دانلود پایان نامه آماده
دانلود پایان نامه رشته روانشناسی پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات 85
حس عمقی:
اولین بار یک فیزیولوژیست اسکاتلندی به نام Bell (1826) پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس را مطرح نمود. بدین صورت که بین مغز و عضله یک چرخه عصبی وجود دارد و ریشه¬های قدامی پیام را از مغز به عضله می¬فرستند و ریشه¬های خلفی حس وضعیت را از عضله به مغز می¬برند. Bell بیان می¬کند که حس وضعیت و حس حرکت با انقباض عضله تحریک شده و پیامهای آوران به مغز فرستاده می¬شود (Bell et al. 1826). پاتولوژیست و آناتومیست انگلیسی به نام Bastian (1887) آگاهی از انجام حرکت را حس حرکت نامید (Kinaesthesia) و عنوان کرد که بوسیله¬ی این حس پیچیده قادر به درک وضعیت و حرکت اندامهای خود هستیم و می¬توانیم تمایز ایجاد کنیم و توسط آن مغز ما قادر به هدایت ناخودآگاه بیشتری روی حرکات خواهد بود ( Bastian et al. 1887). محققان از صد سال پیش به آگاهی از وضعیت سگمانهای بدن توجه کرده اند. شرینگتون (1906) آگاهی از وضعیت سگمانهای بدن را حس عمقی نامید و این کلمه را از لاتین گرفت که Re (ceptus) به معنی دریافت کردن و Proprious به معنای از خود می-باشد. او طبقه¬بندی حواس را به طریق زیر انجام داد. 1ـ حس عمقی و کینستزیا (Proprioception & Kinaesthesia) که شامل حس وضعیت، حرکت، نیرو، وزن، تلاش، فشار، ارتعاش و تعادل می-باشد. 2- دما(temperature) شامل سرما و گرما. 3ـ Nociception شامل درد. شرینگتون حس عمقی را اطلاعات آورانی می¬داند که منجر به حواس هوشیارانه، تعادل پوسچرال و ثبات سگمنتال می¬گردند. اطلاعات حس عمقی از آورانهای محیطی مثل گلژی تندون، دوک عضله، گیرنده¬های پوستی و مفصلی تاندون و لیگامان تأمین می¬گردد Ashton -miller et al. 2000; Stillman et al, 2002)) . بسیاری از محققین حس عمقی را ورودی آوران حسی از وضعیت مفصل و حرکت مفصل می¬دانند در حالیکه عده¬ای دیگر آن را حس وسیعتری می¬دانند که کنترل عصبی – عضلانی را در برمی¬گیرد و علاوه بر حس تحریکات آوران، کنترل عصبی – عضلانی، پردازش تحریکات و پیامهای خروجی را از طریق سیستم عصبی – عضلانی نیز شامل می¬شود. حواس عمقی آگاهانه شامل حس حرکت (کینستزیا)، حس وضعیت مفصل و حس نیرو می¬باشد (Reiman et al, 2002). از دیدگاه دیگر حس عمقی یکی از اجزای حس پیکری است. این دیدگاه حس پیکری را مکانیسم¬های عصبی می-داند که اطلاعات حسی را از بدن جمع¬آوری می¬کند. این حس¬ها در مقابل حس¬های ویژه قرار دارند که منظور از آنها به طور اختصاصی بینایی، شنوایی و بویایی است. حس¬ پیکری به سه نوع مکانیکی، حرارتی و درد تقسیم بندی می¬شود. در تعریف حس مکانیکی آن را شامل حس¬های تماس و وضعی می¬دانند که بوسیله جابجا¬¬¬شدن مکانیکی پاره¬ای از بافتهای بدن تحریک می¬شود. سپس حس عمقی را به عنوان حس¬هایی که از بافتهای عمقی نظیر لیگامان¬ها، عضلات و استخوانها می¬آیند تعریف می¬کنند. حس عمقی دو سطح دارد: ارادی و غیر ارادی با شروع رفلکسی. حس عمقی ارادی قادر به تأمین عملکرد مفصل در ورزش و فعالیت می¬باشد و حس عمقی غیرارادی، فعالیت عضلانی و شروع ثبات رفلکسی مفاصل را از طریق گیرنده¬های عضله تنظیم می کند. اساس حس عمقی انتقال فیدبک عصبی به CNS از طریق مکانورسپتورهای عضلانی و مفصلی است. مکانورسپتورها ساختار نورواپی تلیال تخصص یافته¬ای هستند که از بافت پیوندی منشأ می¬گیرند و تغییر شکل مکانیکی خود را به سیگنال¬های عصبی کد¬گذاری¬شده تبدیل می¬کنند که به CNS منتقل می¬شود. مکانورسپتورها در کپسول مفصلی، تاندون، لیگامان، عضلات و پوست قرار دارند. مکانورسپتورهای پوستی شامل اجسام پاچینی، انتهای عصبی آزاد، اندام انتهایی مو و دیسک¬های مرکل هستند. مکانورسپتورهایی که درون کپسول مفصلی قرار دارند شامل پایانه¬های رافینی و پاچینی و پایانه¬های برهنه عصبی هستند. پایانه¬های رافینی درون کپسول مفصلی قرار دارند و بیشتر در آن سطحی از مفصل هستند که هنگام اکستنشن مفصل تحت فشار قرار می¬گیرند. پایانه¬های رافینی به استرس مثلاً بار یا لود بهتر از استرین مثلاً جابجایی پاسخ می¬دهند. پایانه¬های پاچینی بطور گسترده¬ای در طول مفصل در بافت پیوندی اطراف پراکنده هستند. آنها نسبت به فشرده شدن بافتی که درون آن قرار دارند پاسخ می¬دهند. به نظر می¬رسد