دانلود مقاله استخراج با سیالات فوق بحرانی (SCF) و کاربردهای آن در فرآیندهای جداسازی

 

 

 


چکیده:
یکی از روش‌های جدید که در ده دهه‌ اخیر برای تخلیص مواد اولیه پیشنهاد شده، استخراج به وسیله سیالات فوق بحرانی (Super Critical Fluid, SCF) است. در این روش جداسازی، از یک گاز متراکم در حالت فوق بحرانی (سیال تحت شرایط دما و فشاری بالاتر از مقادیر بحرانی آن) به عنوان حلال استفاده می‌شود. با وجود اینکه فرآیند استخراج با SCF در فشارهای بالا انجام می‌شود و این موضوع هزینه‌های اولیه سرمایه‌گذاری را به شدت افزایش می‌دهد، ولی در مجموع این روش برای بعضی فرآیندها مقرون به صرفه تشخیص داده شده است.

 

سیالات فوق بحرانی
در شرایط پایین‌تر از نقطه بحرانی تعادلات بخار ـ مایع به صورتی است که فاز بخار در بالاتر از سطح جدایش دو فاز و مایع در پایین سطح قرار می‌گیرد. با افزایش دما و فشار، به تدریج دانسیته مایع کاهش یافته و دانسیته گاز زیاد می‌شود. در نقطه بحرانی دانسیته دو فاز با یکدیگر برابر می‌شود و تشخیص سطح جدایش دو فاز غیرممکن است. سیال در شرایط دما و فشار بالاتر از نقطه بحرانی، سیال فوق بحرانی نامیده می‌شود.
برای اولین بار، بارون چالز کاگنیاید، آزمایش‌های تجربی برای درک ماهیت سیال فوق بحرانی انجام داد. او یک ماده خالص را در یک محفظه شیشه‌ای بسته قرار داد و پی برد که با گرم کردن محفظه در یک دمای مشخص، سطح جدایش فازهای بخار ـ مایع از بین می‌رود.
ناپدید شدن تمایز بین دو فاز بخار ـ مایع در شکل 1 نشان داده شده است. همانطور که مشاهده می‌شود، با گرم کردن فازها (سل a)، به تدریج دانسیته دو فاز به هم نزدیک شده (سل b) و در نهایت تمایز بین دو فاز مایع و بخار در نقطه بحرانی از بین می‌رود و دانسیته‌ها با هم برابر می‌گردند (سل c).
برخلاف مایع، در شرایط فوق بحرانی، تغییر ناچیزی در T‌یا P و یا هر دو، تغییرات شدیدی در خواص فیزیکی به ویژه دانسیته سیال ایجاد می‌کند. این موضوع در استخراج بسیار مفید می‌باشد، زیرا باعث می‌گردد که بازیابی مواد استخراجی با انبساط ناگهانی حلال فوق بحرانی انجام گیرد و با جداسازی کامل حلال، مشکلات ناشی از مسمومیت محصولات توسط حلال برطرف می‌شود. از مزایای دیگر سیال فوق بحرانی، این است که قدرت حلالیت در حدود مایع بوده و خصوصیات انتقالی آنها در حدود گازها می‌باشد. شکل 2، تغییرات دانسیته CO2 با فشار را در دماهای مختلف نشان می‌دهد. این شکل نشان می‌دهد که در شرایط نزدیک به نقطه بحرانی، تغییرات دانسیته با دما شدید است. از آنجایی که با افزایش دانسیته، حلالیت هم افزایش می‌یابد، لذا در فشار بالا می‌توان عملیات استخراج را انجام داد و بازیابی نیز با انبساط ناگهانی مخلوط انجام می‌شود.

شکل 1: عکس‌های واقعی از ایجاد سیال فوق بحرانی در یک ظرف شیشه‌ای

 

انتخاب حلالیت فوق بحرانی
مهمترین مساله‌ای که در طراحی فرآیند استخراج با سیال فوق بحرانی باید پاسخ داده شود، انتخاب حلال می‌باشد. با انتخاب حلال مناسب، هزینه‌های عملیاتی کاهش یافته و خلوص محصولات افزایش می‌یابد. حلال مصرفی باید ارزان و غیرسمی بوده و قدرت حلالیت بالایی را داشته باشد. حلال‌هایی نظیر N2O به علت قابلیت انفجار در فشارهای بالا، گزینه مناسبی در استخراج با SCF نمی‌باشند. برخی دیگر مانند SF6 و Xe گران گران قیمت بوده و برخی چون آب و NH4 به سبب دما و فشار بحرانی بالا، هزینه‌های عملیاتی را به شدت افزایش می‌دهند. اولین انتخاب در استخراج فوق بحرانی، حلال CO2 می‌باشد که برخی از خصوصیات آن به شرح زیر است:
• دما و فشار بحرانی نسبتاٌ پایین (31 درجه سانتیگراد و 73 اتمسفر)؛
• مناسب برای استفاده در فرآیندهای صنایع غذایی؛
• ارزان قیمت؛
• قابل دسترس بودن؛
• غیرقابل سمی بودن، غیرقابل اشتعال بودن و بی‌اثر بر روی بسیاری از مواد.
به رغم خصوصیات خوب مذکور، CO2 حلال خوبی برای مواد قطبی نمی‌باشد و باید اصلاح کننده‌هایی چون H2O, CH3CN, CH3OH (در حدود 1 تا 100 درصد وزنی) به CO2 اضافه شود. در برخی موارد نیز از حلال‌هایی غیر از CO2 استفاده می‌شود.
روش عملیاتی استخراج با SCF
برای درک بهتر فرآیند استخراج با SCF، شماتیک ساده این فرآیند در شکل 3 نشان داده شده است. در مرحله بارگیری (Loading) مخلوط خوراک در تماس مستقیم با جریان SCF قرار می‌گیرد و مواد قابل حل استخراج و وارد جریان SCF می‌شود. در این شرایط، یک یا چند ماده از مخلوط خوراک توسط حلال فوق بحرانی (در اینجا CO2)‌ جدا می‌گردد. شرایط را می‌توان طوری تنظیم نمود که تنها ترکیبات موردنظر جدا شوند که این شرایط بستگی به نوع حلال، فشار و دما دارد.
با کاهش دما و فشار در یک جداساز (Separator)،‌ می‌توان مواد حل شده در سیال فوق بحرانی را بازیابی نمود. سپس حلال، سرد شده و به مایع تبدیل می‌گردد و بعد از جمع‌آوری در یک مخزن به مبدل حرارتی انتقال داده می‌شود تا به شرایط بالاتر بحرانی برسد و دوباره به مخزن استخراج فرستاده شود. این سیکل تا بازیابی کامل مواد موردنظر ادامه می‌یابد.
برخی از مزایای استخراج با سیال فوق بحرانی نسبت به استخراج معمولی موارد زیر می‌باشد:
• در استخراج با سیال فوق بحرانی، زمان انجام فرآیند، کاهش چشمگیری دارد.
• انتخاب‌پذیری بالاست.
• برخلاف استخراج معمولی، تغییر در قدرت حلالیت با تغییر فشار به آسانی انجام می‌شود.
• عموماً حلال‌های به کار گرفته شده در استخراج با SCF مشکلات زیست‌محیطی ندارد.
• مصرف حلال در این نوع استخراج به مراتب کمتر از استخراج معمولی می‌باشد.
• بازیابی حلال آسان است.

شکل 2: تغییرات دانسیته CO2‌ با فشار در دماهای مختلف
کاربردهای استخراج با SCF
در سال‌های اخیر، کاربردهای متعددی برای تکنولوژی سیالات فوق بحرانی (SCF) در زمینه‌های خوراکی، دارویی، مواد معطر و همچنین صنایع نفتی پیشنهاد شده است. همچنین کاربردهای جدیدی از این تکنولوژی در صنایع اولترافیلتراسیون و ناوفیلتراسیون ارائه گردیده است.
حال برخی از کاربردهای استخراج با SCF که تا کنون در صنعت به اجرا درآمده‌اند، معرفی می‌شوند.
استخراج مواد شیمیایی از گیاهان
یکی از کاربردهای این روش، استخراج پیرپترین (Pyrethrine) از گل‌های خشک شده می‌باشد. پیرپترین حشره‌کش بسیار ایمنی می‌باشد، زیرا برای حیوانات خونگرم غیرسمی بوده، در حالی که برای حشرات بسیار سمی است. همچنین در اثر مجاورت طولانی با هوا و نور تجزیه می‌گرد. در نتیجه از تجمع آن در محیط جلوگیری می‌شود و باعث می‌گردد که از مقاومت حشرات در مقابل سم ممانعت گردد.
روش معمول برای جدا کردن پیرپترین، به کار بردن هگزان در عملیات لیچینگ گل‌ها می‌باشد. سایر ترکیبات نظیر اسیدهای چرب اولیه، آلکان‌ها و کلروفیل‌های رنگ دانه توسط متانول بی‌رنگ شده و با زغال چوب فیلتر می‌گردد و متانول آن نیز تا حدی که غلظت آن در فرمولاسیون حشره‌کش مجاز باشد، خارج می‌شود.
استفاده از حلال‌ها در شرایط فوق بحرانی برای استخراج این ماده در حال حاضر به صورت صنعتی درآمده است. در فرآیندهای جدید، محصول پیرپترین بی‌رنگ، شفاف و عاری از حلال در یک مرحله تولید می‌گردد. کلروفیل و سایر رنگ دانه‌های گیاهی نیز در آن حضور ندارد. برای افزایش حلالیت پیرپترین از کمک حلال‌های اتانول و متانول استفاده می‌شود.
استخراج داروهای ضدسرطان از گیاهان نیز با این روش پیشنهاد شده است. تا به حال به دست آوردن ترکیبات ضدسرطان از یک گیاه، توسط روش‌های استاندارد استخراج با حلالیت صورت می‌گرفته و به علت آلوده شدن با حلال مجوز مصرف کلینیکی را بدست نمی‌آورد. این داروها توسط دی‌اکسید کربن فوق بحرانی بدون آلودگی قابل تولید هستند.

شکل 3: شماتیک فرآیند استخراج با سیال فوق بحرانی

 


هسته‌زایی سیال فوق بحرانی
از کاربردهای جدید SCF، ایجاد هسته‌زایی با استفاده از این سیالات می‌باشد. می‌توان با این روش، ذرات با توزیع اندازه یکنواخت تولید نمود. همچنین با بکارگیری این روش به تجهیزات جانبی برای تنظیم توزیع اندازه محصول کریستاله نیاز نداریم و محصول خصوصیات لازم برای کاربردهای بعدی در صنایع شیمیایی، تولید رنگ، پلیمر، صنایع دارویی و مواد محترقه را داراست.
شکل 4، نمونه‌ای از فرآیندهای صنعتی هسته‌زایی را نشان می‌دهد. ابتدا ماده جامد در یک مخزن استخراج بارگذاری می‌شود. سپس یک گاز مناسب، مانند CO2، را از میان مخزن عبور می‌دهند و بعد از انبساط ناگهانی حلال، ذرات تشکیل شده در یک مخزن جمع‌آوری می‌شود. CO2‌ را دوباره کمپرس کرده و به مخزن استخراج برمی‌گردانند. شکل 5، ذرات بتا ـ استرادیول را قبل و بعد از هسته‌زایی نشان می‌دهد.
کافئین‌زدایی از دانه‌های سبز قهوه
در گذشته برای جداسازی کافئین از قهوه، فرآیند استخراج با متیلن کلراید استفاده می‌شد. امروزه مزایای سیال فوق بحرانی باعث گردیده که CO2 فوق بحرانی برای کافئین‌زدایی قهوه مورد توجه قرار گیرد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود  دانلود مقاله استخراج با سیالات فوق بحرانی (SCF) و کاربردهای آن در فرآیندهای جداسازی


دانلود مقاله بررسی منطقه سورک همجوار با استان اصفهان

 

