع آن دارد که در آن بیشتر بهترجمه آثار ادبى، بهویژه آثار منظوم، توجه داشته است. وى ترجمه آثار ادبى را بهسه نوع تقسیم مىکند.
در نوع اول، مترجم مىکوشد تا ما را در محدوده فهم و ادراک فرهنگیمان با محیط بیرون از این محدوده آشنا کند. براى این نوع ترجمه انتخاب نثرى ساده و روشن بهترین روش است زیرا سخن منثور با خنثى کردن همه ویژگیهاى صنعت شاعرى و حتى با کاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن بهسطح فهم همگانى، زمینه آشنایى اولیه با آثار ادبى فرهنگهاى دیگر را فراهم مىآورد و از این طریق بهترین خدمت را در حق ما انجام مىدهد. این نوع ترجمه ما را در میانه فرهنگ مألوف و مأنوس ملّیمان با ادبیات بیگانه و آثار فرهنگى ارزشمند و بىنظیر سرزمینهاى دیگر آشنا مىکند و در عین حال ما را چنان غافلگیر مىسازد و بهشگفت وامىدارد که بىآنکه بدانیم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشى بهما دست مىدهد، بلکه از قِبَلِ آن سود معنوى نیز نصیبمان مىشود. این چنین تأثیرى را ترجمه آلمانى مارتین لوتر از کتاب مقدس مسیحیان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر این باور است که اگر حماسه نیبلونگن نیز از همان آغاز بهصورت نثرى خوب و روان ترجمه و منتشر مىشد و در دسترس همگان قرار مىگرفت، هم نفوذ و تأثیر آن در میان مردم بیشتر مىبود و از آن سود بیشترى بهما مىرسید و هم مىتوانست معناى بىنظیر، پر اهمیت، شگفت و غریب زندگى سلحشوران و صلابت سرودهاى حماسى قرن 12 میلادى را با توانایى تمام بهما منتقل کند.
در نوع دوم، با اینکه مترجم خود را در وضعیت و حال و هواى فرهنگى خارجى قرار مىدهد تا از این طریق معناى بیگانه با فرهنگ خودى را دریابد. ولى بههنگام بازآفرینى متن، مىکوشد که همه دریافتههاى خود را در محدوده فرهنگ خودى بهتصویر کشد. گوته این نوع ترجمه را سبک «تقلیدى - تعویضى» مىنامد و انجام آن را در توان انسانهاى ظریف و زیرک و باذوق مىداند. فرانسویان در این کار استادند و این نوع ترجمه را بیشتر براى برگردان آثار منظوم بهخدمت مىگیرند. آنان نه تنها براى افکار و حالات درونى انسانها و اشیاء گوناگون، معنایی و معادلی مناسب مىآفرینند، بلکه براى نام هر «میوهی غریبى»، چنان جایگزینى مىیابند که گویى همیشه در سرزمینشان مىروییده است.
گوته نوع سوم را آخرین و بالاترین و کاملترین نوع ترجمه مىنامد که در آن مترجم تمام تلاش و توانایى خود را بهکار مىگیرد تا متن ترجمهاش همسان و همذاتِ با متن اصلى شود و در واقع اصل بهبدل تغییر نکند، بلکه بهجاى آن نشیند. مترجم در این حالت چنان در بطنِ فرهنگىِ متن فرو مىرود و با آن همسانى و همزبانى ایجاد مىکند که شاید بتوان گفت که اصالت فرهنگ ملّى خود را کمابیش رها مىکند و آخر کار متن سومى آفریده مىشود که البته موافق ذوق و مذاق همگان نیست و فهم و دریافت آن مستلزم سطح آموزشى - فرهنگى بالایى است. گوته اغلب ترجمههاى محقق و مترجم اتریشى، یوزف فُن هامر - پورگشتال را از شاهکارهاى منظوم ادب فارسى در زمره این نوع ترجمه بهشمار مىآورد و براى مثال از ترجمه ابیاتى از شاهنامه فردوسى یاد مىکند که هامر در «مجله یافتههاى شرق» منتشر کرده بود. ولى در عین حال توصیه مىکند که در ابتدا بهتر خواهد بود که آثارى چون شاهنامه و منظومهها و مثنوىهاى نظامى گنجهاى بهنثرى رسا و روان ترجمه شوند تا ما نخست با مطالعه داستانها و افسانهها و اسطورهاى شرقى بهطور کلى با آنها خو کنیم و اُنس و الفت گیریم و رفته رفته با خلق و خو و طرز فکر شرقیان آشنا شویم. سپس زمان آن فراخواهد رسید که ترجمههاى منظومى از نوع دوم و در نهایت «ترجمهاى بین سطرى» (Interlinear) از نوع سوم در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.