که پایانه¬های پاچینی اطلاعاتی مربوط به افزایش یا کاهش شتاب در حرکت¬های مفصل تهیه می¬کنند. تحریکات کوچک فیبرهای عصبی که از پایانه¬های پاچینی منشأ گرفته¬اند با حس فشرده شدن ارتباط دارد. پایانه¬های برهنه عصبی بطور اولیه به محرک¬های آسیب¬رسان پاسخ می¬دهند. این پایانه¬ها در انتهای روتاسیون مفاصل پاسخ می¬دهند و در هنگام التهاب مفصل حساس می¬شوند. مکانورسپتورها در واحدهای عضلانی – تاندونی شامل دوک¬های عضله و گلژی تاندون¬ها هستند. گلژی تاندون مکانورسپتوری است که در تاندونها قرار دارد و عضله را از overload شدن حفظ می¬کند و به فشار وارد بر تاندون پاسخ می-دهد که این فشار از طریق انقباض عضله و یا از طریق افزایش طول پسیو عضله بر تاندون وارد می¬شود. تحریک گلژی تاندون به مهار نورون حرکتی منجر می¬شود که به عضله حاوی گلژی تاندون می¬رود و نیز منجر به تحریک نورونهای حرکتی می¬شود که به عضلات آنتاگونیست می¬روند. دوک عضلانی گیرنده پیچیده فاقد کپسول می¬باشد که از 3 تا 10 فیبر داخل دوکی تشکیل شده و در عمق عضلات اسکلتی قرار دارد. دوک عضلانی تغییر طول فیبرهای عضله و سرعت تغییر طول را کشف می¬کند. این مکانورسپتور به عنوان یک مقایسه¬ کننده، طول دوک عضلانی را با طول عضله اسکلتی مقایسه می¬کند. اگر طول فیبرهای خارج دوکی که در اطراف دوک قرار گرفته¬اند کمتر از طول فیبرهای داخل دوک باشد فرکانس ایمپالس¬هایی که از گیرنده تخلیه می¬شود کاهش می¬یابد. وقتی که قسمت مرکزی دوک عضله بواسطه فعالیت فیبرهای گاما تحت کشش قرار می¬گیرد قسمت گیرنده¬ی دوک ایمپالس¬های بیشتری را صادر می¬کند که این خود باعث تحریک رفلکسی ستون¬های حرکتی آلفا و فعال شدن فیبرهای عضلانی خارج دوکی می¬شود 1991; Biedert et al. 2000) et al Guyton) . محققان معتقدند که دوک¬های عضلانی مهمترین گیرنده¬هایی هستند که برای تعیین خم¬شدگی مفصل در اواسط محدوده¬ی حرکت آنها به کار می¬روند و در کنترل حرکت عضلات نیز نقش فوق¬العاده مهمی دارند.اهمیت نقش دوک عضلانی را آنجایی می¬توان فهمید که وقتیکه اعصاب حسی که از مفصل و بافتهای پوستی می¬آیند بی¬حس شوند احساس حرکت مفصل کاهش می-یابد اما از بین نمی¬رود و این امر به دلیل ورودیهایی است که از دوک¬های عضلانی می¬آیند. همچنین برای کارهای دقیق و ظریف، تحریک دوک¬های عضلانی با پیامهای آمده از ناحیه تسهیل کننده مشبک بصل¬النخاع باعث تثبیت وضعیت مفاصل می¬شود (Biedert et al. 2000). 1ـ
همکاری سه سطح کنترل حرکتی در سیستم عصبی:
کنترل حرکت و پوسچر به یک جریان مستمر اطلاعات درباره وقایع پیرامون بستگی دارد. پاسخهای حرکتی عموماً تحت سه سطح کنترل حرکتی قرار دارند. a) طناب نخاعی برای رفلکس-های ساده b) منطقه تحتانی مغز برای پاسخهای پیچیده¬تر c ) کورتکس مغز برای پیچیده¬ترین پاسخ¬ها. همچنین مخچه و عقده-های قاعده¬ای مناطق زمینه¬ای حرکتی هستند اگر مناطق زمینه¬ای مستقیماً فعالیت نورون حرکتی را کنترل نمی¬کنند اما وجود آنها برای مدوله کردن و تنظیم فرمانهای حرکتی که از مراکز حرکتی صادر می¬شود ضروری می¬باشد. بنابراین اطلاعات حس عمقی در هر کدام از این مراکز کدگذاری و پردازش می¬شوند. بالاترین سطح تنظیم، کورتکس سوماتوسنسوری است که اطلاعات حس عمقی را به گونه¬ای پردازش می¬کند تا یک آگاهی هوشیارانه از حس وضعیت مفصل و حرکت مفصل ایجاد کند. قسمت حرکتی کورتکس اطلاعات حس عمقی را مستقیماً از محیط و به طور غیرمستقیم از مخچه، عقده¬های قاعده¬ای و کورتکس سوماتوسنسوری دریافت می¬کند. اعتقاد بر این است که درون این مناطق حرکتی کورتکس است که اطلاعات حس عمقی ذخیره می¬شود تا در فرمانهای حرکتی نزولی بعدی مورد استفاده قرار گیرد. سطوح نخاعی کنترل حرکتی، اطلاعات حس عمقی را بطور غیر هوشیارانه ارزیابی و پردازش می¬کند. بین این دو مرکز کنترل حرکتی (نخاع و کورتکس) ساقه مغز قرار دارد که سیگنالهای حس عمقی را از طریق اطلاعات آوران از مراکز وستیبولار و بینایی و دیگر ورودی¬های سوماتوسنسوری دریافت می¬کند و کارهای کنترل اتوماتیک مثل تعادل پوسچرال روی آن انجام می¬دهد. ساقه مغز به عنوان یک ایستگاه رله کننده بین کورتکس و طناب نخاعی عمل می¬کند. تمام اطلاعات ورودی در مورد تنشن دقیق و وضعیت مفاصل، عضلات، تاندونها و وضعیت بدن را ثبت می¬کند و سپس مخچه پاسخ صحیح برای ایجاد حرکت مطلوب را تعیین می¬کند.