سورک
منطقه سورک همجوار با استان اصفهان و در منتهی الیه شمال غربی استان یزد واقع شده است. این منطقه از نظر زمین شناسی جزئی از واحد زمین ساختی ایران مرکزی به حساب آمده و در لبه واحد زمین ساختی سنندج- سیرجان و در دل نوار ارومیه دختر جای گرفته است. افیولیت ملانژ مورد نظر در راستای دو گسله موازی شمال غربی- جنوب شرقی ودر زون گسلی دهشیر- سورک بیرونزد دارد و خود بخش کوچکی از کمربند افیولیت ملانژ نائین- بافت را تشکیل میدهد. بوم سرپانتینی با مقدار کمی اولترابازیک های سالم (عمدتاً هرزبورژیت)، دایک های گابرویی (میکروگابرو تا پگماتیت گابرو) کم و بیش دگرسان (رودنگیتی شده)، گابروها (پیروکسن گابرو- هورنبلند گابرو) با رخنمون توده ای و به مقدار محدود لایه ای، دسته دایک های دیابازی، پلاژیوگرانیت های دسته اول، بازالت های توده ای و کمتر بالشی، شیل های سیلیسی، رادیولاریت و آهک های پلاژیک عمده سازندگان این مجموعه هستند. در این میان سنگ های دگرگون ناحیه ای از نوع کوارتز- کلریت- اپیدوت- کالک شیست، مرمر، آمفیبولیت و ... نیز رخنمون داشته و ارتباط واضحی با مجموعه سنگ های ملانژ نشان می دهند. پلاژیوگرانیت های نوع دوم منحصراً با این مجموعه همایند است. دگرگونی کف دریا بر کل ملانژ اثر گذارده و مجموعه کانیایی مشاهده شده، رخساره شیست سبز را به نمایش می گذارد. دگر شکلی و دگرگونی دینامیک نیز متأثر از سیستم گسلی غالب منطقه در تمام واحد های ملانژ دیده می شود. آخرین نمود دگرسانی منطقه که در مناطق برشی دیده می شود، کربنات زایی و لیستونیت زایی است. بررسی ویژگیهای شیمی سنگ های بازیک به خصوص بازالت ها با استفاده از عناصر اصلی، اثری و نادر خاکی، سرشت تولئیتی (بازالت های پشته میان اقیانوسی) را نشان می دهد. احتملاً سنگ منشأ این آمیزه رنگین پریدوتیت لرزولیت گارنت دار با درجه ذوب بخشی بیشتر از 20% می باشد. در چهار چوب مدل های ژئودینامیک، افیولیت ملانژ سورک در یک حوضه اقیانوسی جوان و باریک شبیه به دریای سرخ شکل گرفته است. توده های گرانودیوریتی، اسکارن ها و ذخایر آهن در حاشیه شرقی ملانژ با همان روند توسعه دارند. ساخت و بافت توده های نفوذی گویای این واقعیت است که این سنگ ها همزمان یا بعد از تبلور، متأثر از نیروهای دگرشکلی بوده اند. اسکارن ها به بخش های مختلفی مثل گارنت اسکارن، اپیدوت اسکارن، مگنتیت اسکارن و فرو اکتینولیت اسکارن قابل تقسیم هستند. بررسی مجموعه های کانیایی و روابط پاراژنتیکی، یک اسکارن از منشأ چند زادی پیشنهاد می کند. در مجموع بر اساس طبقه بندی های معمول، اسکارن سورک از نوع اسکارن های کلسیک است.
این روستا تابع دهستان ندوشن از بخش خضرآباد به مختصات طول جغرافیایی 25-53 وعرض جغرافیایی 09-32 وارتفاع متوسط 1990 متر . موقعیت طبیعی آن پایکوهی با آب وهوای معتدل وخشک که در130 کیلومتری شمال باختر شهر یزد قرارگرفته است . کوه سورک پائین با ارتفاع 2350 متر وکوه سورک بالا با ارتفاع 2524 متر ودر 2 کیلومتری جنوب وکوه سورک غرب با ارتفاع 2300 متر در 2 کیلومتری خاورآبادی است . درختانِ تنگز ،پسته وبادام وحشی وگیاهان زیره سیاه ، آویشن ،اسپند ،چای صحرائی ،اسطوخودوس ،آنغوزه و گون که کاربرد دارویی وصنعتی دارند دراین منطقه دیده می شود.70 درصد مردم باسواد وجمعیت آن 98 خانواربصورت 507 نفر است .بافت ساکن آبادی بصورت مجتمع ومصالح به کار رفته است درآن عمدتا خشت وگل می باشد. مشاغل عمده آبادی دامداری ،قالی بافی ،کشاورزی وباغداری است . محصولات عمده آن جو ، انار ،شلغم،اناروتوت می باشد که بصورت کشت آبی است. منابع تامین آب کشاورزی و آشامیدنی از قنات (لوله کشی )است. این روستا دارای برق ، 2 دبستان پسرانه ودخترانه ، خانه بهداشت ،حمام بهداشتی ،دفتر پست ومخابرات ، شورای ده ، فروشگاه تعاونی ،3 باب مغازه ،حسینیه ومسجد است . معدن سنگ آهن سورک در 4 کیلومتری جنوب باختر آبادی است که درشرف بهره برداری است . درخصوص وجه تسمیه این روستا گفته می شود: بنا به گفته اهالی این روستا سابقا 3 ترک بوده که دراثر تکرار وتلفظ زیاد به سورک درآمده وعلت نامگذاری آن به سه ترک این بوده که بنیان گذاران روستا 3 نفر ترک بوده اند برخی دیگر از اهالی عقیده دارند که سورک نام زرتشتی بوده وچون موسس این روستا زرتشتی بوده وسابقا این محل زرتشت نشین بوده وبه این نام معروف شده است .
زمین شناسی سورک
ناحیه مورد مطالعه به وسعت 40 کیلومتر مربع، به نام معدن سنگ آهن ندوشان – سورک در فاصله تقریبی 150 کیلومتری غرب – شمالغرب شهر یزد قرار گرفته است.در ناحیه مورد بحث چهاآنومالی I (توده کوچک جنوبی) و II و III و IV وجود دارد. آنومالی I شامل دو رخنمون، آنومالی II شامل رخنمونهای B و C، آنومالی III دارای 3 رخنمون و IV هم دارای دو رخنمون هستند. طبق مشاهدات به نظر می رسد که سنگهای آهنی شده (معادن سنگ آهن) در امتداد یک خط و روند اصلی با فواصلی از هم برونزد دارند. در طی مطالعه توجه عمده به برونزدهای سنگ آهن دو رخنمونهای آنومالی II و III بود. اما با توجه به اینکه آنومالی III دارای رخنمونهای دور از هم کوچک با ظرفیت محدود بود، بخش عمده تر ظرفیت سنگ آهن در آنومالی دوم (II) در نظر گرفته شد. تمرکز کانه آهندار همواره در محل تماس توده های آذرین درونی و لایه های ائوسن بوده و گاها در داخل توده های آذرین درونی دارای برونزدهای کوچک هم، کانه آهن وجود داشته است. روند رخنمونهای سنگ آهن هم بر یک محور و در امتداد یک خط گسله به نظر می رسد. سن توده نفوذی هم به نظر می رسد که نئوژن باشد.در آنومالی II دو رخنمون B و C بطور مجزا ذخیره سنجی شدند و ذخیره زمین شناسی رخنمون B حدود 243000 تن و ذخیره زمین شناسی رخنمون C حدود 625000 تن برآورد گردید. نتایج تجزیه شیمیایی و مقاطع صیقلی و برشهای نازک هم نشان داد که سنگ آهن ناحیه سورک – ندوشن بطور مشخص جدا از توده های سنگ آهن شرق و شمالشرق یزد است. در ضمن می توان ادعا نمود که این مجموعه دارای پتانسیل غنی چنانچه قبلا پیش بینی می شد، نمی باشد چرا که پس از مطالعات انجامی، نمی توان نسبت به ظرفیت قابل توجه آن امیدوار بود.
شمال غرب یزد
در منطقه اى که در نقشه نائین است. کنگلومراى قاعده اى مشاهده مى گردد که آنرا کنگلومراى کرمان دانسته اند.لکن باید توجه داشت که این کنگلومرا شاید هم ارز کنگلومراى کرمان باشد! ولى بهرحال بخش قاعده اى ائوسن محسوب مى گردد(زیرا در همین نقشه و در بعضى نقاط لایه هاى کنگلومراى قاعده قرار داشته و یک گسستگى چینه اى را با کنگلومراى منتسب به کرمان نشان مى دهد). بر روى کنگلومراى قاعده اى مجموعه اى از سنگهاى آتش فشانى از قبیل گدازه و توفهاى آندزیتى،ریولیتى و داسیتى، آندزیت بازالت قرار دارد که بطرف بالا به توف، ماسه سنگ، کنگلومرا، مارن و ژیپس مى رسد. اگر چه در این مجموعه به افقهاى نومولیت دار اشاره نگردیده است لکن گردآورنده این مطالب(حاجیان) در اطراف ناحیه سورک که میان لایه هاى نازک سنگ آهک ماسه دار از(از 20 تا 60 سانتیمتر) توفى نومولیت دار در وسط توفها و گدازه هاى آندزیتى مشاهده نموده است که به سن لوتسین بوده است.
در نواحى سورک بسوى باطلاق گاوخونى رخنمونهاى سنگهاى آذرین ائوسن بطور غیر منظم،کم شیب، گسسته(در شمال خاورى باطلاق) دیده مى شود. در جنوبى ترین بخش( اطراف گسله بزرگ که در جنوب باخترى سورک بطرف چاه باشه است) بطرف باختر(در مرز باطلاق) و شمال آن رخنمونهاى ائوسن برخساره ولکانیکى، توف و ایگنمبریت و غیره با گدازه هاى مربوطه( در مسیر راه اصفهان) دیده مى شود. رخنمونهاى خاور باطلاق گاو خونى در کوههاى لایه گل(اطراف دهکده على شفیع)، کوه چاه زرد، کوه سنوک (Senok)، کوههاى تخت على،داپار، سرامه، مخدان و کوه سیاه و غیره است.
ولکانیک هاى بخش باخترى نائین تا نواحى شمال خاورى اصفهان گستردگى دارند، همچنین در جنوب دهکده ارجنون (Ergenon)( بین عقدا- اردکان) گستره کوچکى از سنگهاى آتش فشانى ائوسن دیده مى شود که تعداد زیادى از دایکهاى اسیدى و بازیک آن را مورد تجاوز قرار داده اند.

 

 

 


انواع روش های حفاری
1) حفاری شوئیدنی (Wash boring)
2) مته دورانی (Ratary drill)
3) اوگر مارپیچی ممتد
4) اوگر میان تهی
5) اوگرهای با قطر زیاد
6) حفاری ضربه‌ای
7) مته چکشی
8) مته ضربه‌ای بادی
9) روش توربینی
10) ماشین های حفر تونل ( نحوه تخلیه ، قیمت آنها ، اجزاء این ماشین ها )
1) حفاری شوئیدنی (Wash boring)
این حفاری برای بدست آوردن نمونه‌های خاک ، حفاری اکتشافی برای بررسیهای اولیه ، حفر گمانه برای برخی آزمونهای برجا از جمله آزمایش SPT بکار می‌رود.
روش حفاری :بالا و پایین رفتن سر مته باعث سست شدن مواد زیر لوله تزریق آب می‌شود. آب با فشار زیاد از سوراخ سر مته خارج و خرده‌ها را به خارج هدایت می‌کند.
مزایا : نیاز به کارگری با مهارت کم دارد. در همه نقاطی که برای وسایل سبک قابل دسترس باشند، قابل اجرا است.
محدودیتها : اجرای عملیات ، مخصوصا در عمق بیش از 10 متر کند است. نفوذ در خاک مقاوم مشکل و در سنگ غیر ممکن است. خارج کردن گراول از لوله جدار مشکل است و منجر به کاهش کیفیت نمونه‌ها می‌شود. گرفتن نمونه دست نخورده مشکل است.
2) مته دورانی (Ratary drill)
ین روش هم نمونه‌های خاک و سنگ را بدست می‌دهد و هم نمونه‌هایی برای انواع آزمایشهای برجا ایجاد می‌کند. این روش در حفر گمانه‌های غیر قائم برای زهکشی افقی یا ایجاد مهار کاربرد دارد. امروزه کاربرد دستگاههای حفاری چرخشی بسیار متداول شده است. این دستگاهها را می‌توان در هر نوع زمین بکار برد. ولی برتری کاربرد آنها در زمینهای نرم بیشتر است. پیشروی این دستگاهها در داخل سنگهای سخت به کندی صورت می‌گیرد. در این روش سر مته فولادی که متصل به انتهای لوله فولادی است، از سر چاه به کمک موتور ، حرکت دورانی می‌نماید. گل حفاری از داخل لوله به درون چاه تزریق شده و از اطراف لوله به سر چاه بر می‌گردد.
گل حفاری ضمن خنک کردن سر مته اعمال حمل خرده سنگهایی که بوسیله سر مته از ته چاه تراشیده شده است، به سر چاه و جلوگیری از فشار طبقات سست و ریزش آنها به داخل چاه را نیز انجام می‌دهد. با روش حفاری دورانی چاههای بسیار عمیق حفر می‌گردد. عمیق ترین چاه جهان که با این روش حفر گردیده در سال 1956 در لوئیزیانا (آمریکا) به عمق 21535 فوت بود که به نفت نرسید.
روش حفاری : پیشروی توسط سر مته برنده که در انتهای لوله حفاری قرار دارد و تحت فشار هیدرولیکی است، انجام می‌شود. دیواره چاه را معمولا گل نگاه می‌دارد.
مزایا : روشی نسبتا سریع است و می‌تواند در همه نوع مواد نفوذ کند. برای همه نوع نمونه گیری مناسب است.
محدودیتها : جابجا کردن وسایل در زمینهای ناهموار و باتلاقی مشکل است و محتاج راه مناسب است. همچنین محتاج سکوی تسطیح شده است. کارآیی حفاری با توجه به اندازه دستگاه متغیر است.
3) اوگر مارپیچی ممتد
این دستگاه سوراخهایی به قطر کوچک تا متوسط حفر می‌کند و بطور پیوسته نمونه‌های دست خورده می‌گیرد. معمولا در خاکهای دارای چسبندگی ، که چاه بدون لوله جدار ریزش نمی کند، انجام می‌شود.
روش حفاری: حفاری با چرخاندن رشته ممتد اوگرمارپیچی صورت می‌گیرد.
مزایا : روش سریع در خاکهای مقاوم و سنگ نرم است. پس از خروج اوگر ، اگر چاه باز باقی بماند، امکان نمونه گیری SPT وجود دارد.
محدودیتها : پس از خروج اوگر در مواد با چسبندگی کم یا دانه‌ای و یا بدون چسبندگی ، چاه ریزش می‌کند و لذا عمق حفاری تا نزدیکی سیستم ایستابی محدود می‌شود. روشهای نمونه گیری محدود و نمونه‌های بدست آمده دست خورده‌اند.
4) اوگر میان تهی
این دستگاه سوراخهایی با قطر کم تا متوسط برای نمونه گیری از خاک حفر می‌کند.
روش حفاری: روش حفاری مشابه حالت قبل است با این تفاوت که ساقه مجوف به داخل زمین پیچانده می‌شود تا نقش یک لوله جدا را بازی کند.
مزایا : روش سریع خاکهای ضعیف تا نسبتا مقاوم است. گرفتن نمونه‌های SPT و UD امکانپذیر است. در خاکهای مقاوم حاوی لایه‌های شنی ، نفوذ به اعماق زیاد مشکل و به داخل قطعات سنگ غیر ممکن است. دست خوردگی قابل ملاحظه‌ای ممکن است بر اثر مته اوگر در خاک بوجود آید.
5) اوگرهای با قطر زیاد
این روش برای حفر سوراخهای با قطر زیاد (تا 10 سانتیمتر) برای کسب نمونه‌های دست خورده و بررسی لایه‌ها در خاکهای دارای چسبندگی که گمانه نیاز به حایل ندارد، مورد استفاده قرار می‌گیرد.
روش حفاری : با چرخاندن اوگر دارای قطر زیاد خاک بریده شده و گمانه حفر می‌شود.
مزایا : روشی سریع بوده و بررسی شرایط خاک در زیر زمین از نزدیک را امکانپذیر می‌سازد.
محدودیتها : عمق حفاری توسط سطح ایستابی و شرایط سنگ محدود می‌شود. ماشینهای بزرگتر محتاج راه دسترسی مناسب هستند. برای خاکهای بدون چسبندگی ، رسهای نرم و خاکهای آلی مناسب نیست. نمونه‌ها دست خورده است.
6) حفاری ضربه‌ای
تنها در حفاری چاههای آب بکار می‌رود. نمونه‌های شسته شده توسط گل‌کش ‌خارج می‌شود. عمق تا سنگ بستر را مشخص می‌کند. دستگاههای حفاری ضربه‌ای و یا سوندوزهای ضربه‌ای ، دستگاههای ساده‌ای هستند که برای پژوهشهای آب یابی بسیار مناسب هستند. از این دستگاهها بیشتر برای چاههایی که در داخل سنگهای مقاوم حفر می‌شود، استفاده می‌کنند. اصول کار سوندوزهای ضربه‌ای خردکردن سنگهاست که این عمل بوسیله مته‌ای به نام مته حفاری یا ترپان انجام می‌گیرد. مته‌ها بطور منظم از ارتفاع ثابتی روی سنگ فرود می‌آیند. دستگاه مجهز به یک خرک چهار قطبی و یا یک دکل است که مته‌های حفاری بوسیله یک قرقره برگشت روی آن آویزان می‌گردند.
این مته‌ها دارای حرکت رفت و آمدی می‌باشند و به منظور اجرای مانورهای پائین و بالا رفتن ، از دستگاه رفت و برگشت جدا گردیده و به یک وسیله‌ای به نام چرخ قرقره که برای جاگذاری لوله‌ها نیز بکار می‌رود، مربوط می‌باشند. خرکهای جدا شونده ، چوبی و یا فلزی هستند. پایه‌ها روی دالهای سیمانی که قبل از مونتاژ دستگاه تهیه می‌شوند، قرار می‌گیرند. دکل‌های خم شونده یا تلسکوپی ، سوندوزهای دستگاههای حفاری خود کار قابل حمل را مجهز می‌نمایند. ممکن است که این دکلها به صورت دائمی در پشت یک کامیون ثابت شده باشند. دکلها باید بوسیله کابلهای محکم روی بلوکهای سیمانی ثابت گردند .
عمیق ترین چاه با روش ضربه ای : عمیق ترین چاه با این روش در ایالت نیویورک توسط شرکت گاز طبیعی ایالت نیویورک در سال 1948 تا 1953 تا عمق 11145 فوت حفر گردید که به نفت نرسید.
روش حفاری : سر مته سنگین بالا آورده شده و رها می‌شود تا مواد شکسته شده و یک مخلوطی از خرده‌ها و آب ایجاد شود که توسط گل‌کش با پمپهای ماسه کش خارج می‌شود. دیواره چاه توسط لوله جدار ، پابرجا نگاه داشته می‌شود.
مزایا : روشی نسبتا اقتصادی جهت تعبیه گمانه‌های با قطر زیاد (تا 60 سانتیمتر) در انواع مواد است.
محدودیتها : ابزارها بزرگ و پر زحمت است. در خاکهای قوی و سنگ به کندی انجام می‌شود. اغتشاشات اطراف سر مته که ناشی از ضربات پر انرژی سر مته است، به شدت بر مقادیر SPT تاثیر می‌گذارد. مغزه گیری و نمونه UD سنگ امکانپذیر نیست.
7) مته چکشی
برای حفر چاه آب و چاههای اکتشافی در داخل قطعه سنگها مناسب است.
روش حفاری : مشابه حفاری ضربه‌ای است. شمعی که توسط نیروی دیزل رانده می‌شود برای راندن لوله جدار مضاعف استفاده می‌شود. در حالی که جریان هوا تراشه‌ها را از لوله داخلی خارج می‌کند.
مزایا : نفوذ نسبتا سریع در قطع سنگها و قلوه سنگها است.
محدودیتها : مشابه حفاری ضربه‌ای است، با این تفاوت که پیشروی به مراتب سریعتر است.
8) مته ضربه‌ای بادی
این روش برای حفر گمانه برای آتشباری ، دوغاب زنی و مهار سنگ است. روش سریع برای حفر چالهای با قطر کم در سنگ سخت است. بهترین کاربرد را در سنگهای سخت توده‌ای دارد. نمونه‌ها منحصرا به ذرات و تراشه‌های کوچک است. برای نمونه گیری بکار نمی‌رود. در سنگهای سست دارای شکستگی با لایه‌های رس یا شیل مرطوب ممکن است تمام لوله حفاری در سوراخ باقی بماند.
روش حفاری : ضربات و چرخیدن سر مته ، سنگ را خرد می‌کند و تراشه‌ها توسط فشار هوا خارج می‌شود.

