تحقیق ققنوسِ اساطیری

تحقیق ققنوسِ اساطیری

شلینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:34

فهرست و توضیحات:

چکیده
مقدمه

«گفتنی»

ققنوسِ اساطیری ایرانیان چون دیرزمانی را می‌زیید، و رخوتِ پیری شوق عروجش را از او باز می‌ستاند، خود را به تلی از آتش می زند و از میان خاکسترِ هستیِ خویش ققنوس بر می خیزاند جوان و شاداب که اوجِ پروازش فراتر از اوجِ پیشین است و انبوه تجربیاتش گنجینه‌ای است غنی که او را باز می دارد از ورطه‌های سقوط و اُفول، و ققنوس اسطوره‌ایِ ایران زمین سالیان بلندنشسته بر بلندای قامتِ ستونِ پُر غرورِ تخت جمشید به نظاره و به مشاهده دیده است عروجِ نخستین امپراطوری جهانی را که بر بنیادهای عدالتِ بشری شکل گرفته، بیگانه با کینه توزی‌ها، آشنا با همدلی ها و هم سو با والاترین اندیشه‌ها.

امپراطوریِ که در یک کران از جوششِ دریای نیل گرمی می گرفت و بسترِ آرامِ اروند را در آغوش داشت و دردیگر کران تا فراسوی آسیای صغیر و تا خاکِ مقدونیه پیش می رفت و از دیگر سوی دریای کژبین یا قزوینِ امروزی‌اش دامنه های البرز کوهِ او را به تر نمی‌نوازش می داد.

اما بیگانه‌ای ناآشنا با خوی مردمان، ستونِ امپراطوری‌ای را فرو ریخت که ققنوسِ پیروزمان دیده، بر آن به غرور تکیه زده بود ولی نماد ایرانی دیگر بار در آتش فرو رفت و امپراطوری پُر نشاط‌ ترِ اشکانیان از آن آتش سر برآورد و چون این دومین نیز به پیری رسید، ققنوسِ ایرانیان شکوهمندترین توانِشِ خود را به جهان عرضه داشت، امپراطوری خسروانِ ساسانی، امپراطوری‌یی بنیاد گرفته بر ارزش های دینی فردایی که نمادی بود از دادگستری و انسان دوستی که دیرزمانی پایدار ماند با پیشوائیِ عدالت جوئیِ نوشیروانی و شکوهِ فرزانگیِ بزرگمهری.

ظهورِ اسلامِ جوان آیین امپراطوری آخرینِ ایرانیان را به غبارِ فراموشی نسپرد که ماهیتِ آن را دگرگون گرداند و دیری نپایید که از میانِ آتش و دودِ برخاسته از آتش فشانِ حادثه امپراطوری ایرانی، دیگر بار پای گرفت، این بار در قلمرو فرهنگِ امپراطوری‌یی که بر بال‌های لطیفِ زبانِ فارسی خوش جای گرفت در پرواز به اوج ها. زبانی که مِحمِلی شد برای والاترین اندیشه‌ها.

این زبان سپاهِ کلام و اندیشه خود را تا فراسوی بالکان در اروپا به پیش بُرد و از دیگر سوی مرزهای چین و کاشغر و همه آسیای صغیر و شبه قاره هند را در نوردید.

در این فرهنگ جهانگشاست که اندیشه والاترین گوهرِ آدمی شمرده می شود و ارجمندترین هبه‌یی  که خداوند به انسان به ودیعت سپرده. فرهنگی که خداوندگارش را می ستاید در مقامِ پدید آورنده جهان و خرد.

                 به نام خداوند جان و خرد                        کزین برتر اندیشه برنگذرد

فرهنگی که دستیابی به همه هستی را با ابزارِ دانش ممکن می سازد. 

             درخت تو گر بارِ دانش بگیرد                        به زیر آوری چرخ نیلوفری را

فرهنگی که اندرزت می دهد مهرورزی را.

           به هوش باش دلی را از سهو نخراشی               به ناخُنی که توانی گره‌گشایی کرد

و شاعرِ امروز و فردایش می‌گویدت: دل من دیرزمانی است که می پندارد.

دوستی نیز گُل است مثلِ نیلوفر و ناز ساقهِ تُردِ ظریفی دارد.

بی‌گمان سنگ دل است آن که روا می دارد جانِ این ساقهِ نازک را دانسته بیازارد.



خرید و دانلود تحقیق ققنوسِ اساطیری