بررسی فیزیولوژیک تحمل به تنش کمآبی در ژنوتیپهای بهارة کلزا
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:37
فهرست مطالب :
چکیده ۳
مقدمه ۵
مواد و روشها ۱۲
نتایج و بحث ۱۸
نتیجهگیری کلی ۳۲
جدول ۱- مشخصات اقلیمی محل تحقیق ۳۳
جدول ۲- خلاصه تجزیه واریانس تاثیر تیمارهای ابیاری و رقم بر صفات فیزیولوژیک برگی، عملکرد و اجزای عملکرد کلزا ۳۴
جدول ۳- مقایسه میانگین صفات فیزیولوژیک برگی، عملکرد و اجزای عملکرد کلزا در ژنوتیپها ۳۴
جدول ۴- مقایسه میانگین صفات فیزیولوژیک برگی، عملکرد دانه، اجزای عملکرد کلزا در سطوح مختلف ابیاری و رقم ۳۵
جدول ۵- مقایسه ژنوتیپهای کلزا توسط شاخص تحمل به تنش فرناندز در شدت تنش (۱۶۰۲۵/۰ SI=). 35
جدول ۶- مقایسه میانگین صفات فیزیولوژیک برگی، عملکرد و اجزاء عملکرد کلزا در سطوح مختلف ابیاری ۳۵
منابع مورد استفاده ۳۷
چکیده :
به منظور بررسی اثر تنش کمآبی در مرحله رشد زایشی بر صفات زراعی و فیزیولوژیک ژنوتیپهای کلزا، آزمایشی به صورت کرتهای خرد شده در قالب طرح پایه بلوکهای کامل تصادفی در چهار تکرار در سال 1382 در مزرعه تحقیقاتی مؤسسه تقحیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر کرج اجرا شد. در این آزمایش، آبیاری به عنوان عامل اصلی در دو سطح آبیاری معمول براساس 80 میلی تبخیر از تشتک کلاس A (شاهد) و تنش کمآبی (قطع آبیاری از مرحله ساقهدهی به بعد تا مرحله بلوغ فیزیولوژیکی) و ژنوتیپهای بهاره کلزا به عنوان عامل فرعی در 10 سطح شامل اوگلا، نوزده- اچ، هایولا 401 (کانادا)، هایولا 401 (صفیآباد)، هایولا 401 (برازجان)، سین-3، هایولا 420، آپشن 500، هایولا 308 و کوانتوم بودند. نتایج حاصل نشان داد که قطع آبیاری از مرحله ساقهدهی به بعد، تأثیر نامطلوبی بر فعالیتهای رشدی، عملکرد و اجزاء عملکرد داشت. در میان اجزاء عملکرد دانه، کاهش وزن هزار دانه (8 درصد) و به ویژه تعداد دانه در خورجین (3/11 درصد)، بیشترین سهم را در کاهش عملکرد دانه (16 درصد) ژنوتیپهای بهاره کلزا در شرایط تنش کمآبی دارا بودند. ژنوتیپها در شرایط تنش کمآبی میزان آمینواسید پرولین بالاتری در برگ داشتند، در حالی که میزان محتوای نسبی آب برگ و میزان کلروفیل b, a و کل در آنها پایینتر بود. کمآبی، نسبت کلروفیل a به b را افزایش داد که این امر ناشی از کاهش بیشتر میزان کلروفیل b نسبت به کلروفیل a بود. میزان پرولین تجمع یافته در برگ در شرایط تنش کمآبی، بیانگر میزان خسارت وارده به ژنوتیپها بوده و ارتباطی با تحمل به تنش نداشت. همچنین، کاهش میزان محتوای نسبی آب برگ در ژنوتیپهای حساس به کمآبی بیشتر بود. ژنوتیپهایی که در شرایط تنش کمآبی، محتوای نسبی آب برگ خود را به میزان بالاتری حفظ نمودند، عملکرد دانه بالاتری را تولید نمودند. بر پایه نتایج، این گونه استنباط میشود که ژنوتیپهای سین- 3، نوزده- 1چ، هایولا 420، هایولا 401 (برازجان) و هایولا 401 (کانادا) با شاخص تحمل به تنش بالاتر نسبت به سایر ژنوتیپهای مورد بررسی، سازگاری مناسبتری با تنش کمآبی داشتند و توانستند هم در شرایط آبیاری معمول و هم تنش کمآبی، میزان عملکرد دانه بالاتری را تولید نمایند. در مقابل، ژنوتیپ هایولا 308، بیشترین حساسیت را به کم آبی در میان ژنوتیپهای مورد بررسی دارا بود.