 

9) روش توربینی
بر حسب گزارشی که به چهارمین کنگره جهانی نفت در سال 1955 در رم داده شد، شوروی سابق نوعی حفاری دورانی ابداع کرده بود که در آن سر مته به جای آنکه به کمک لوله فولادی دوران نماید، بوسیله توربینی که به عنوان نیروی محرکه از گل حفاری و یا الکتریسیته استفاده می‌نماید، حرکت می‌کند. در این روش قسمت متحرک تنها سر مته در عمق چاه خواهد بود. بنابراین می‌تواند سرعت دورانی به مراتب بیشتری داشته باشد. از نظر سرعت عملی که این روش دارد، دارای برتری اقتصادی زیادی است. بر حسب گزارش فوق 65 درصد کل حفاریهای نفتی شوروی سابق با این روش بوده است. این روش اکنون در اروپا و آمریکا نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد
انواع روشهای استخراج
استخراج معدن عموما به یکی از دو طریق روباز و زیرزمینی انجام می گیرد:
الف) روش استخراج روباز(openpite)
این روش در مورد ذخایری که دارای ضخامت قابل ملاحظه ای بوده و در قسمت سطح زمین نیاز به خاک برداری و باطله برداری زیادی نداشته باشد به کار برده می شود. برای استخراج سنگ معدن معمولا معدن را به صورت پلکانی باز می کنند( معدن طلای چاه خاتون موته – اصفهان ). باز کردن معدن و ایجاد پله ها در صورت نرم بودن طبقات تشکیل دهنده ی سنگ معدن به وسیله ی بلدوزر انجام می پذیرد در این حالت پس از آماده شدن پله ها، استخراج و بهره برداری ماده ی معدنی به وسیله ی بلدوزر و ماشین آلات بارگیری و حمل و نقل کننده ی مواد معدنی و در بعضی موارد به وسیله ی ماشین آلات مدرن و بهره گیری از نوار نقاله صورت می گیرد در موادی که طبقات تشکیل دهنده ی ماده ی معدنی از سنگ های سخت وسیلیسی باشد استخراج و بهره برداری ماده ی معدنی به وسیله ی حفر چال ها و آتش باری به وسیله ی مواد ناریه انجام می گیرد. روش های روباز از نظر نوع و ارتفاع پله ها به انواع مختلفی تقسیم بندی می شوند که هر یک به نام روش خاصی نامگذاری می شوند.

 


(معدن سرچشمه)
ب) روش استخراج زیرزمینی(underground)

این روش در مورد ذخایری که دارای ضخامت قابل ملاحظه نبوده و در قسمت های عمقی زمین قرار گرفته و برای رسیدن به ماده ی معدنی نیاز به باطله برداری زیادی دارد به کار برده می شود. روش های زیرزمینی عموما به دو دسته تقسیم می شوند، یکی روش های زیرزمینی با استفاده از حفر تونل های استخراجی، دوم روش های استخراجی زیرزمینی با استفاده از حفر چاه های استخراجی.

1- استخراج با استفاده از تونل های استخراجی
این روش در مواردی به کار می رود که معدن از نظر توپوگرافی به حالت کوهستانی و تپه ماهور های مرتفع باشد که افراد لازم جهت حفر تونل را داشته باشد در این حالت در افق های مختلف اقدام به حفر تونل های استخراجی مناسب می شود، در صورت وجود تونل های اکتشافی در داخل ماده ی معدنی و مناسب بودن آنها برای انتخاب در طرح استخراج معدن ضمن عریض‌تر کردن تونل ها و اقدام در مورد نگهداری آنها از وجود همین تونل ها به عنوان تونل های استخراجی استفاده می شود.
در بعضی موارد که ضخامت رگه ی طلادار حدود چند ده سانتی متر بوده اما از نظر عیار طلا به میزانی است که استخراج و بهره بردری آن مقرون به صرفه می باشد و از نظر مورفولوژی هم به نحوی است که استخراج آن بایستی به طریقه ی زیرزمینی و با استفاده از حفر تونل های استخراجی صورت گیرد. اجبارا برای استخراج این رگه ی کم ضخامت لازم است تونل هایی با سطح مقطع چند متر مربعی حفر شود تا تنها همین رگه ی کم ضخامت را استخراج کرد.
۲- استخراج با استفاده از چاه های استخراجی
این روش در مواردی به کار می رود که معدن از نظر توپوگرافی طوری نیست که بتوان برای استخراج ماده ی معدنی از حفر تونل های استخراجی استفاده کرد مثلا در مواقعی که ذخایر مورد نظر در زیرزمین در یک ناحیه ی مسطح (دشت) قرار گرفته و همچنین مواقعی که ذخیره ی آن قسمت از معدن که در قسمت های مرتفع واقع بوده استخراج شده و نوبت به ذخایر پایین تر از افق تونل های استخراجی رسیده است، در این حالت ها از وجود حفر چاه های قائم و مورب استفاده می شود.
در مورد چاه های مورب این گونه چاه ها به نحوی طراحی می شود که رگه یا توده ی ماده ی معدنی را در اعماق قطع کرده و سپس از افق های مختلف تونل های افقی حفر می شود که با استفاده از این تونل ها ماده ی معدنی استخراج و از طریق چاه به بیرون از معدن حمل می شود.
در مورد چاه های قائم هم طراحی به نحوی صورت می پذیرد که چاه در محل مناسبی نسبت به توده ی ماده ی معدنی به صورت قائم حفر شده سپس در افق های مختلف از داخل چاه تونل های افقی استخراجی ایجاد می شود در این حالت هم عمل استخراج با استفاده از تونل های افقی انجام و ماده ی استخراج شده از طریق چاه قائم به بیرون از معدن حمل میشود.
متناسب با چاه های قائم و مورب ماشین آلات استخراج و بابری معدنی نصب و مورد استفاده قرار می گیرند.

 

 

 