البته در اینجا شاید بی فایده نبود که نظرات گوته دربارهی مولانا را نیز بازگو می کردم؛ چرا که او در «یادداشتها و رسالههایى براى درک بهتر دیوان غربى – شرقى»، برداشت های خود را از شخصیت و شعر هفت سراینده نامدار پارسی زبان نیز بهدست داده است: فردوسی، انوری، نظامی، جلال الدین رومی، سعدی، حافظ و جامی. اما از آنجا که آگاهی های او و همعصرانش، حداقل، از مولانا کم و ناقص بوده است، یادداشتهای او – گذشته از یک دو نکته جالب و جدل انگیز- از حدّ اشارات تاریخی فراتر نمی رود. ناگزیر برای امروزیان چنان دندانگیر نیست و من با همین اشاره از آن می گذرد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:8
فهرست و توضیحات:
گفتارى از مترجم
مقدمه چاپ دوم
مقدمه چاپ نخست
مقدمه
گاه پیامبر اسلام (ص ) و ائمه اهل بیت (ع ) درباره دوستى
اهمیت دوست در زندگى
چه کسى را باید به دوستى برگزید
از جمله سخنانى که از دانشمندان علوم اجتماعى به ما رسیده و پیوسته گفته و تکرارمى شود این اسـت کـه انـسان طبیعته اجتماعى است .
معناى این سخن آن است که انسان برحسب فطرت و سرشت خود ناگزیر است با همنوعان خود پیوند برقرار کند و به طوراجتماعى با آنها بسر برد و این غـریـزه اى اسـت کـه خداوند در انسانها به ودیعت نهاده تازندگانى آنها استقامت یابد و امور آنها سـامـان پـذیـرد .
چـه انـسـان قـادر نیست به تنهایى مراحل زندگانى را که از هر سو مکروهات و نـامـلایـمات بدان احاطه دارد و پر از سختیهاو دشواریها و مقرون به انواع خطرهاست بگذراند, و نـاگـزیر است از دیگران کمک ویارى بخواهد .
از این رو جوامع متحد به امورى اقدام مى کنند که هرگز انجام دادن آنها ازعهده یک فرد ساخته نیست و از کیان خود دفاع مى کنند به گونه اى که یک تن هرگز توان آن را ندارد.
روشـن اسـت کـه هـر چـه صـفوف جوامع بشرى پیوسته تر و استوارتر باشد و میان آنهاهمکارى و همیارى بیشتر شود به همان اندازه در صحنه هاى زندگى موفقتر و در مدارج ترقى و کمال برتر و پیشروتر خواهند بود.
به همین سبب اسلام آیین تقدم و بقاست چه همه افراد بشر را دعوت مى کند که در کارهایار و یاور یـکـدیـگـر و در زندگى دوستدار هم باشند و دوشادوش هم راه حیات را بسپرندتا آرزوهاى آنها تحقق یابد و به اهداف خویش دست یابند .
نداى آسمانى قرآن در میان آنها فریاد مى کند: یـا ایـهـا الـنـاس انـا خـلـقـنـاکـم مـن ذکـر وانثى وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عـنـداللّه اتـقـاکـم , ((8)) وتـعـاونـوا عـلـى الـبـر والـتقوى , ((9)) واعتصموا بحبل اللّه جمیعا ولاتـفـرقـوا, ((10)) ولاتـنـازعـوا فتفشلوا وتذهب ریحکم , ((11)) انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بـین اخویکم ((12)).