واژههای کلیدی: ژنوتیپهای کلزا- عملکرد و اجزای عملکرد- تنش کم آبی- پرولین- کلروفیل- محتوای نسبی آب برگ.
مقدمه
در حدود 40 درصد از اراضی کره زمین در مناطق خشک و نیمه خشک قرار دارند
(Meigs, 1953). در این مناطق، آب محدودیت اصلی بوده و خشکی از جمله مهمترین عوامل القاء کننده تنش در گیاهان زراعی به حساب میآید. متأسفانه کمبود آب، تنها به این مناطق محدود نشده و گاهی در سایر نقاط هم توزیع نامنظم باران دورههای دشواری را برای رشد گیاه ایجاد مینماید. چنین تنشی بر روی عملکرد محصول اثر گذاشته و اغلب باعث ایجاد افت در آن میگردد. در شرایط تنش خشکی، پتانسیل آب برگ و مقدار آن نسبی برگ (LRWC) کاهش پیدا کرده و فرآیندهایی نظیر فتوسنتز، توسعه برگ و نیز تراکم و اندازه روزنهها تحت تأثیر قرار میگیرند
(Sierts et al., 1987; Sloan et al., 1990).
کاهش رطوبت در مراحل حساس زیستی گیاه، تغییرات و دگرگونیهایی را ایجاد مینماید. ماهیت دینامیک وضعیت آبی گیاه، در برگیرنده وابستگی اثرات تنش خشکی به عواملی مانند شدت، دوام و زمان تنش در طول انتوژنی و نیز سایر متغیرهای محیطی است که این امر پیچیدگی خاصی را در پاسخ گیاه ایجاد میکند (Chavan et al., 1990). بدین ترتیب، مقاومت و یا تحمل خشکی از جنبههای فیزیولوژیک و اصلاحی مهم تلقی میشود. در این راستا، هدایت روزنه کمتر، توانایی برداشت آب از خاکی با رطوبت کم، حفظ پتانسیل آب و میزان آب نسبی برگ (Blum and Mayer, 1999) از طریق ریشههای عمیق و منشعب، تورم مثبت برگ در پتانسیلهای آبی پایین و فرآیندهای مرتبط با تورم و تجمع امینواسیدهایی همچون پرولین، بتائین و … در گیاه جهت تنظیم اسمزی، جزء ساز و کارهای مهم محسوب میگردند (Fukei and Cooper, 1995; Kumar and Singh, 1998; Niknam and Turner, 1999).
زراعت کلزا در میان دانههای روغنی، با توجه به شرایط آب و هوایی ایران پدیدهای جدید به شمار آمده و نقطه امیدی برای تأمین روغن مورد نیز محسوب میشود (بینام، 1377). دانههای کلزا دارای درصد قابل توجهی روغن (45- 40 درصد) بوده و منبع با ارزش برای تأمین روغن خوراکی و نیز مصارف صنعتی میباشد. همچنین، پس از استخراج روغن، کنجاله آن از 26 تا 44 درصد پروتئین به طور معمول برخوردار است. کلزا نیز همانند بسیاری از گیاهان زراعی روغنی از تنش کمآبی متأثر میشود و بسته به وضعیت آبی در مراحل ویژهای از فنولوژی خود به ویژه دوره رشد زایشی، کمیت و کیفیتش تحت تأثیر قرار میگیرد. علت این امر به احتمال زیاد تغییر در تظاهر ژنهای کنترل کننده صفات کیفی دانه میباشد (Strocher et al., 1995). در بررسی تیمارهای تنش خشکی (تنش در ابتدای رشد رویشی، اواخر رشد رویشی، مرحله گلدهی) بر روی ارقام کلزا مشاهده شد که تنش خشکی به طور معنیداری تعداد خورجین در هر گیاه، تعداد دانه در هر خورجین و عملکرد دانه را کاهش داد. کاهش عملکرد دانه عمدتاً از طریق کاهش تعداد خورجین در گیاه و بذر در هر خورجین بود. کمترین تعداد خورجین و دانه در خورجین مربوط به گیاهان تنش دیده در مرحله گلدهی بود. کاهش وزن دانه نیز در تیمارهای تنش خشکی اعمال شده در اواخر دوره رشد بیشتر بود. کاهش سطح برگ نیز فقط در تیمارهای تنش در اواخر رشد رویشی و گلدهی مشاهده شد. در بررسی پایداری غشاء سلولی در شرایط خشکی مشاهده شد که این عامل نسبت به گیاهان شاهد بالاتر است. این افزایش به نظر میرسد که یک نوع مکانیزم سازگاری جهت تحمل به تنش خشکی در کلزا باشد. درجه حرارت برگ نیز در گیاهان تنش دیده 1 تا 2 درجه سانتیگراد نسبت به شاهد بالاتر بود. درجه حرارت بالاتر برگ، نشانه هدایت روزنهای پایینتر و تبادل گازی کمتر در برگ کلزا میباشد. کاهش عمکلرد دانه مربوط به کاهش در هدایت روزنهای و فتوسنتز برگ بود. به نظر میرسد که تنش خشکی به مدت 4 تا 5 روز در طی رشد رویشی برای عملکرد دانه کلزا کمتر