لیمونیت Limonite
▪ فرمول :
H۲O or HFeO۲
▪ سیستم :
ارتورومبیک
▪ رنگ :
زرد تا زرد قهوه‌ای
▪ واکنش با اسید :
در Hcl به آهستگی حل می‌شود.
فرمول شیمیایی آن HFeO, H۲O و در سیستم ارتورومبیک متبلور می‌شود. به شکل بلور بسیار نادر است اغلب به شکل سوزنها یا چکنده‌ای شکل دیده می‌شوند گاهی نیز به صورت توده‌‌های متراکم یا به صورت تخمی، نخودی و گویچه‌ای مشاهده می‌شودو به رنگ زرد تا زرد قهوه‌ای یا سیاه است. اثر آن روی چینی بی‌لعاب قهوه‌ای مایل به زرد است. جلای آن الماسی است.
● ویژگی شاخص :
در Hcl به آهستگی حل می‌شود و با از دست دادن آب به هماتیت تبدیل می‌شود.
● پیدایش :
در بیشتر لایه‌‌های تهنشتی می‌توان آن را یافت. به صورت کلاه آهنی به صورت توده‌های خاکی متراکم در لیمونیت روی بسیاری از کانسارها دیده می‌شود. در منطقه اکسایش بسته سولفورها دیده می‌شود.
● علت نامگذاری :
نام این کانی از کلمه یونانی «لعون» به معنی «چمن» آمده است. چون کانیهای لیمونیتی در باتلاقها در چمنزارهای اطراف باتلاقها دیده می‌شود.
آپاتیت Apatite
▪ خاصیت فسفرسانس :
خوب
▪ سیستم تبلور :
هگزاگونال
▪ رنگ :
بی‌ رنگ تا سفید، اغلب به صورت سبز کمرنگ
که فرمول شییمیایی آن( Ca۵(PO۴)۳(F,CL,OH) است که در سیستم هگزاگونال متبلور می‌گردد. شامل سه گروه فلوئور آپاتیت (Ca۵(Po۴)۳f) و کلرور آپاتیت (Ca۵(Po۴)۳CL) و هیدروکسید آپاتیت Ca۵(Po۴)۳OH) می‌باشد. کانی‌های فلوئور آپاتیت فراوان‌ترین نوع آپاتیت است و کانیهای کلرور آپاتیت و هیدروکسید آپاتیت بسیار کمیاب‌تر است.
واژه کلوفان در مورد آپاتیت‌های توده‌ای و مخفی بلور آپاتیت بکار می رود که بخش اعظم سنگهای فسفاته و فسیلهای استخوانها را شامل می‌شود. اما نوع آن را نمی‌توان تعیین کرد کلوفان از نظر خواص فیزیکی معمولاً متراکم، توده‌ای و با ساختمان متحدالمرکز و کلوئیدی است. این کانی معمولاً ناخالص است و مقدار کمی کربنات کلسیم به همراه دارد.
آپاتیتهای خاک مانند توأم با مواد دیگر را معمولاً فسوسفوریت می‌گویند. به رنگ بی‌رنگ تا سفید، اغلب به صورت سبز کمرنگ تا سبز زمردی، کبود آسمانی، زرد، قهوه‌ای، بخش دیده می‌شود. در قدیم این کانی با کانیهای بریل، دیو پسیر و تورمالین اشتباه می‌شده است.
‌● خواص تشخیص:
معمولاً از بلورهای آن، رنگ و سختی‌اش می توان آن را شناسایی کرد. در تشخیص آن از بریل از وجود سطوح دو هرمی در دو انتهای آن استفاده می‌‌شود. این کانی با چاقو خط بر می‌‌دارد.
به سختی گداخته می‌شود. در اسید حل می شود و محلول آن با مولیبدات آلومینیوم ترکیب شده و فسفات آمونیوم تولید می‌شود.
● پیدایش:
به صورت کمیاب و فرعی در سنگهای آذرین و رسوبی و دگرگونی یافت می‌شود. در پگماتیت‌ها و سایر رگه‌های هیدروترمال یافت می‌شود. گاهی به صورت رگه ها و توده‌ها همراه با سنگهای قلیایی دیده می‌شود. مواد فسفاته استخوانها و دندانه‌های موجودات از نوع آپاتیت است.
● کاربرد:
بلورهای فسفات تعداد بسیار زیادی برای تأمین کودهای شیمیایی فسفاته بکار می‌رود. در صنایع شیمیایی برای تهیه اسیدفسفوریک در کبریت‌سازی، تهیه اسید فلوئوریدریک در صنعت، صنعت سرامیک سازی و غیره مصرف می‌شود. انواع شفاف و خوش رنگ آن به عنوان جواهر به کار می رود.
اپیدوت
کانی اپیدوت در سیستم منوکلین متبلور می شودرنگ اپیدوت بصورت مغز پسته ای تا زرد متمایل به سبز و حتی سیاه دیده می شود چون رنگ آن مغز پسته ای است به آن پستنیت می گویند معمولا همراه اپیدوت مقدار ناچیزی آهن وجود دارد چنانچه آهن در اپیدوت نباشد کانی کلینوزوسیت نامیده می شود یک بلور خلص اپیدوت حاوی 25% اکسید کلسیم و 20 % اکسید آلومینیوم است .
n اپیدوت در یک گرانودیریت.
n معمولاً اپیدوتِ غنی از آهن فریک را پیستاسیت می گویند که ممکن است به رنگهای زرد یا سبز کمرنگ ظاهر شود اما اساساً بی رنگ است.
n این کانی برجستگی نسبتاً بالایی داشته و عموماً با سایر کانیهای غنی از کلسیم مانند هورنبلند، پلاژیوکلاز و تیتانیت همراه است
n همان مقطع قبلی است در نور با آنالیزر.
n وجود مقادیر زیاد Fe3 ، باعث بالا بودن بیرفرنژانس اپیدوت است که تا رنگهای درجه 3 هم پیش می رود.
n ممکن است اپیدوت با الیوین اشتباه شود، که البته اپیدوت عموماً در یک سنگ همراه با کوارتز و کانیهای آبدار مختلف ثانویه مانند سریسیت دیده می شود؛ در حالیکه الوین چنین نیست.
انواع کانسارهای آهن
کانسار آهن رسوبی :
کانسارهای آهن رسوبی وابسته به سازندهای رسوبی لایه لایه به سن پرکامبرین بوده و 90% ذخیره آهن دنیا را شامل می شوند. به دلیل اهمیت این کانسارها در فرآوری آهن در جهان، بررسیهای فراوانی روی آن انجام شده است اما در ذخایر ایران یا وجود ندارد و یا کم اهمیت است.
در کانسارهای رسوبی شیمیایی، مواد به صورت یونهای ساده یا کمپلکس توسط آب حمل می شوند و در حوضه های رسوبی بر اثر تغییر PH , Eh و غلظت آب موجب ته نشینی این مواد می شوند.
رفتار ژئوشیمیایی آهن در محیط های رسوبی توسط قوانین گلدشمیت توجیه می شود :
•شرایط اکسیدی باعث ته نشینی آهن و شرایط احیایی باعث انحلال آهن می شود.
•شرایط اسیدی باعث انحلال آهن و شرایط قلیایی باعث ته نشینی آهن می شود.
آهن موجود در کانسارهای رسوبی شیمیایی از دو منبع تأمین می شوند :
•از هوازدگی کانی های مافیک موجود در قاره ها
•فعالیت های آتش فشانی
کانسارهای آهن رسوبی عبارتند از :
- کانسارهای آهن نواری
- کانسارهای االیتی آهن
- کانسارهای آهن مردابی
- کانسارهای آهن نواری (لایه ای) Banded Iron Formation ( BIF ) :
نهشته های سازند آهن نواری یکی از بزرگترین ذخایر معدنی را می سازد که در سرزمین های مختلف علاوه بر BIF به نامهای دیگری از جمله ایتابیریت (Itabirite)، جاسپیلیت (Jaspillite)، کوارتزیت هماتیت دار و اسپیکولاریت (Specularite) نیز شناخته می شوند.
تاکونیت Taconite:
کانسار آهن نواری که عمدتاً حاوی مگنتیت + سیلیکات های آهن+ چرت ± هماتیت ± سیدریت می باشد ( گیلبرت و پارک 1997 ).
ایتابیریت Itabirite:
کانسار آهن نواری حاوی نوارهای چرت یا ژاسپر در اثر دگرگونی به دانه های کوارتز قابل رؤیت تبلور یافته و آهن به صورت لایه های نازک هماتیت و مگنتیت حضور دارند (ادوارز و اتکینسون 1986).
ژاسپیلیت Jaspilite:
سنگ آهنی که حاوی نوارهایی از ژاسپر با رنگ قرمز روشن یا نوارهایی از هماتیت سیاه تشکیل شده است. این نهشته ها به فرم واحدهای چینه شناسی با ضخامت صدها متر و با گسترش جانبی صد تا هزاران کیلومتر به وقوع می پیوندد. از ویژگی آنها:
•لایه بندی ظریف از 3-5/0 سانتی متر ضخامت و حتی در مقیاس میلی متر ی و یا کسری از میلیمتر.
•لایه بندی حاصل تناوب لایه های سیلیسی (به فرم چرت) و لایه هایی از کانی های آهن (مانند هماتیت) می باشد.
•درصد آلومینیوم این نهشته های وابسته به زمان پرکامبرین، کم بوده و تا حد یک درصد می رسد.
کانسارهای آهن نواری معمولاً به زمان پرکامبرین تعلق دارد و در آن زمان با توجه به وجود اتمسفر غنی از دی اکسید کربن و فقیر از اکسیژن، آهن می تواند به صورت بی کربنات در یک محلول یونی حمل شده و در مقیاس بزرگ تشکیل سازندهای آهن نواری را نمایند. درصورتی که آلومینیوم نمی تواند ترکیب بی کربنات بسازد و از محلول یونی تفکیک می گردد. با افزایش مقدار اکسیژن اتمسفر، تشکیل سازندهای آهن نواری در مقیاس بزرگ متوقف می شود.
90% ذخایر شناخته شده آهن، نهشته های سازند آهن نواری می باشد که 65% آن از نوع سوپریور و 25% از نوع آلگوما می باشد. این نوع تشکیلات در محدوده زمانی پرکامبرین تشکیل شده اند.
تشکیلات آهن نواری تناوبی از کانی های اکسیدی – کربناته- سیلیکاته آهن نازک لایه تا متوسط لایه با نوارهای چرت و ژاسب می باشند.
آهن در مجموع 15% ترکیب شیمیایی این لایه ها را می سازد و چنانچه این مقدار به 25 تا 35% برسد، اقتصادی خواهد بود. بر روی این کانسارها پژوهش های بسیاری انجام گرفته است و سن حدود 2 میلیارد سال را برای آنها تعیین نموده اند.
گسترش سازند آهن نواری (BIF) در زمان آرکئن و پروتروزوئیک می باشد که به علت نبود صفحات پایدار قاره ای ایجاد می گردند.
تمامی محققین معتقدند که BIF رسوبات شیمیایی و بیوشیمیایی هستند زیرا در آن اسفنج ها و جلبک های سبز و آبی شناسایی شده اند و مانند باکتریها رسوب دهنده آهن می باشند. این باکتریها پس از رشد تحت شرایط احیا، آهن را رسوب می دهند.
جیمز (1954) چهار رخساره مهم در سازندهای آهن نواری را قابل تشخیص دانست:
الف- رخساره اکسیدی:
این رخساره ازمهمترین رخساره های BIF بوده و به نسبت فراوانی اکسیدهای آهن به 2 زیر رخساره هماتیت و مگنتیت تقسیم می شود که حد تدریجی نیز بین آن دو وجود دارد.
•زیر رخساره هماتیت :
این رخساره دارای حداقل دگرسانی و به شکل اسپکولاریت ریز دانه (سوزی شکل)، خاکستری تا آبی رنگ ظاهر می شود و در بعضی نمونه ها بافت االیتی از خود نشان می دهد که نشانگر منشأ گرفتن آنها از محیط آبی کم عمق است. دراین زیر رخساره، چرت به صورت نهان بلور تا بلورهای رشد کرده می تواند به همراه کربنات شرکت داشته باشد.
•زیر رخساره مگنیتت :
لایه های مگنیتت به طور متناوب با لایه های چرت و کربنات همراه هستند. دراین رخساره کربنات از انواع کلسیت، دولومیت، آنکریت و سیدریت نیز یافت می شوند و چرت به صورت بلورهای ریزدانه تا موزائیکی کوارتز قابل مشاهده است. میانگین آهن در این رخساره بین 35-30% متغیر است که با پر عیارسازی آن به روش مغناطیسی قابل بهره برداری است.
ب‌-رخساره کربناته:
این رخساره شامل میان لایه هایی از چرت و سیدریت است که بر حسب افزایش مگنتیت و پیریت به تدریج می تواند به رخساره های اکسیدی و سولفیدی تبدیل شود. سیدریت در این رخساره بافت دانه ای (گرانولار) یا االیتی ندارد و به صورت گلهای ریز در سطح زیر عملکرد امواج (Below the level of wave action) انباشته می شود.
ج‌-رخساره سیلیکاته:
در این رخساره کانیهای سیلیکاته آهن عموماً به همراه مگنتیتت، سیدریت و چرت به صورت میان لایه های متناوب همراه می باشند. کانی شناسی رخساره ها نشانگر مشابهت محیط تشکیل آنها با رخساره های اکسیدی و کربناته می باشد.
کانی های سیلیکاته اولیه آهن شامل:
-گرینالیت (Fe2+ , Fe3+ )5 6Si4O10(OH)8(greenalite)
-شاموزیت(Mg, Fe)3Fe3 3+ (AlSi3)O10(OH)8(Chamosite)
-گلوکونیت(K, Na)(Al, Fe 3+ , Mg)2(Al, Si)4O10(OH)2(Glauconite)
-مینه سوتائیت(Mg, Fe)3Si4O10(OH)2 (Minesotaite)
-استپوملانK(Fe2+, Fe3+,Al )10Si12 O30(OH)12 (Stilpnomelane)
وجود سیدریت در این رخساره دلالت بر محیط احیایی دارد. فشار CO2 در این رابطه بسیار مهم است زیرا با بالارفتن فشار CO2، رسوبگذاری سیدریت تسهیل می شود. بهرحال در تمام رخساره های آهن نواری، رسوبگذاری سیلیکاتهای آهن کمتر شناخته شده است.
آهن در رخساره های کربناته و سیلیکاته در حدود 35-25% می باشدکه از دیدگاه اقتصادی بسیار پائین است و مشکلات بهره برداری ایجاد می کند.
د- رخساره سولفیدی:
این رخساره، سنگ های رسی کربن دار و پیریتی را شامل می شود. لایه بندی نوار مانند ظریف داشته و حاوی مواد آلی و کربن در حد 8-7% می باشد. سولفید اصلی پیریت Fes2 می باشدو آن قدر ریز دانه است که فقط در سطوح صیقل یافته قابل تشخیص می باشد و درصد آن به 37% می رسد. اگر درصد گوگرد این رخساره زیاد باشد، بهره برداری کانسنگ آهن را دچار اختلال می نماید.
سازندهای آهن نواری پرکامبرین به 2 گروه نوع آلگوما (Algoma type ) و نوع سوپریور (Superior type) تقسیم می شود:
•نوع الگوما:
سازند آهن نواری نوع الگوما غالباً در آرکئن و ندرتاًٌ در فانروزوئیک کشف شده اند و از نوع سوپریور کوچکتر هستند.
منشأ آهن در این تیپ می تواند فعالیت آتشفشان زیردریایی باشد و مجموعه سنگهای همراه آتشفشانی اسیدی تا حدواسط زیردریایی ماسه سنگ و گریواک می باشد و در یک حوضه ژئوسنکلینالی (زمین ناودیسی) شکل می گیرند. به علت ارتباط تنگاتنگ با سنگ های ولکانیکی احتمالاً منشأ ولکانیکی آنها دور از ذهن نیست. این نوع سازند گاهی در حاشیه و با فاصله از ذخایر ماسیوسولفید گزارش شده است.
در این نوع سازند اکسیدها، کربنات ها و سولفیدهای آهن با چرت و به صورت لایه ای یافت می شوند. میزان ذخیره آنها 11 تا 3000 میلیون تن با عیار 30 تا 65% می باشد که این ذخایر در مجموعه سنگ های گرینستون آرکئن در بخش سنگ های آتشفشانی متمرکز گردیده اند.
از نظر محیط تکتونیکی این سازند در جزایر قوسی و سنگ های کلاستیک عمیق دریا تشکیل می شوند.
ضخامت آهن این سازند 1/0 تا 10 متر و غالباً به شکل عدسی می باشد.
بافت این نوع سازند لامیناسیونی بوده و بافت االیتی و یا گرانولار در آنها یافت نمی شود. در این سازند آنومالی Cu, Zn, Ni و کانی سازی Au دیده می شود.
نوع الگوما از دیدگاه محیط تشکیل با توجه به ساختمان های رسوبی همراه با نظریات مختلفی روبروست که عبارتند از :
•آبهای کم عمق فلات قاره
•حوضه های تبخیری کم عمق و جدا شده
•حوضه رسوبی در روی خطوط ساحلی
•حوضه های درون کراتون
•نوع سوپریور:
نوع سوپریور از جمله بزرگترین ذخایر آهن رسوبی به شمار می رود. این ذخایر با سنگ های عمق کم و متوسط نظیر: کوارتزیت، شیل و دولومیت همراه می باشد.
معمولاً فاقد مواد آواری می باشند. نوار بندی منظمی (Rhythmical banding) لایه های چرتی سرشار از آهن و فقیر از آهن با ضخامت معمول یک سانتی متر تا یک متر سیمای غالب این نوع BIF است. در این نوع سازند BIF کوارتزیت و شیل های سیاه کربن دار از نظر همبستگی چینه شناسی با کنگلومرا، دولومیت، چرت توده ای، برش چرتی و آرژیلیت همراه هستند و به صورت دگرشیب بر روی پی سنگ های به شدت دگرگون شده، قرار گرفته اند و گسترش این تیپ تا هزاران کیلومتر است. گاهی به وسیله محدوده تماس یک متر کوارتزیت، شیل و یا ماسه سنگ از پی سنگ جدا می شود. یکی از ویژگی های این تیپ این است که به راحتی می توان قسمتهای گوناگون آن را با هم مقایسه یا دنبال نمود. به طور مثال در یک بخش 5/2 سانتی متر از Dales Gorge از گروه Hamersley Brockman در غرب استرالیا در گستره 50000 کیلومتر مربع و یا واروهای Varveمیکروسکوپی درون آن را می توان تا 300 کیلومتر دنبال نمود.
سنگ های آتشفشانی در این مجموعه گزارش نشده است.
در این سازند رخساره های اکسیدی - کربناتی و سیلیکاته و گاهی به طور محدود سولفیدهای آهن همراه با چرت و به صورت لایه ای ( نازک لایه ) با بافت نواری دیده می شود.
از نظر سنی این سازند در محدوده زمانی 8/1 تا 5/2 میلیارد سال تشکیل شده اند. غالباً در اوایل پروتروزوئیک و به میزان محدود در اواسط و اواخر پروتروزوئیک می باشند. محیط تشکیل آنها در بخش پایدار سواحل قاره ای و حوضه های درون قاره ای است.
میزان ذخیره آن غالباً از 11 تا 3000 میلیون تن و گاهی تا 25000 میلیون تن و بیشتر وجود دارد. ضخامت آهن در این سازند از چند متر تا 1000 متر بوده و به صورت لایه ای دیده می شود. در این سازند آنومالی Mn منگنز نیز دیده می شود. عیار آهن 30 تا 40% و در حالت های هوازده تا 60% نیز می رسد.
دریاچه سوپریور-لابرادور در امریکای جنوبی و حوضه هامونسکی در استرالیا و ترانسوال افریقای جنوبی مناطقی هستند که ذخایر آهن نوع سوپریور در آنها کشف شده است.
کانی شناسی نوع سوپریور و آلگوما :
چایمز (1954) براساس نوع کانی های آهن دار، کانسارهای سوپریور و آلگوما را به چهار زون تقسیم کرده است :
•زون اکسید ها و هیدروکسید های آهن
هماتیت، گوتیت و مگنتیت.
•زون کربنات های آهن
سیدریت و انکریت.
•زون سیلیکاتهای آهن
گرینالیت ( نظیر سرپانتین ) ( Mg,Fe)6Si4O10(OH)8، می نسوتیت Fe3Si4O10(OH)2
استیپنوملان K0/6 (Mg, Fe3+ , Fe2+)6(Si,Al)6( O,OH)22.
•زون سولفیدهای آهن
پیریت و پیروتیت.
ژئوشیمی نوع سوپریور و آلگوما:
ژئوشیمی عناصر اصلی نوع سوپریور و آلگوما تفاوت زیادی با هم ندارند. میزان Al و P در نوع آلگوما بیشتر است. در نوع سوپریور میزان Mn بیشتر است و گاهی موجب کانی سازی Mn می شود. در نوع آلگوما میزان V, Ni, Zn, Cu بیشتر از سوپریور است. میزان متوسط Au در نوع سوپریور p.p.b 21= Au و در نوع آلگوما p.p.b 170= Au گزارش شده است. کانسارهای طلای آرکئن در مواردی با کانی سازی آهن نوع آلگوما همراه است. بالا بودن Zn, Cu در نوع آلگوما و ارتباط آن با سنگهای آتشفشانی اسید حدواسط زیردریایی موجب شده که بعضاً نوع آلگوما در مجاورت ماسیوسولفیدهای Cu- Zn تشکیل شود.
منشأ و نحوه تشکیل:
منشأ آهن در کانسارهای نوع آلگوما آتشفشانهای زیردریایی ( سنگ های آتشفشانی و پیروکلاستیک اسیدی ) است، نظیر آنچه امروزه در محیطهای دریایی در محل آبهای گرمابی تشکیل می شود.
این نوع کانسار در تعیین جغرافیای دیرین و تعیین مرز حوضه های آرکئن بکار می روند. در خصوص نوع سوپریور به دلیل محدودیت زمانی و گسترش منطقه ای منشأ آهن مورد بحث بوده است.
منشأ آهن می تواند :
1)منشأ آهن مربوط به خارج از محیط رسوبگذاری بوده و از طریق حمل توسط رودخانه از لاتریت های واقع در مناطق خشکی می باشد ( منشأ بیرونی ).
2)منشأ آهن به فعالیت آتشفشانهای زیردریایی مربوط می شود(منشأ درونی).
3)آهن به صورت کلوئیدی و یا آواری حمل شده است. در مراحل اولیه هیدروکسیدهای آهن تشکیل گردیده که در مراحل بعدی به هماتیت و یا سایر کانیهای آهن تبدیل شده اند
هماتیت به صورت مستقیم نمی تواند در شرایط سطح زمین ته نشین شود. با افزایش عمق و افزایش مواد آلی و کاهش Eh نسبت Fe+3/ Fe+2 در محلول بین رسوبات کاهش می یابد و در نتیجه مگنتیت می تواند تشکیل شود. ضمن کاهش Eh با افزایش عمق سیدریت و شاموزیت می توانند تشکیل شوند.
کانسارهای آهن رسوبی نوع االیتی (سنگ آهنی ):
کانسارهای آهن نوع سنگ آهنی به نوع اوولیتی و یا براساس موقعیت مکانی به نام کلینتون (امریکای شمالی) شناخته می شوند. این کانسارها در محدوده زمانی فانروزوئیک تشکیل شده اند.
جریان آب رودخانه توانایی حمل مقادیری فراوان از آهن را دارد. در روند از جای کنده شدن و یا حمل، فرآورده های آلی می توانند نقشی بزرگ داشته باشند. این گونه از ترکیبات و یا کمپلکس ها به صورت یک سُل عمل می کنند و آنگاه که به آب یونیزه برخورد کنند، سُل های درشت آهن را بر جای می نهند. االیت ها در ترکیب گوناگونند و ماده آهن دار آنها می تواند هماتیت، لیمونیت، سیدریت و شاموزیت باشد. مشهورترین کانسار االیتی جهان کانسار کلینتون است، که از شمال ایالت نیویورک بسوی جنوب رخنمون دارد. این کانسار ها در مجموع انباشتگی های بزرگ و یا غنی نمی سازند.
ویژگیهای مهم کانسارهای آهن نوع االیتی:
1-وجود بافت االیتی به جای لایه ای
2-نبودن چرت به دلیل محدود بودن سیلیس و فعالیت موجودات دریایی
3-مقادیر جزئی مگنتیت
4-وجود سیلیکاتهای آهن از نوع Al دار (شاموزیت و گلاکونیت)
5-سولفید (پیریت و مار کازیت) در صورت بالا بودن ارزش اقتصادی ندارد.
6-مقدار کم Al در اکسیدها و هیدروکسیدهای آهن یافت می شود.
7-نبود سنگهای آتشفشانی
گرینالیت در محیط آب دریایی پایدار است. در کانسارهای نوع االیتی به دلیل بالا بودن میزان آلومینیوم رسوبات به جای گرینالیت، شاموزیت تشکیل شده است. میزان سیلیس محلول نیز کم بوده و به همین جهت نیز چرت تشکیل نشده است. در االیتها لایه های هماتیت، شاموزیت روی قطعات کوارتز و فسیل ها تشکیل شده اند.
شرایط مناسب برای تشکیل:
1-عمق کم
2-دمای بالا
3-شرایط پیشروی آب دریا و با میزان کم پسروی
شواهد عمق کم و منطقه ساحلی عبارتند از:
1-فسیل های مناطق ساحلی و کم عمق که به اکسیدهای آهن تبدیل شده اند.
2-قطعات چوب و دانه های گیاهی که در محیط خشکی بوده اند به عنوان هسته االیتی قرار گرفته اند.
3-غالب بودن اکسیدهای آهن
4-عمق تشکیل زیر منطقه Subtidal و حداکثر تا عمق 100 متر
الف- کانسارهای کلینتون (امریکای شمالی)
از طبقات توده ای سنگ سیدریتی شاموزیت و هماتیت دار اوولیتی تشکیل شده است. میزان عیار آهن در این نوع سازند %50-40 بوده و نسبت به BIF از مقدار AL و P بیشتری برخوردار است. از نظر مورفولوژی به صورت عدسی شکل و توده ای و با ضخامت 3-2 متر است و هیچ گاه بزرگتر از 13 متر نیست. این نوع سنگ آهن متعلق به محیط کم عمق آبی در امتداد حاشیه قاره ها و فلات قاره و در بخش کم عمق ژئوسنکلینال ها تشکیل می گردد. سن این سنگها از کامبرین تا دونین (سیلورین )می باشد مانند کانسنگ Wabana در New Found Land در کانادا.
ب- ژوراسیک: کانسارهای مینت (فرانسه و بریتانیا)
تیپ نوع مینیت فراوانترین سنگ آهن می باشد و شامل شاموزیت اوولیتی بوده و گاهی به همراه سیدریت و کلریت های آهن است. نوع مینت کاملاً اوولیتی است و در دریاهای درون قاره ای، فلات قاره و دریاچه ها یافت می شود و مقدار CaO آن بالاست.
میزان Fe در این نوع سازند در حدود 30% است، در حالی که آهک به میزان %20-5 و سیلیس در حدود 20% می باشد. این نوع سازند گستره ای فراوان در مزوزوئیک اروپا دارد مانند:
Midlands در انگلستان، Lorraine لوکزامبورگ و Salzgitter در ساکسونی واقع در شمال اروپا.
کانسار های آهن رسوبی مردابی ( حاوی لایه های زغالی ) :
این کانسار ها در مناطق معتدله تا یخچالی مربوط به نیمکره شمالی به صورت توده های عدسی شکل تا نواری لیمونیت حاوی رس - ماسه و مواد آلی می باشد. در دریاچه ها و رودخانه های دارای جریان کند و در ابتلاق ها و مرداب ها تشکیل می شوند. برخی از این کانسارها به سنگ آهن نوار سیاه معروفند و اساساً از سیدریت با مقادیر متفاوتی مواد آواری و آلی تشکیل شده اند. این کانسارها در محدوده زمانی فانروزوئیک تشکیل شده اند و سیدریت و پیریت دو کانی مهم این کانسارها هستند.
پیریت در شیلهای دریایی در صورت مناسب بودن غلظت سولفات تشکیل می شود. شیلهای غیر دریایی معمولاً حاوی سیدریت هستند. در شیلهای دریایی تمامی آهن در زون احیایی به پیریت تبدیل می شود و مقدار کمی در اعماق بیشتر به سیدریت تبدیل می شود. در محیط غیر دریایی آهن در محدوده زمانی گسترده تری می تواند در دسترس باشد و لذا سیدریت می تواند در مراحل مختلف دیاژنز تشکیل شود.
کانسارهای ماگمایی ( مافیک و اولترامافیک لایه ای ) :
باور این است که انباشته های ذخایر توده ای منیتیت (که گاه همراه با هماتیت است) دارای خاستگاه آذرین اند. این کانسارها خود ناشی از تفکیک ماگمایی اند و گاهی لایه بندی نشان می دهند (م