این است آنچه اسلام همه مردم را بدان فرا مى خواند و چون هر فردى ازافراد انـسـان در طـول زندگانى در معرض شداید رنج دهنده و بلاها و مشکلات به دردآورنده اى قرار مـى گـیرد که نمى تواند به تنهایى در برابر آنها ایستادگى کند لذا هر فردى ناگزیر است کسى یا کـسانى از همنوعان خویش را براى روزهاى سختى خود داشته باشد, و رابطه اى استوار و پیوندى مـسـتـحـکـم و دوستى و مودتى بیش از آنچه نسبت به دیگران دارد با آنها برقرار کند تا میان آنها احـسـاسـاتى برادرانه و صادقانه و محبت ومودتى خالصانه ایجاد شود به طورى که هر یک از آنها دیـگرى را یارى و پشتیبانى و دربرآوردن نیازهاى او با وى همکارى کند و در نجات او از شداید و رهـایـى او از گـرداب مـهـالک یار و یاور وى باشد .
این ارتباط مقدس که موجب پیوند یک فرد به دیـگـرى مـى شـود و دلـهـاى آنـهـا را بـه هـم نـزدیـک مـى سـازد و یـکـى را مـحـبوب دیگرى مى گردانددوستى نامیده مى شود .
و این در زندگى امرى ضرورى است به طورى که هر کسى هرقدر هم در تحمل سختیها نیرومند و در برابر مکروهات بردبار و در تدبیر امور از درستى اندیشه بـرخوردار باشد از آن بى نیاز نیست .
به همین سبب دانشمندان اجتماعى و رجال تربیتى و داعیان اصـلاح بـراى پـیـشـبرد این امر مهم در زندگى سعى و کوشش فراوان کرده اند تا براى استحکام روابـط بـرادرانـه و ایـجاد مودت و محبت میان مردم که عنصراساسى در ساختمان بناى دوستى میان آنهاست موفق ترین و شایسته ترین راهها را درپیش روى آنان قرار دهند چه دوستى هرگاه بر محبت قلبى صادقانه اى که ریا وخودنمایى آن را مشوب و اغراض پست آن را تیره و مکدر نگرداند متکى نباشد چنان دوستیى پوچ و براى انسانیت بى ثمر است و انتظار فایده اى از آن نیست .
شـایـد مـهمترین کتابى که در این زمان نگارش یافته و این موضوع را مورد بحث قرار داده کتاب کـیـف تـکسب الاصدقاء و تؤثر فى الناس تالیف استاد دیل کارنگى بنیانگذار مرکزروابط انسانى در نیویورک باشد که به وسیله استاد مصرى عبدالمنعم محمد زیادى به عربى برگردانیده شده است .
گردآورنده کتاب مذکور مردى است که سرد و گرم روزگار را چشیده و حوادث وى رامجرب و آبدیده کرده تا توانسته است از تجارب خود پاکیزه ترین نتیجه ها وارزشمندترین درسها را در زمینه معاشرت مردم با یکدیگر به دست آورد و بیان کند که چگونه انسان مى تواند شمار بیشترى از مردم را بـه سـوى خـود جـذب و بیشترین دوستان را براى خود فراهم آورد
دانلود دلنوشته و نامه تحت عنوان : نامه ای به دوست مسلمانم با فرمت ورد و قابل ویرایش
سلام دوست مسلمانم
مدت ها بود به دنبال بهانه ای برای حرف زدن باتو می گشتم ولی این بار این مقال بهانه شد تا برایت بنویسم دوست مسلمانم .من یکی از نوجوانان ایران اسلامی هستم . اینک نسلی جدید در راه است برای اعتلای اسلام و اسلامیت برای سرافرازی و سربلندی ایران اسلامی مان و برای رسیدن به هدف های والا و گران مایه که سالهاست برای رسیدن به ان در برابر تمام ابر قدرت ها ایستاده ایم...
دوست مسلمانم
ما برای پیوستن انقلابمان به انقلاب جهانی مهدی موعود روز شماری میکنیم ، اگر در طی این مدت بعضی ناهنجاری ها در جهان اسلام وجود دارد ،خاطرت آزرده مباد که ...