مضر باشد چون گیاهان تا حد زیادی بهبود مییابند. در مقابل، تنش خشکی دیرهنگام، به دلیل عدم بهبود کافی منجر به کاهش بیشتر عملکرد دانه میشود (Hashem et al., 1998). پتانسیل عملکرد دانه در کلزا در هنگام اعمال تنش خشکی و تنشهای حرارتی بالا به هنگام دوره گلدهی و مراحل قبل از آن نسبت به دیگر مراحل رشدی، کاهش بیشتری مییابد. در کلزا، دوره رشد زایشی (اواخر تشکیل جوانه تا ابتدای تشکیل بذر)، حساسترین مرحله به تنش آبی و درجه حرارت بالا است. کلزا عادت رشدی نامحدودی داشته و میتواند در شرایط تنش خشکی به طور ذاتی بهبود یابد. این بهبود از طریق افزایش شاخهدهی و افزایش کارایی خورجینهای باقی مانده صورت میگیرد. در بررسی اثر تیمارهای حرارتی و رطوبتی (تنش آبی بالا، آبیاری تا 50 درصد آب موجود خاک و تنش آبی ملایم، آبیاری تا 90
درصد آب موجود خاک) بر روی ارقام کلزا و خردل هندی مشاهده شد که تنش آبی، عملکرد دانه را فقط در شاخه فرعی و در گیاه کاهش میدهد، در حالی که تأثیری بر عملکرد دانه در ساقه اصلی نداشت. در این آزمایش مشاهده شد که اثر تنش آبی بر عملکرد دانه، عمدتاً مربوط به تغییر صفات هیدرولیکی و غیرهیدرولیکی همانند کلروفیل است. تنش آبی بالا، وزن دانه را حدود 3 درصد نسبت به شاهد کاهش داد (Gan et al., 2004). تنظیم اسمزی، نقش معنیدار و مهمی در حفظ پتانسیل آماس و پروسههای وابسته به فشار آماس همانند باز شدن روزنهها، فتوسنتز، رشد قسمت هوایی و گسترش ریشهها به اعماق خاک دارد. کوماروسینک (1998) نشان دادند که بیش از 50 درصد کل آب مصرفی به وسیله گیاهان جنس براسیکا که دارا تنظیم اسمزی بالاتر میباشند، از لایههای پایینتر خاک (180-90 سانتیمتر) جذب میشود، در حالی که در گیاهان براسیکای دارای تنظیم اسمزی پایینتر، این قضیه برعکس است. در گونههای جنس براسیکا، تنظیم اسمزی رابطه مثبتی با عملکرد دانه دارد. همچنین، رابطه نزدیکی میان تنظیم اسمزی و هدایت روزنهای و درجه حرارت برگ در گونههای این جنس وجود دارد. کاهش در پتانسیل اسمزی همراه با کاهش محتوای نسبی آب برگ در ژنوتیپهای دارای تنظیم اسمزی کمتر نسب به ژنوتیپهای دارای تنظیم اسمزی بالاتر کوچکتر و کمتر بود. گیاهان با تنظیم اسمزی بالاتر، هدایت روزنهای خود را بالاتر نگاه داشته و تعرق بیشتری داشتند و هدایت روزنهای و عملکرد دانه بالاتری داشتند. به نظر میرسد که فرآیندهای بیوشیمیایی همانند تجزیه کلروفیل و دیگر رنگیزههای فتوسنتزی در شرایط تنش، کمتر در این گونه گیاهان تحت تأثیر قرار میگیرد (Kumar and Singh, 1998). در بررسی تیمارهای آبیاری (خشکی و آبیاری کامل) در مرحله چهار برگی بر ارقام کلزا و خردل هندی مشاهده شد که تنظیم اسمزی در برگهای در حال توسعه در هر دو گونه، دو برابر برگهای توسعه یافته بود. خشکی، تغییراتی در تنظیم اسمزی برگهای توسعه یافته تمام ژنوتیپها به دلیل تجمع نیترات (47- 42 درصد)، قندهای محلول (38- 31 درصد) و پرولین (14- 11 درصد) ایجاد نمود. در برگهای در حال توسعه، تجمع نیترات و یون پتاسیم همانند پرولین معنی دار بود و اهمیت بیشتری داشت. نیترات در خردل هندی بیشتر نقش داشت در حالی که در دو رقم کلزا، یون پتاسیم اهمیت بالاتری داشت. در مقابل، در برگهای توسعه یافته، یون نیترات و قندهای محلول، به ترتیب بیشترین اهمیت را دارا بودند. در کل، برگهای در حال توسعه، پتانسیل اسمزی کمتری نسبت به برگهای توسعه یافته داشتند. یونهای محلول در آب، منیزیم و کلسیم، سهم معنیداری در تنظیم اسمزی نداشتند. اسید آمینه پرولین، یک نشانگر مناسب برای تنظیم اسمزی در گیاهان جنس براسیکا بوده، چون در شرایط تنش، غلظت آن، سهم مستقیمی در اندازه تنظیم اسمزی در میان ارقام و برگها داشت. در این آزمایش، ارتباط یون پتاسیم، قندهای محلول و پرولین با تنظیم اسمزی خطی بود. ولی ارتباط یون نیترات خطی نبود