خرید و دانلود  دانلود مقاله بررسی منطقه سورک همجوار با استان اصفهان


دانلود مقاله شناخت امام رضا علیه السلام

 

 

 


شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره دوم
در این جزوه مختصری از خلقت امام علیه السلام شرح داده خواهد شد و بهتر است بدون مقدمه مطلب را آغاز کنم.
اول چیزی که خداوند خلق کرد روح بزرگ و بلند مرتبه ائمه معصومین علیهم السلام بود. (5)
 امام علیه السلام، عالم به جمیع چیزهایی است که خداوند خلق کرده است. (6)
 امام علیه السلام، تمامی علوم را از پروردگار آموخته است.
 امام علیه السلام، علم تمام بدیها را پروردگار به او تعلیم داده و از رفتن به سوی آن منع کرده است.
 امام علیه السلام، شناخت حقایق اشیاء و معرفت به خوبیها و بدیها را از خداوند تعلیم گرفته است.
 امام علیه السلام، قلب مبارکش را در مقابل خداوند متعال قرار داده و تمامی آنچه که خدا فرموده مطیع است.
 امام علیه السلام، شاهد بر خلقت تمامی موجودات: ملائکه، جن، انسان ها، کهکشان ها، خورشید، ماه، ستارگان و آنچه که در جهان هستی وجود دارد بوده است.
 امام علیه السلام، همه ملائکه را راهنمایی می کند. (7)
 امام علیه السلام، همه انبیاء را هدایت می کند. (7)
 امام علیه السلام، واسطه بین خدا و خلق است.
 امام علیه السلام، اسرار جهان آفرینش را می داند.
 امام علیه السلام، وسیله خلقت تمامی اشیاء بوده است. (7)
 امام علیه السلام، علمش لدنی است.
 امام علیه السلام، ملائکه در کلاسشان تعلیم یافته اند.
 امام علیه السلام، انبیاء در کلاسشان درس خوانده اند.
 امام علیه السلام، بر آنچه که هزاران سال دیگر در گوشه ای از جهان رخ خواهد داد اطلاع کامل دارند.
 امام علیه السلام، چیزی و یا کسی قبل از او خلق نشده است.
 امام علیه السلام، زنده، مرده، حاضر و غایب ندارد. در هر چهار صورت امام می بیند و می شنود و پاسخ می دهد و دستگیری می کند.
 امام علیه السلام، آنچه که قرار است خلق شود و آنچه که در دو هزار سال دیگر قرار است اتفاق بیافتد را می داند.
 امام علیه السلام، تمام صفات حمیده الهی در او ظاهر است و هیچ فرقی بین او و خداوند جز در صفات ذات به خصوص در ازلیّت و استقلال مطلق نیست. (7)
اول چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود.
 اول چیزی که خداوند از روحانیین خلق کرد عقل بود و به او قدرت حرف زدن داد و در مقابل اوامر الهی کاملا مطیع بود.
 عقل از هر چیز با عظمت تر و برتر از مخلوقات است.
 خداوند عقل را گرامی تر و او را از همه بیشتر دوست دارد.
 خداوند مخلوقی بهتر و نیکو تر و شریف تر و بالاتر و عزیزتر و مطیع تر از عقل خلق نکرده است.
 به وسیله عقل وحدانیت خدا شناخته می شود.
 به وسیله عقل خدا عبادت می شود.
 به وسیله عقل خدا خوانده می شود.
 به وسیله عقل مردم از رحمت پروردگار بهره می برند و به وسیله اطاعت از خدا ثواب برای آنها حاصل می شود.
 به وسیله عقل خلقت را شروع کرد.
 به وسیله عقل معاد بر پا می شود.
 به عقلی که این گونه باشد اجازه شفاعت کردن داده می شود و شفاعتش قبول است.
 به وسیله مخالفت با عقل مردم عقاب می شوند.
پس اول چیزی که خداوند خلق کرد انوار مقدس ائمه معصومین علیهم السلام و عقل بود.
سوال: آیا ممکن است دو چیز هر دو اول چیزی باشند که خداوند خلقشان کرده است؟
جواب: منظور از عقلی که خداوند در اول خلقت خلقش فرمود همان انوار مقدس ائمه معصومین علیهم السلام است و جز آنها کس دیگری منظور نبوده است.
پس عقل با این صفات و خصوصیات همان روح پاک معصومین علیهم السلام است.
 چون ائمه معصومین علیهم السلام از جهل عقال شده اند.
 چون معرفت کاملی به خدای تعالی دارند.
 به هیچ وجه گناه نمی کنند.
 در وجودشان هیچ جهلی وجود ندارد.
 همه چیز برای آنها معلوم است.
 تنها ائمه معصومین علیهم السلام هستند که همه اشیاء را تعقل می کنند و می فهمند و بندگی کامل خدا را می کنند از این جهت خدای تعالی نام آنها را عقل گذاشته است.
سوال: عقلی که در وجود بشر است چیست؟
جواب: خدای تعالی روح تو را بسیار دراّک آفرید، وقتی به مدرسه ارواح گذاشتند یکی از آن کلاس ها شناخت حقایق اشیاء بود که نامش حکمت می باشد. در آن کلاس جمیع خوبیها و بدیها که در عالم خلقت در بعد معنوی وجود دارد به تو تدریس می شد، آن وقت تو هم مثل پیشوایان و استادانت ولی به قدر استعدادت از جهل عقال شده بودی یعنی به تو هم علم خوبیها و بدیها را تعلیم داده بودند.
همانگونه که خداوند به ائمه فرمود با این کلمات به نام عقل کل به سوی من برگردید به تو هم فرمود تا آنچنان که آنها آینه تمام نمای خداوندند باید تو هم آینه تمام نمای ائمه معصومین علیهم السلام باشی.
آن کس عاقل تر است که در کلاس شناخت حقایق اشیاء و معرفت خوبیها و بدیها بیشتر استفاده کرده و عقل تو همان علومی است که آموخته ای.
هر کس که آینه قلبش را در مقابل جمال ائمه معصومین علیهم السلام نگه داشته و درس های آن کلاس را خوب یاد گرفته باشد دارای عقل یعنی چیزی که او را از جهل عقال کند است.
همه ارواح در آن کلاس ها درس خوانده اند ولی بعضی ها بعد از آمدن به عالم دنیا از آن علوم استفاده نمی کنند و آینه قلب خود را در مقابل صورت جهل نگه می دارند.
پس کسی که قلبش را آینه تمام نمای خداوند قرار می دهد به حقایق اشیاء و معرفت به خوبیها و بدیها علم دارد لذا ائمه معصومین علیهم السلام از همه عالم تر هستند و نام دیگر ائمه معصومین علیهم السلام عقل کل است.
ان شاء الله در جزوه سوم در رابطه با علم امام علیهم السلام برای شما عزیزان مطالبی خواهم نوشت که مفید واقع گردد. در ضمن بدان که این مطالب را چه قبول داشته باشی چه قبول نداشته باشی مسئولیتت بیشتر خواهد شد.

 

شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره سوم
با مطالعه دو جزوه کوچک و اطلاع پیدا کردن مختصری از خلقت اولیه اگر هم می دانستی باز هم تکرار آن مطالب برایت بی ضرر است.
خداوند متعال اول چیزیکه آفرید انوار مقدس ائمه معصومین علیهم السلام (عقل) بود. بعد به واسطه این انوار مقدس خلقت ملائکه، جن، انسان، آسمان و زمین و بالاخره همه موجودات آغاز شد. لذا هر چیزی علت و معلولی دارد و ما و مخلوقات معلول هستیم و علت ما امام زمان علیهم السلام و ائمه معصومین علیهم السلام می باشند . در واقع امام علیهم السلام شاهد بر خلق بوده مانند شخصی که از اول بنای یک ساختمان تا لحظه آخر حضور داشته باشد و با توجه به جزوه شماره دوم امام علیهم السلام قلبش آینه تمام نمای خداوند گردیده است و شناخت حقایق اشیاء و معرفت به خوبیها و بدیها را به خوبی استفاده کرده لذا از همه کس عالم تر هستند.
اگر از شخصی که از اول بنای یک ساختمان تا آخر آن حضور مستمر داشته باشد هر گونه سوالی از او بشود فورا پاسخ خواهد داد.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت ملائکه و جن بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت تمامی ارواح تا قیامت بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت پیامبران گذشته بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت آسمان و زمین بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت کرسی، عرش و لوح و قلم بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر خلقت کرات آسمانی بوده است.
 امام علیهم السلام، شاهد بر آنچه که خلق شده و تو فکر می کنی بوده است.
 امام علیهم السلام، می داند که هر شخصی چه زمانی و چه ساعتی و در کجا به دنیا می آید و از دنیا می رود و در کجا به خاک سپرده می شود.
 امام علیهم السلام، می داند که ساختار ساختمانی یک فرد چگونه است زیرا که شاهد بر بنای آن بوده است.
 امام علیهم السلام، هیچ علمی بر امام علیهم السلام پوشیده نیست، فقط علم غیب مطلق است و آن علمی است که مربوط به آنچه خلق نشده است. (8)
 امام علیهم السلام، آن چه که در آینده انجام می شود و خدا خلق می کند، می داند.
آنچه که خلق می شود از سه حال خارج نیست:
اول: وعده است.
دوم: وعید است.
سوم: غیر از این دو تا است.
وعده : به خاطر آنکه ‹‹وعده ولن یخلف الله وعده›› علمی است و تغییر ناپذیر است.
وعید: وعید به خاطر آنکه لطف الهی ممکن است شامل شود و تخلف پذیر است پس قطعی و علمی نیست.
غیر این دو: مثل بیرون آمدن خورشید.
امام علیهم السلام: اگر میلیاردها سال دیگر در یکی از کرات ذرّه ای را باد بخواهد از جایی به جایی منتقل کند الان امام می داند و حسابش در دست اوست الا آن که ممکن است خدا نخواهد آن کار انجام شود. علومی که ما در عالم ارواح آموخته ایم استدلالی و عقلی است و علومی که در دنیا از آن استفاده می کنیم قراردادی است.
علوم قراردادی
علوم قراردادی مثل ریاضی، طب و علوم هنری که اینها هیچ کدام در آن عالم نبوده ولی امام علیه السلام از این علوم آگاهی کامل دارد و اگر این علوم بر اساس عقل و استدلال پایه ریزی شود و از آن استفاده مطلوب شود خوب است یعنی زیر نظر امام علیه السلام طرح ریزی و برنامه ریزی و خلاصه بهینه گردد.
علوم استدلالی و عقلی
علومی هستند که در عالم ارواح سر کلاس پیشوایان و معصومین حضور پیدا کرده و در آن کلاس ها مطالب زیر را آموخته ایم که عقل امروزه در این دنیا آنها را به یاد می آورد.
1- شناخت حقایق اشیاء(حکمت).
2- علم خوبیها و بدیها.
3- صفات خداوند.
4- اثبات خدا که خالق هر چیزی است به طوری که فطری بشر گردید.
5- صفت وحدانیّت خدا که اهمیت داده می شد.
6- غنای پروردگار و عدم نیاز او به غیر خودش و احتیاج و فقر مطلق مخلوق در اعماق وجود ما راه یافته بود.
7- مسئله ربوبیّت الهی و آنکه او رب العالمین است و هیچ چیز را خارج از نفوذ الهی نمی دانیم.
8- مسئله قدرت و توانایی بی منتهای پروردگار عالمانه تدریس شده بود.
9- مسئله احاطه علمی و ذاتی خدا آن چنان معرفی شده بود که شاگردان او را از هر چیزی به خود نزدیک تر می دانستند.
10- مسئله ولایت و معرفت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و امام علیه السلام نیاز به معرفی شخص معینی نبود زیرا خود امام علیه السلام و آن نور مقدس که معلم بشر است در سر کلاس ایستاده بود و با ما حرف می زد و ما او را می دیدیم ولی لازم بود که صفات و خصوصیات امام علیه السلام را معرفی کنند تا به او علاقه پیدا کنیم و از او تبعیت کنیم.
حالا که از علم امام علیه السلام مختصری بهره بردی خوب است که امام علیه السلام را با خصوصیاتی که ذکر می شود بهتر بشناسیم.
 امام علیه السلام را عالم به جمیع چیز هایی که خدا خلق کرده است، بدانیم و بشناسیم.
 امام علیه السلام را مطیع پروردگار بدانیم و برایش عصمت مطلق قائل باشیم.
 امام علیه السلام چون دارای علم و عصمت بوده و پاک است او را دوست داشته باشیم وهمه طالب این دو چیز باشند و در هر کجا و در هر کس این دو چیز را کامل تر پیدا کردند به او علاقه بیشتری داشته باشند و چون در امام علیه السلام علم و عصمت و تقوا از همه کامل تر بود تبعاً ولایت او را پذیرفتند و به او عشق ورزیدند.
 امام علیه السلام آینه تمام نمای الهی است و او عقل کل است و اوست که احاطه به هر چیز دارد و باید کاملاً مطاع واقع شود.
 حقیقت معنای پیروی جاهل از عالم تدریس شد و در روح انسان تثبیت گردید.
 معنای مولویّت و عبودیّت مطلقه تدریس و انسان، خدا و امام خود را شناخت.
 علومی تدریس شد که از آن به بعد خود را به اطاعت خدا و امام موظف می دانستند.
 در ضمن قبح بدیها مثل ظلم، دروغ، خیانت، حسد، بدخلقی، تجاوز به حقوق دیگران و سایر صفات زشت تدریس شد و از بشر الزام گرفته شد که زشتی آنها را یاد بگیرد و به آنها آلوده نشود.
 در کلاس دیگر ارزش و اهمیت عدالت، رفعت، صداقت، حسن خلق و سایر صفات حمیده انسانی تدریس شد.
به هر صورت بخش های دیگر کلیه علومی که معقول است و حقیقت دارد، از بخش عقاید گرفته تا اخلاقیات و سایر علوم عقلی همه و همه را روح بشر آموخت و تو هم آموختی و تعلیم گرفتی و تعهد دادی که به آن علوم عمل کنی .
لذا کسی که امام علیه السلام را بشناسد خدا را شناخته و کسی که امام علیه السلام را دوست بدارد خدا را دوست داشته و او امام مبین است.

 

شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره چهارم
با مطالعه جزوه های قبلی متوجه شدیم که امام علیه السلام علت ما بوده است و اول چیزی هم بوده که خدا خلقش کرده است.
 امام علیه السلام، عقل کل است.
 امام علیه السلام، احاطه علمی به جمیع ماسوی الله دارد.
 امام علیه السلام، شاهد بر خلقت همه موجودات بوده است.
 امام علیه السلام، واسطه ایجاد موجودات بوده است.
 امام علیه السلام، شاهد بر خلقت من و تو و همه بوده است.
پدر و مادر دو عامل خلقت جسمی در دنیا هستند آیا آنها را اذیت می کنید؟
آیا امام علیه السلام که علت پدر و مادر و این عالم هستی می باشد آنها را هم اذیت باید کرد؟
روح: از هر چه که تصور کنی لطیف تر است.
روح: مثل آینه می باشد، هر چه از معنویات و علوم در مقابلش نگه دارید در خود منعکس می کند و حفظ هم می کند و در حافظه اش محیا نگه می دارد.
روح: سر تا پا بینایی و شنوایی و احساس است.
روح: بدون آنکه به بدنی تعلق داشته باشد، خداوند آن را خلق نمود. (9)
روح: قوه دراکّه قوی دارد، علوم و معارف را درک و هر چه به او تعلیم بدهند یاد می گیرد.
روح: صورت معقولات و علوم در آن منعکس می شود و در خود حفظ می کند.
روح: هر یک از افراد بشر مستقل و جدا از هم خلق و همه آنها با یکدیگر مساوی هستند.
عالم ارواح عالم تعلیم است
عالم ذر عالم میثاق و تعهد است
روح: سعیده ترین مردم امروز (به استثناء چهارده معصوم علیهم السلام) با روح شقی ترین مردم در ابتدای خلقت مساوی بوده.
روح: حضرت آدم علیه السلام و فرزندانش تا روز قیامت حدود دو هزار سال قبل از آنکه بدن خاکی حضرت آدم خلق شود خلق شده بود. (10)
روح: همه افراد بشر که خلق شده بود همه در مدرسه انوار مقدسه ائمه معصومین علیهم السلام آمدند. (11)
ارواح: مهم ترین کلاس های درس را که خداشناسی، توحید و معارف حقه بود گذراندند.
ارواح: کلاس های دیگری هم در اخلاقیات، معرفی صفات انسانی، رموز و اسرار جهان هستی و حقایق قرآن که تنها همین رشته شامل جمیع علوم عالم خلقت و شناخت حقایق اشیاء یعنی حکمت می گردد را گذراندند.
ارواح: چون معلمان خوبی داشته در ظرف دو هزار سال جمعی زیاد از آنها در این مدرسه فارغ التحصیل شدند.
ارواح: وقتی که خلق شدند یک صفت داشتند و آن قوه دراکه عجیبی بود.
ارواح: با آن قوه دراکه قوی، معقولات و محسوسات را فوق العاده سریع درک می کردند و آن روز همه با هم مساوی ولی هیچ چیز نمی دانستند.
ارواح: عینا مثل آینه بودند با این فرق که آن فقط محسوسات را در خود منعکس می کند ولی روح انسان معقولات را هم در خود منعکس می کند و آنها را ضبط هم می کند.
ملائکه: قبل از ارواح در کلاس های درس ائمه معصومین شرکت کرده بودند و آنها با علوم معنوی و معارف الهی آشنا شده بودند.
ارواح: بشر بعد از آنکه ملائکه کلاس خود را گذراندند خلق شدند و خدا دستور داد که ارواح بشر هم در آن کلاس ها شرکت کند و همه شرکت نمودند.
ارواح: تمامشان در مدت هزارها سال کلاس ها را گذرانده و یاد گرفتند و در قلب خود ثبت کردند. پس عقل تو همان روح دراک تو می باشد یعنی هر چه از آن علوم را آموخته ای عقل تو می باشد.
ارواح: آن کلاس ها را فراموش نکرده اند بلکه خصوصیت کلاس ها را ممکن است فراموش کرده باشند.
ارواح: درس هایی را که از آن کلاس ها فرا گرفته الان در اختیار دارند و آنها همان علوم و اطلاعاتی است که از حقایق داریم.
ارواح: فقط و فقط قوه دراکه بسیار قوی بودند و پس از آنکه به مدرسه آمدند و دارای عقل شدند به آنها اختیار داده شد تا بتواند ارزش خود را نشان دهند و بتوانند با فضیلت و با اختیار خود به طرف کمالات حرکت کنند.
ارواح: چون دارای اختیار شدند هم ممکن است کار خوب بکنند و هم کار بد انجام دهند.
ارواح: بعضی که خوب درس نخواده بودند و به راهنمایی های مدرسه توجه ننموده بودند در عالم ذر نافرمانی کردند.
ارواح: به خاطر نافرمانی هر کدام به اقتضای خود به عالم دنیا فرستاده شدند.
ارواح: از جهل و شیطان در عالم ذر پیروی کردند.
ارواح: چگونه از شیطان و یا ابلیس پیروی کردند.
روح حضرت آدم علیه السلام: خداوند حضرت آدم را که در قالب خاکی ساخته بود به ملائکه نشان داد.
خداوند فرمود: می خواهم خلیفه و آینه تمام نمای خود و جانشینی برای خود خلق کنم.
ملائکه عرضه داشتند: موجودی خلق می کنی که خون ریزی و فساد کند حال که ما تو را تسبیح می کنیم.
ملائکه عرضه داشتند: آدم های قبل از خلقت روی کره زمین پس از رشد فکری خود را از بین بردند و زندگی را به فساد و خون ریزی کشاندند.(سوره بقره آیه31)
خداوند فرمود: من می دانم آن چه را که شما نمی دانید.
خداوند: آن مجسمه خاکی را تبدیل به گوشت و پوست و استخوان نمود و روح نباتی را در آن ایجاد کرد و روح حضرت آدم که لیاقت داشت همه علوم را یاد بگیرد و در مکتب اهل بیت فرا گرفته بود، در آن بدن قرارش داد و همه علوم و اسماء را به او تعلیم داد.
خداوند فرمود: به ملائکه اگر راست می گوئید از آن چه که او می داند شما هم به من خبر دهید؟
ملائکه عرضه داشتند: جز آن چه تو به ما تعلیم داده ای چیزی نمی دانیم.