که نشانگر این است که تجمع زیاد یون نیترات برای گیاه مضر است. تجمع قندهای محلول در گیاهان خشکی دیده میتواند از افزایش هیدرولیز نشاسته، سنتز به وسیله دیگر مسیرها و یا کاهش تبدیل به دیگر محصولات باشد. همچنین، افزایش انتقال کربوهیدراتها به برگها و یا کاهش انتقال آنها از برگها میتواند سهم در تجمع قندهای محلول در برگها در شرایط تنش خشکی داشته باشد. کاتیونها و آنیونهای محلول در شرایط تنش نیز میتواند به وسیله توزیع مجدد از ساقهها و دیگر بافتهای گیاهان تحت تأثیر قرار گیرد. دلیل تجمع زیاد نیترات نیز در شرایط تنش میتواند کاهش در فعالیت آنزیم نیترات ردوکتاز باشد (Ma et al., 2004). در بررسی اثرات تیمارهای مختلف آبیاری بر ارقام کلزا و خردل هندی، مشاهده شد در شرایط تنش خشکی با شدت کم، خردل هندی، میزان ماده خشکش 2/1 برابر بیشتر از کلزا بود. در شرایط تنش خشکی شدید نیز وزن خشک خردل هندی دو برابر کلزا بود. شاخص سطح برگ خردل هندی نیز در هر دو تیمار آبیاری بیشتر از کلزا بود. با این حال، وزن مخصوص برگ کمتری نسبت به کلزا داشت، که این امر منجر به سطح سبز برگ بیشتر خردل هندی و رشد بهتر خردل هندی در شرایط تنش نسبت به کلزا گردید. مشخص شد که گونههای براسیکا، وزن مخصوص برگ خود را در شرایط تنش خشکی شدید افزایش میدهند که منجر به افزایش کارایی مصرف آب گیاه به وسیله کاهش سطح برگ میشود. همچنین، کاهش وزن برگ، منجر به افزایش فشار آماس برگ شد. این نگهداری فشار آماس در شرایط تنش ممکن است جریانی را که باعث افزایش در وزن مخصوص برگ میشود را به تأخیر اندازد. وزن خشک بیشتر خردل هندی نسبت به کلزا در شرایط تنش، به دلیل برتری دوام سطح برگ آن نسبت به کلزا بود. این مزیت خردلهندی، مستلزم فشار آماس سلول و برگ بالاتر است. همبستگی مثبت و معنیدار میان فشار آماس و دوام سطح برگ و فشار آماس و سرعت رشد محصول، نشان داد که بالاتر بودن پتانسیل آب، RWC و فشار آماس در شرایط تنش، منجر به افزایش دوام سطح برگ و افزایش سرعت رشد محصول و ماده خشک بالاتر میشود. در کلزا، پتاس عملکرد دانه در شرایط تنش خشکی به وسیله تجمع ماده خشک در قبل از اوج گلدهی تعیین میشود. هر گیاهی که تجمع ماده خشکش قبل از اوج گلدهی در شرایط تنش بیشتر باشد، عملکرد دانه بیشتری تولید میکند (Wright et al., 1996). کومار و همکاران (1993) مشاهده نمودند که در کلزا، هدایت روزنهای به طور نزدیکی با RWC و فشار آماس (تورگر) در شرایط خشکی در ارتباط میباشد. بنابراین، کاهش RWC در شرایط کمبود آب منجر به کاهش هدایت روزنهای و ورود CO2 گردیده و در نهایت موجب کاهش فتوسنتز میگردد (Kumar et al., 1993). کومار و الستون (1993)، در بررسی اثرات خشکی بر گونههای جنس براسیکا مشاهده کردند که گیاهان با تنظیم اسمزی بالاتر به هنگام تنش خشکی، محتوای نسبی آب برگ را در حد بالاتری حفظ میکنند و پس از آن، برگها تورم بالاتری را خواهند داشت. این حالت به هدایت بالاتر برگی و در نهایت، حتی در پتانسیلهای آبی پایین نیز میتواند به افزایش فعالیت فتوسنتزی منجر شود. در نتیجه، برگها با پتانسیل آبی اندک در دورههای طولانیتر خشکی، بقای خود را حفظ میکنند. به علاوه، افزایش تحمل به پسابیدگی به برگها اجازه میدهد تا در شرایط تنش باقی بمانند و بتوانند پس از برطرف شدن تنش به رشد خود ادامه دهند (Kumar and Elston, 1993). بررسی پاسخ ژنوتیپهای مختلف به تنش کمبود آب در مراحل حساس از رشد گیاه در گزینش ارقام متحمل به کم آبی بسیار با ارزش است. این موضوع با عنایت به پژوهشهای اخیر در عرصه اصلاح نباتات مولکولی از اهمیت بیشتری برخوردار است. چون با شناسایی ارقام مقاوم و حساس از نظر صفات درگیر در مقاومت به خشکی میتوان نسبت به تلاقی والدین مناسب و تهیه جوامع به تفرق ژنتیکی برای مکانیابی ژنهای کنترل کننده صفات کمی اقدام نمود.