 

شناخت امام علیه السلام
جزوه شماره پنجم
خداوند فرمود: به حضرت آدم تو به آنها از اسماء این گروه و از علومت خبر بده و آدم خبر داد.
خداوند فرمود: به ملائکه که آدم را سجده کنید.
ارواح: من و شما و همه بنی آدم در کنار آن بیابان ایستاده بودیم و تماشا میکردیم و ملائکه به سجده افتادند، منظره زیبایی بود.
یک روح: فقط سجده نمی کرد و صورتش را در هم کشیده بود و از این دستور سرپیچی می کرد.
ارواح: او را به یکدیگر نشان دادند و او تنها کسی بود که برای اولین بار با خدا مبارزه می کرد. ما او را نمی شناختیم واسمش را هم نمی دانستیم. فریاد می زد من بشری را که تو از گل و لای کهنه آفریده ای سجده نمی کنم من بهتر از او هستم تو مرا از آتش خلق کرده ای.
خداوند: او را لعن می کرد و او را رانده درگاهش می دانست او هم می گفت من بنی آدم را گمراه می کنم و نمی گذارم تو را عبادت کنند.
خداوند فرمود: هر کس که تو را پیروی کند به جهنم می برم تو بندگان مرا نمی توانی گول بزنی.
خداوند: بعد از این صحبت ها حلم فرمود و به ما بدنی به صورت ذره ای که آنها را از پشت حضرت آدم بیرون آورده بود داد و به آدم نشان داد.
حضرت آدم: نگاه کرد و دید آسمان از جمعیت ما پر شده است.
حضرت آدم: تعجب کرد و عرضه داشت خدایا چقدر بچه! چرا اینها را خلق کرده ای! چه پیمانی و چه تعهدی باید با تو ببندند!
ارواح: به آنها بعد از گذراندن کلاس ها گفته شد که معلمان خود را دیدید و شناختید و با آنها آشنایی پیدا کردید با خصوصیات آنها آشنا شدید حالا در جلسه امتحان باید شرکت کنید.
عالم ذر عالم تعهد و پیمان
روحی: که قوه دراکه قوی داشته.
روحی: که در کلاس درس شرکت کرده.
روحی: که اختیار کامل پیدا کرده.
ارواح در جلسه امتحان در عالم ذر شرکت کردند، بعد از ارواح تعهد و میثاق گرفته شدکه باید به تعهد خود عمل کنند.
تعهداتی که ارواح دادند
 خداوند خالق ما و همه موجودات بود و شهادت می دهیم. (12)
 پیامبران را به خصوص حضرت محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و اله تصدیق و پیروی می کنیم. (13)
 ولایت علی علیه السلام و فرزندان معصومش را پذیرفتیم. (14)
 دلبستگی به دنیا نداشته باشیم و دنیا را دوست نداشته باشیم.
 به یکدیگر ظلم نکنیم ، به حقوق دیگران تجاوز ننماییم و ریاست طلب و خائن و منافق نباشیم و برتری طلب خود را معرفی نکنیم.
 شیطان را دشمن خود بدانیم و از او پیروی نکنیم تا سعادتمند گردیم. (15)
 همان گونه که تعلیم گرفته ایم تنها خدا را عبادت کنیم و به او شرک نورزیم. (16)
 حضرت علی علیه السلام و اولاد معصومش را یاری کنیم. (17)

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  36  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلود مقاله شناخت امام رضا علیه السلام


دانلودمقاله انگیزه های مخالفت با حکومت علوی

 

 


مقدمه
امام علی بن ابی طالب(ع)، علاوه بر خلافت و جانشینی منصوص از رسول گرامی اسلام(ص)، پس از کشته شدن خلیفه سوم، در تاریخ بیست و پنجم ذی حجه سی و پنج هجری
(ششصد و چهل و چهار میلادی) ، با همه استنکافش از پذیرفتن حکومت و خلافت، با اقبال
عمومی و اصرار آنان برای پذیرش منصب حکومت ظاهری، مواجه شد، و با بیعت آنان و در
رأس همه، بیعت اصحاب پیامبر از مهاجران و انصار، عملاً متصدی امر حکومت و خلافت بر
مسلمانان گردید.
در باره حکومت ظاهری امام علی(ع) و به تعبیر دیگر، حکومت علوی، چند مسأله از
مسلّمات تاریخی است.
نخست اینکه امام(ع) در فضای کاملاً آزاد سیاسی - اجتماعی و با اقبال عمومی و اشتیاق
توده های مردم مسلمان و بیعت از روی میل و اختیار آنان، به حکومت رسید؛ چون، مردم پس از
پشت سر گذاشتن دوران سخت و تلخ حکومت پیشینیان و انواع تبعیضها، بی عدالتیها و فساد و
تباهی، به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجاتشان از آن اوضاع نابسامان و جوّ تبعیض آمیز و
ستم آلود، پایان دادن به دوران حکومت خلیفه پیشین و تعیین خلیفه جدید است، لذا پس از وی،
به در خانه وصی و جانشین بحق پیامبر(ص) حضرت علی(ع) روی آوردند و دست بیعت به
سویش گشودند و به طور جدی، خواهان حکومت علوی بودند و در برابر عدم پذیرش امام(ع) اصرار ورزیده و آن حضرت را بر اجابت درخواست خود در تنگنا قرار دادند. امام(ع) در این
باره فرموده است:
"ازدحام فراوانی که مانند یالهای کفتار بود [به هم فشرده و انبوه] مرا به قبول خلافت واداشت . آنان، از هر طرف، مرا احاطه کردند [و] چیزی نمانده بود که دو نور چشمم زیر پا له شوند!
آن چنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو سو پاره شد!
مردم همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در میان گرفتند.]
مانند شترهای ماده ای که به فرزندان خود روی آورند، به سوی من روی آوردید و می گفتید:
"بیعت!بیعت!".من،دستم رابستم وشماآن رامی گشودید.من،آن راازشمابرمی گرفتم وشما
به سوی خود می کشیدید."
طبری نیز نقل می کند که امام علی(ع) در برابر اصرار مردم بر بیعت، فرمود: "این کار - بیعت
- را نکنید. اگر من، وزیر و همکار امام مسلمانان باشم، بهتر از این است که امیر و حاکم بر
مسلمانان باشم."، اما آنان گفتند: "به خدا سوگند! ما، تو را رها نمی کنیم تا این که با تو بیعت
کنیم."
دوم اینکه امام(ع) پیش از این، برای رسیدن به امامت و حکومت ظاهری و زعامت سیاسی -
که آن را حق مسلّم خود می دانست - از هر گونه تلاش و اقدام ممکن، خودداری نورزید، اما پس از قتل عثمان، با وجود اقبال عمومی و اصرارشان برای حکومت و زعامت سیاسی، از پذیرش آن ابا ورزید. راز این اکراه و امتناع چیست؟
راز این امتناع، برای پژوهندگانی که از اوضاع آن مقطع زمانی آگاهی دارند و از روحیات و
ویژگیهای شخصیتی امام علی(ع) نیز شناختی، هر چند اجمالی، دارند، روشن است؛ زیرا، منصب
خلافت و حکومت ظاهری برای آن حضرت، یک هدف و یک ارزش اصیل نبود تا آن را به هر
قیمتی که شده و در هر شرایط سیاسی و اجتماعی بپذیرد و از پذیرفتنش نیز خوشحال شود، بلکه حکومت، برای آن بزرگ پیشوای دینی و برترین اسوه کمالات انسانی و الهی، چنان که خودش بارها بار فرمود ، وسیله ای برای پیاده کرده احکام نورانی اسلام ناب محمدی(ص) و نشر و تبلیغ فرهنگ غنی قرآنی و بسط عدالت همه جانبه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و رفع تبعیض و ستم از جامعه اسلامی بود.
امام(ع) با ارزیابی اوضاع موجود و ملاحظه دگرگونیهایی که در جامعه به وقوع پیوسته و ضد ارزشها، جایگزین ارزشها شده و مردم از فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی و احکام قرآنی
فاصله گرفته بودند، به خوبی می دانست که حکومت کردن بر چنین جامعه ای و سامان دادن
اوضاع نا بسامان اجتماعی و رفع تبعیض و فساد و بی عدالتی ها و باز گرداندن اوضاع به وضعیت دوران پیامبر(ص) کاری بس دشوار و بلکه محال است، بنابراین، از پذیرش حکومت خودداری می کرد.
دشواری تغییر اوضاع، از آنجا ناشی می شد که از یک سو، عموم مردم، با فضای آلوده و
وارونه دوران حکومتهای پیشین، بویژه دوران عثمان، خو گرفته بودند و آماده پذیرش احکام
اسلام ناب و رعایت اصول ارزشی و عدالت اجتماعی و اقتصادی نبودند و از سوی دیگر،
کارگزاران نظام حکومتی - که همگی، به جا مانده از دوران حکومت عثمان و یا خلفای پیش از او
بودند و بسیاری از آنان -‌ اگر نگوییم همه آنان - دستشان در اخذ و مصرف بیت المال، به نحو
دلخواه، باز بود و در این زمینه، فعال مایشاء بودند، به هیچ قیمتی حاضر نبودند از شغلها و پستهای آب و نان دار خود دست بکشند و مطیع امام(ع) - که تنها به ارزشها فکر می کرد - گردند.
این، واقعیتی است که در بسیاری از سخنان امام(ع) به آن تصریح شده است:
"مرا وا گذارید و به سراغ شخص دیگری بروید! زیرا، ما، به استقبال وضعی می رویم که چهره های مختلف و جهات گوناگونی دارد (اوضاع مبهم و پیچیده است)[و] دلها بر این امر (حکومت)، استوار، و عقلها ثابت نمی مانند[و] ابرهای فساد و فتنه، فضای جهان اسلام را تیره و تار ساخته و راه مستقیم - از غیر مستقیم - ناشناخته مانده است."
سوم، اینکه با وجود همه پشتیبانیهای مردمی و اصرار و پافشاری آنان بر بیعت و یاری امام
علی(ع) همان گونه که پیش بینی می شد - و امام نیز از آن آگاهی کامل داشت - پس از آغاز
حکومت و برداشتن نخستین گامهای اصلاحی و اقدامات اساسی برای اصلاح ساختار حکومتی و
دفع تبعیض و ستم از مردم، فتنه ها و مخالفتها، یکی پس از دیگری، مانند طوفانی سهمگین،
وزیدن گرفت و اوضاع سیاسی - اجتماعی جامعه را در هم ریخت، به طوری که حکومت کوتاه
حضرت، به جنگ و ... سپری شد.
اکنون پس از این توضیحات، به طرح و بررسی علل و انگیزه های مخالفت با حکومت علوی
می پردازیم. در بیان انگیزه های مخالفت با حکومت علوی، سعی ما بر این است که آنها را با
ملاحظه پیشینه تاریخی و مقطع زمانی شکل گیریشان طرح کنیم؛ زیرا، چنان که خواهیم دید،
بخشی از این مخالفتها، پیشینه تاریخی دارد و چنین نیست که پس از تشکیل حکومت علوی،
یکباره پیدا شده باشد.

 

 

 


برخی از مهمترین انگیزه های مخالفت با حکومت علوی، عبارت است از:
1- حسادت ورزی و برتری جویی نسبت به خاندان پیامبر
از انگیزه های مهم مخالفت با حکومت علوی که ریشه دار هم بوده و به عصر پیامبر
اکرم(ص) و شاید پیش از اسلام برمی گردد و مربوط به قبایل عرب و بویژه برخی قبایل قریشی
مکه است، حسادت ورزی و حس رقابت و برتری جویی نسبت به پیامبر(ص) و خاندان پاک
او(ع) است.
بررسیهای تاریخی نشان می دهد که بسیاری از اقوام و قبایل عرب، خصوصاً برخی از قبایل
قریش و در رأس آنان بنی امیه، بنا به انگیزه یادشده، هیچ گاه با پیامبر و خاندانش - که از
"بنی هاشم" بوده اند - خوب نبوده و پیوسته نسبت به آنان به دلیل تعصب قومی و قبیلگی، رشک می ورزیدند و بغض و کینه شان را در دل داشتند و بر این اساس، هرگز مایل نبودند که فردی از این خاندان، به حکومت برسد و بر آنان حکم راند.
از این رو، پس از قتل عثمان و آغاز بیعت مردم با امام علی(ع) بسیاری از قریشیان، یا با آن
حضرت بیعت نکردند و یا اگر بنا به انگیزه های سیاسی، مجبور شدند با او بیعت کنند، در باطن،
دشمنی و بغض او را در دل می پروراندند و از همکاری با حکومت علوی سر باز زده و پیوسته
مترصد ضربه زدن به او و براندازی حکومتش بوده اند.
برای همین است که می بینیم سر نخ بسیاری از توطئه ها، فتنه ها، آتش افروزیها علیه حکومت
علوی، در دست افراد و گروه ها و احزابی از همین اعراب و قریشیان مقیم مکه و مدینه است.
اشراف و طوایف قریش، پس از بعثت پیامبر(ص) نه تنها به آن حضرت ایمان نیاوردند،
بلکه پیوسته می کوشیدند او را از هدفش برگردانند و از ادامه رسالتش بازدارند. در مکه، قصد جان حضرت را کردند و پس از هجرت ایشان به مدینه، جنگهای فراوانی علیه پیامبر(ص) راه اندازی کردند.
در سال هشتم هجرت هم که با انبوه سپاه اسلام در مکه مواجه شدند و با اینکه مجد و عظمت پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان را دیدند و عفو و گذشت آن حضرت نیز شامل حال آنان شد، اما
مشرکان قریش و همپیمانان آنان و در رأس آنان، اشراف و سران قبایل، به سرکردگی ابوسفیان،
از روی ترس و زیر برق شمشیر سپاه اسلام تسلیم شدند؛ زیرا، به دلیل روحیه برتری جویی و
تعصب خشک قومی و قبیلگی، برایشان سخت بود که زیر بار آیین محمدی(ص) بروند و سلطه
و حاکمیت و آقایی و سروری آن حضرت را - که از بنی هاشم بود - بپذیرند. آنان، از اینکه افتخار آقایی و سروری بر عرب، نصیب فردی از طایفه آنان نشده است، ناراحت بودند و نسبت به پیامبر(ص) حسادت می ورزیدند، اما از آنجا که قادر به انتقال منصب الهی نبوت و رسالت – که از نظر آنان، ریاست و حکومت بر جزیرة العرب به حساب می آمد، نه صرف یک مسؤولیت و
منصب الهی جهت هدایت بشر - به خاندان خویش نبوده اند، به مسأله جانشینی و خلافت پس از
آن حضرت می اندیشدند و برای تصاحب آن، سرمایه گذاری کردند. با اعلام ولایت حضرت
علی(ع) از سوی پیامبر(ص) حسادت و کینه ورزی قریشیان نسبت به پیامبر و خاندانش دو
چندان شد و آن ان در محافل و مجالس حزبی و گروهی خود، نسبت به علی(ع) توطئه چینی کرده
و به دنبال آن با رواج شایعات و ایراد تهمتها علیه او، به تخریب شخصیت وی پرداختند تا بلکه
بتوانند او را از چشم پیامبر(ص) و مسلمانان بیندازند. در ادامه این سناریوی شوم، در آخرین
لحظات حیات پیامبر(ص)، از وصیت کتبی آن حضرت در باره خلافت و جانشینی علی(ع)
جلوگیری کردند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   35 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلودمقاله انگیزه های مخالفت با حکومت علوی