مواد و روشها
محل اجرای آزمایش در مزرعه 400 هکتاری مؤسسه تحقیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر کرج انتخاب گردید. طول جغرافیایی محل اجرای آزمایش 59 درجه و 35 دقیقه شمالی و عرض جغرافیایی آن 75 درجه و 50 دقیقه شرقی و ارتفاع آن از سطح دریا 1313 متر میباشد. براساس آمار آب و هوایی و با توجه به منحنی آمبروترمیک، منطقه مورد نظر با داشتن 150 تا 160 و گاهی تا 200 روز خشک جزء مناطق آب و هوایی مدیترانهای گرم و خشک و با داشتن زمستان سرد و مرطوب و تابستان گرم و خشک جزء مناطق نیمه خشک محسوب میشود. براساس میانگین دادههای سی ساله اخیر اداره هواشناسی کرج، متوسط بارندگی سالیانه منطقه 243 میلیمتر بوده و بارندگی عمدتاً در اواخر پاییز و اوایل بهار روی میدهد. میزان کل بارندگی در طول فصل زراعی حدود 4/302 میلیمتر بود. بیشترین میزان بارندگی در آذر ماه با 4/106 میلیمتر گزارش شد. وضعیت عمومی آب و هوای منطقه در سال زراعی اجرای آزمایش در جدول یک درج گردیده است. قبل از آمادهسازی زمین و مصرف کودهای شیمایی از خاک نقاط مزرعه در دو عمق 30-0 و 60-30 سانتیمتری جهت تعیین خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک، نمونهبرداری و سپس به آزمایشگاه منتقل شدند. آبیاری و رقم تیمارهای آزمایش بودند. آبیاری در دو سطح، شامل آبیاری معمول (آبیاری براساس 80 میلیمتر تبخیر از تشتک کلاس A) و دیگری تنش کمآبی به صورت قطع آبیاری در مرحله رشد زایشی (ساقهدهی به بعد) بود. ارقام نیز در 10 سطح که تماماً دارای تیپ رشدی بهاره بودند. این ارقام عبارت بودند از: اوگلا (ogla)، نوزده- اچ (19-H)، هایولا 401 (کانادا) (Hyola 401 (c))، هایولا 401 (صفیآباد) (Hyola 401 (s))، هایولا 401 (برازجان) (Hyola 401 (b))، هایولا 420 (Hyola 420)، سین-3 (Syn- 3)، آپشن 500 (option 500)، هایولا 308 (Hyola 308) و کوانتوم (Quantum) بودند که به ترتیب مبدأ آنها از کشورهای آلمان، پاکستان، کانادا، صفیآباد، برازجان، کانادا، ایران، کانادا، کانادا و آلمان بود. همچنین، رقم کوانتوم به عنوان شاهد آزمایشی در نظر گرفته شد. این آزمایش در سال زراعی 83-1382 به صورت کرتهای خرد شده در قالب طرح پایه بلوکهای کامل تصادفی در چهار تکرار اجرا گردید. سطوح آبیاری در کرتهای اصلی و ارقام در کرتهای فرعی قرار گرفتند. تعداد کل کرتهای آزمایشی در این طرح برابر 80 بود. مساحت کل مزرعه آزمایشی حدود 1350 مترمربع بود. در مزرعه آزمایشی در سال قبل گندم کشت شده بود. عملیات تهیه زمین شامل آبیاری زمین و پس از گاورو شدن، انجام شخم پاییزه به وسیله گاوآهن برگرداندار، سپس عناصر کودی به همراه 5/2 لیتر در هکتار علفکش ترفلان همراه با دو دیسک عمود بر هم و سبک با خاک مخلوط گردیدند. سپس مزرعه به وسیله فاروئر به صورت جوی و پشته درآمد. فاصله جویها از یکدیگر 60 سانتیمتر بود. ابعاد هر کرت آزمایشی m 2/1 * m 5 بود. هر کرت آزمایشی شامل 4 خط 5 متری با فاصله خطوط 30 سانتیمتر و فاصله بوته روی خط 4 سانتیمتر بود. بین ردیفها نیز حدود 5 متر فاصله تعبیه شد. در تاریخ 16 مهرماه 1381 کلیه ارقام کشت گردیدند. عملیات کاشت با دست انجام گرفت. عملیات تنک، واکاری و کوددهی برای هر یک از تیمارهای آزمایشی به طور جداگانه انجام پذیرفت. به منظور تعیین تراکم مناسب، درمرحله 4 تا 6 برگی اقدام به تنک گیاهان و حذف علف های هرز گردید. آبیاری برای تیمار آبیاری معمول در هر بار آبیاری، براساس 80 میلیمتر تبخیر از تشتک کلاس A صورت گرفت.
و...
NikoFile
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:35
فهرست:
-اکولوژ فیزیولوژیک اپی فیت های آوندی (گیاه هوازی) : دانش امروز، سؤالات مطرح
-خلاصه : امروزه علم اکولوژی فیزیولوژیک ، اپی فیت های آوندی را مورد بررسی قرار می دهد.
در حال حاضر مناسب ترین و مهمترین عوامل محدود کنندة غیر زنده بر رشد و عملکرد روش اپی فیت ها کمبود آب است که بررسی شده است، در حالی که دیگر فاکتورها مانند دسترسی به مواد غذایی یا تابش نور، در درجه دوم اهمیت قرار دارند. به هر حال این نشان داده شده که علم امروز ما در مورد بیولوژی اپی فیت ها هنوز در دو بعد تاکسونومیک و اکولوژیک خیلی محدود است. و نتیجه گرفته شده که معمولاً هنوز در سطح ابتدایی قرار گرفته است. مطالعات آینده باید شامل محدودة وسیع تری از تاکسونها و مکانهای رویش شود تا به فهم بهتری در مورد اینکه چطور فاکتورهای غیر زنده (abiotic ) رشد و بقای اپی فیتها را محدود می کنند و اینکه چه اثری روی ترکیب اجتماعی اپی فیت دارند منتهی شود. در نهایت این روش بیشتر برای بیولوژی اپی فیت پیشنهاد می شود
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:3
فهرست مطالب
تغذیه
تاریخچه تغذیه
نیاز انسان به غذا یکی از احتیاجات ذاتی یا فیزیولوژیک است که مهمترین عامل بقای زندگی و طول عمر میباشد.احتیاج به غذا دائمی است و ارگانیسم را مجبور میکند تا برای بدست آوردن غذا و رفع گرسنگی کوشش کند. تغذیه صحیح و متعادل نه تنها پدیده رشد را میسر میسازد و به تندرستی و طول عمر میانجامد، بلکه با تأثیر بر روی اعصاب و روان سبب رشد فکری و نمو نیروهای روانی میگردد. تر کیب شیمیائی غذای انسان باید شامل پروتئین ها، چربی ها، کربوهیدرات ها، مواد معدنی، ویتامین وآب باشد تا رشد و سلامت یاختههای بدن تأمین شود. این مواد با تغییراتی که در لوله گوارش حاصل میکند قابل جذب میشوند و برای تأمین نیازهای حیاتی مورد استفاده یاختههای بدن قرار میگیرند.
غذا به ماده جامد یا مایعی گفته میشود که پس از خوردن و هضم شدن ایجاد حرارت و انرژی کرده و موجب ترمیم بافتها ،رشد و نمو و تنظیم اعمال حیاتی میگردد. تمام موجودات زنده برای آنکه بتوانند به زندگی خود ادامه دهند ،احتیاج به غذا دارند.
خواه این موجود زنده انسان باشد یا یک حیوان و یا حتی یک موجود بسیار کوچک ذره بینی مانند میکروب و.....
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:9
فهرست مطالب
خطر کمشنوائی ناشی از نویز
منابع نویز در هوانوردی
الف) فیزیولوژیک:
ب) سایکولوژیک:
حفاظت شنوائی
نقش رادار هواشناسی و محفظه آن در ایمنی پرواز (قسمت اول)
خلبان (یا هوانورد) کسی است که بهخاطر شغلش یا برای تفریح به هدایت هواپیما یا دیگر وسائل پروازی میپردازد.
خَلَبان یا خلهبان در واژه به معنای سکاندار است. خلبان را پیشتر در فارسی «آویاتور» یا «پیلوت» میگفتند.
داشتن شغل خلبانی نیازمند آموزشهای منظم و داشتن گواهینامه خلبانی است. بسیاری به خلبانی به صورت آماتور و غیر حرفهای میپردازند. خلبانی برخی از وسائل پروازی مانند هواپیمای فوق سبک نیاز به گواهینامه خلبانی ندارد.
شنوائی بعد از بینائی مهمترین مکانیسم حسی برای بهدست آوردن اطلاعات اساسی و بحرانی در طول عملیات پرواز میباشد. سر و صدای زیاد باعث آسیب دیدن شوائی میشود و این آسیب معمولاً از نوع کمشنوائی دائمی و غیرقابل درمان میباشد. خلبانان بهعلت قرار داشتن در سر و صدای زیاد در معرض خطر کمشنوائی قرار دارند. خوشبختانه سازمان FAA استاندارهای وسیعی را برای شنوائی خلبانان در سطوح مختلف گواهینامهها در نظر گرفت است. برای آن دسته از خلبانهائی هم که دارای استانداردهای شنوائی نیستند چنانچه دارای توانائی بالا در زمینه عملیات هوانوردی باشد، چشمپوشیهائی بسته به عامل SODA در نظر گرفته شده است.
● خطر کمشنوائی ناشی از نویز
اساسیترین علت کمشنوائی شغلی ناشی از تکرار در معرض نویز قرار گرفتن است. بیش از ده میلیون آمریکائی از کمشنوائی ناشی از سر و صدا رنج میبرند که ۲/۱ آنها شاغلین در مراکز پر سر و صدا هستند. سازمان OSHA مدت زمان مجازی را که میتوان در معرض نویز مشخص بود را تعریف کرده است.
میزان مجاز مدت ۸ ساعت در معرض حداکثر DB ۸۵ در روز است. بیش از این میزان خطر کمشنوائی افزایش مییابد. حتی قرار گرفتن در معرض صدای بلندتر ولی برای مدت کوتاهتر نیز همان اثر را دارد. حتی یکبار قرار گرفتن در معرض صدای خیلی شدید غیر ممکن است اثرات سوءدائمی بههمراه داشته باشد. OSHA همچنین استفاده از وسائل حفاظت شنوائی را حتی در مواردی که نویز محیط قابل تخمین زدن نیست را ضروری دانسته است.