دانلود مقاله نکاتی در مورد سعادت و شقاوت انسان

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
(لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین الاالذین آمنو و عملوا الصالحات فلهم اجرهم غیرممنون) سورة تین آیات 6-4
انسان را در قامت نیکوتر خلق کردیم. سپس اورا به پایین‌ترین پله باز گرداندیم. جز آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند که پاداشی پایان ناپذیر دارند.
از میان هزاران خوبی و محاسن ایمان، پنج خوبی را در پنج نکتة بیان می‌کنیم.
نکتة اول
انسان به سبب نور ایمان به اعلی علیین بالا می‌رود و به وسیله آن ارزشی کسب می‌کند که شایسته بهشت باشد. در حالی که به سبب تیرگی کفر به اسفل سافلین سقوط می‌کند و در وضع شایسته آتش جهنم قرار می‌گیرد. چون ایمان انسان را به صانع جلیلش مربوط می‌سازد. و او را با پیوند محکم(به‌خدا) مربوط می‌سازد و او را به صانعش نسبت می‌دهد. پس ایمان انتساب است. از این رو انسان به وسیله ایمان ارزشی والا از لحاظ تجلی صنعت الهی در او و پیدایش دلایل تقوش اسماء ربانی بر صفحه وجودش کسب می‌کند. ولی کفر همان نسبت و انتساب را قطع می‌کند. و تیرگی آن صنعت ربانی را فرا می‌گیرد؛ و آثار آن را پاک می‌کند و ارزش انسان را می‌کاهد به طوری که او را فقط در ماده اش منحصر می‌سازد. و ارزش ماده اعتباری ندارد. و حکم نبودن را دارد. چون فنا پذیر و زایل شدنی است و حیاتش حیاتی حیوانی موقت است.
و اینک این را با آوردن مثالی توضیح می‌دهیم:
ارزش ماده با ارزش صنعت ومیزان مرغوبیت صنعت انسان متفاوت است. گاهی هر دو ارزش را برابر می‌بینیم. و گاهی ارزش ماده از ارزش خود صنعت بیشتر است و گاهی پیش می‌آید که ماده آهن دارای ارزشی غنی و جمالی بسیار عالی می‌شود. و پیش می‌آید صنعتی نادر و بسیار نفیس با وجود اینکه از ماده بسیار ساده ساخته شده است. میلیونها تومان ارزش پیدا می‌کند. اگر امثال چنین تحفه‌ای نایاب در بازار زرگران و پیشه وران عتیقه شناس عرضه شود و سازنده با مهارت و مشهور آن را بشناسند قیمتش به میلیونها تومان می‌رسد. اما اگر همان تحفه در بازار آهنگران ـ مثلاً ـ عرضه شود، هیچ‌کس به خریدن آن اقدام نخواهد کرد. و چه بسا برای خریدنش چیزی پرداخت نمی‌شود.
در انسان نیز چنین است انسان صنعت خارق‌العاده خالق سازنده و یکی از والاترین معجزات قدرتش می‌باشد. چون خدا او را به عنوان مظهر تجلیات جمیع اسماء نیکش خلق کرده است. و او را مدار تمام نقوش بدیع خود قرار داده و الگوی کوچک و نمونه تمام کائنات قرار داده.
پس هروقت نور ایمان در وجود همین انسان مستقر گردد، همان نور تمام نقشهای حکیمانه را که بر انسان قرار دارد، بیان و روشن می‌کند، بلکه آن را بر دیگران می‌خواند. پس مؤمن آن را اندیشمندانه می‌خواند، و آن را در نفس جود کاملاً احساس می‌کند. و دیگران را وادار می‌کند آن را مطالعه کرده و در آن بیندیشند. یعنی انگار می‌گوید: «اینک منم ساخته و مخلوق همان صانع, ببینید جگونه کرم و رحمتش در من متجلی می‌شود». وبه وسیله معانی مشابه آن صنعت ربانی در انسان متجلی می‌شود.
پس ایمان ـ که عبارت است از انتساب به صانع سبحان ـ به نشان دادن جمیع آثار صنعت نهان در انسان می‌پردازد. و بدین وسیله ارزش انسان در طول بروز همان حقیقت ربانی و درخشش همان آینه صمدانی معین و مشخص می‌شود. آنگاه همین انسان ـ که اهمیتی ندارد ـ به والاترین مقام تمام مخلوقات تحول پیدا می‌کند. به طوری که شایستگی خطاب الهی را پیدا کرده و به شرفی نایل می‌آید که او را شایسته مهمانی ربانی در بهشت می‌کند.
اما وقتی کفر ـ که عبارت است از قطع انتساب به خدا ـ در وجود انسان نفوذ کند در چنان حالتی تمام معانی نقوش اسماء نیک و حکیم الهی به تیرگی سقوط کرده و به کلی محو می‌شود و مطالعه و خواندن غیر ممکن می‌گردد. چون فهم جهات معنوی مکنون در آن که متوجه صانع جلیل است. به سبب فراموش گشتن صانع سبحان ممکن نمی‌شود بلکه به دنباله رو تبدیل و اکثر آثار صنعت و یا حکمت و اغلب نقوش معنوی عالی از بین می‌رود و اما باقی مانده آن که به چشم می‌آید اسباب ناچیز بی ارزش به طبیعت و تصادف نسبت داده می‌شود. و بالآخره سقوط کرده و زایل می‌گردد. چون هر یک از جواهر درخشان به پاره شیشه‌ای سیاه و تاریک تبدیل می‌گردد. و در آن حالت اهمیتش در تنها ماده حیوانی منحصر می‌گردد. و همان‌طور که گفتیم سرانجام و ثمر ماده عبارت است از بسر بردن حیاتی کوتاه جزئی، که صاحب آن آن را سپری می‌کند، در حالی که ناتوان‌ترین و نیازمندترین و شقاوتمندترین مخلوقات است از این رو در نهایت گندیده و زایل می‌شود... و این‌چنین کفر ماهیت انسانیت را خراب کرده و از جوهری ارزشمند آن‌را به سیاه زغالی بی ارزش تبدیل می‌کند.
نکتة دوم:
همان‌طور که ایمان نور است و انسان را روشن و نورانی می‌کند و تمام مکاتیب صمدانی نوشته شده بر آن را نمایان و ظاهر و آن را بازخوانی می‌کند، همان‌طور هم کائنات را روشن می‌کند، و قرنهای گذشته و آینده را از تاریکی شدید و فراگیر نجات می‌دهد.
و با استناد به اسرار این آیه شریف این راز را با مثالی توضیح ‌‌خواهیم داد:
)الله ولی الذین امنو یخرجهم من الظلمات الی النور) بقره 257 ـ خدا یاور‌‌ مؤمنان ‌است آنها را از تاریکی‌کفر به ‌نور ‌‌‌ایمان بیرون می‌آورد.
در یک جریان خیالی دو کوه بلند را در مقابل هم می بینیم که بر قلة آنها پلی عظیم و هولناک و در پایین آن دره‌ای بسیار عمیق قرار دارد و خودمان را که در روی آن پل ایستاده ایم در آن هنگام تاریکی شدید از هر طرف دنیا را در بر می گیردد، و چیزی دیده نمی‌شود. طرف راست خود را نگاه می کنیم، در تاریکی بی نهایت قبرستانی بزرگ را می بینیم یعنی به خیالمان چنان می آید. بعد طرف چپ را نگاه می کنیم، انگار امواجی از تاریکی شدید را می بینیم که با مشکلات و مصایب وحشتناک دست و پنجه نرم می کنند و با فجایع بزرگ در ستیزهستنند و گو اینکه خود را برای حمله آماده می کنند. به پایین پل نظر می اندازیم گودال و دره بسیار عمیق و بی انتها به چشممان می آید در این موقع و در مقابل این تیرگی شدید و مشکلات بزرگ جز چراغی بسیار کم نور دستی چیزی در اختیار نداریم. از آن استفاده می کنیم درآن هنگام وضعی ترس‌آور برایمان میشود شد چون گله شیر درنده و وحوش و اشباح را پیرامون خود و حتی تا اطراف پل می بینیم آرزو می‌کنیم که این چراغ را هم نداشتیم که این مخلوقات خوفناکی را برایم نمایان بکند نور چراغ را هر جا می‌گرفتیم مان خطرات خوفناک را می‌دیدیم، در دل حسرتمند بودیم و آه سرد می‌کشیدیم و می‌گفتیم واقعاً چراغ برایم مصیبت است از کوره در رفتم و چراغ را به زمین زدیم و خورد شد و انگار با خورد کردن چراغ به نور چراغی برقی دست یافتیم دیدم تمام کائنات را روشن کرده و قلب همان تاریکی را شکافته و کاملاً نابود شده و زایل گشته پر نور است. و هر جا و هر جهت پر از نور شده است و حقیقت همه چیز روشن و واضح نمایان شد. دیدیم همان پل معلق و ترس‌آور خیابانی ‌است ‌از ‌دشتی ‌هموار ‌می‌گذرد‌ ‌و ‌‌برایمان‌ روشن‌ شد ‌همان‌ گورستان ‌پرهراس که در طرف ‌راست دیده بودیم ، جز مجالس ذکر و تهلیل و زمزمه ذکری لطیف و خدمتی گرانقدر و عبادتی والا چیزی نیست که زیر فرمان مردانی نورانی در باغهای سبز و خرم و زیبا بر پا شده‌اند و نور شادی و سرور و سعادت را در قلب فروزان می‌کند و آن دره های عمیق و مصایب هولناک و حوادث مبهم که در طرف چپ خود می دیدم جز کوههای پوشیده از درختان سبز و خرم که موجب سرور بیننده می‌شوند چیزی نیستند که در پشت آن مهمانخانه عظیم و آسایشگاهها و تفریح گاههای جالب قرار دارند. آری به خیالمان چنین آمد و مخلوقات مخوف و وحوش درنده که دیدیم جز حیوانات رام شده و مأنوس مانند شتر و گاو و بز و گوسفند چیزی نیستند و در این موقع آیه شریف را می خوانیم
( الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور )
همان دو کوه عبارت اند از آغاز و انتهای حیات، یعنی عبارتند از عالم زمین و عالم برزخ و پل عبارت است از طریق حیات و طرف راست زمان گذشته و طرف چپ عبارت است از زمان آینده و چراغ دستی عبارت است از خودپرستی و مباهات و به خود بستگی و به معلومات خود مغرور بودن انسان که به وحی آسمانی گوش فرا نمی‌دهد و شیرها و درندگان وحشی عبارتند از حوادث شگفت انگیز و موجودات عالم پس انسانی که به خود پرستی و غرور خود متکی است و در دام تیرگیهای غفلت گرفتار می‌شود و به غل و زنجیر گمراهی مبتلی می‌شود همان انسان مانند حالت اول خیالی من است، که با نور همان چراغ ناقص که عبارت است از شناخت ناقص و منحرف بسوی گمراهی، گذشته را مانند گورستانی بزرگ می‌بیند که در تاریکی عدم ناپدید شده است و زمان آینده را به صورتی وحشتناک نشان می‌دهد که مصایب و خطرات و مشکلات در آن بازی می‌کنند و جریان حوادث را به تصادف کور نسبت و حواله می‌دهد همان‌طور ـ تمام حوادث و موجودات را که عموماً از جانب پروردگار مهربان و حکیم مأمورند ـ طوری نشان می‌دهد که انگار وحوش درنده و آدم خوران حمله‌ور می‌باشند بنابراین حکم آیه شریف لازم می‌آید:
(و الذین کفروا اولیاء هم الطاغوت یخرجهم من النور الی الظلمات ) بقره 257 طاغوت یاور و معین کافران می‌باشد که آنها را از نور ایمان به تاریکی کفر بیرون می‌برد.
اما وقتی امداد هدایت الهی به داد انسان برسد وایمان به قلبش راه بیابد ومستقر گردد و فرعونیت وخودخواهی شکسته شود و به کتاب خدا گوش فرا دهد, بیشتر به حالت دوم در آن واقعه خیالی شباهت پیدا می‌کند. آنگاه کائنات با روشنایی روز رنگ آمیزی شده و از نور الهی لبریز می‌شود و تمام عالم به زبان آمده می‌گویند (الله نور السماوات والارض ) نور 30 ـ خدا فروغ آسمان وزمین را در دست دارد.
پس همان‌طور که گمان می‌رفت زمان گذشته: در آن حالت, قبرستانی بزرگ نیست بلکه همان‌طور که بصیرت قلب آن را می بیند هر عصر و زمان, زیر فرمان پیامبری مرسل یا جمعی از اولیاء صالح با ذخیره انبوه از وظایف بندگی قراردارد. همان وظیفه والا را اداره و آن را تعمیم داده و ارکان آن را در بین رعایا به درست‌ترین وکاملترین درجه استوار ومحکم می‌کند. و بعد از این جماعت انبوه از دارندگان ارواح با صفا, از جذبه ادای وظایف وتکالیف حیاتی فطری به پرواز در‌آمده و به مقامات عالی و بالا می‌روند. و «الله اکبر گویان» پردة آینده را پاره می‌کنند و وقتی به طرف چپ نگاه می‌کند ـ با دوربین نور ایمان از دور می‌بیند که در ورای انقلابات برزخی و اخروی که به ضخامت کوهها می‌باشد. قصرهای سعادت بهشت مقرر است و در آن بساط پذیرایی های رحمان به صورتی گسترده شده است که اول و آخرش پیدا نیست. پس محقق می‌شود که هر یک از حوادث عالم ـ مانند طوفانها و زلزله ها و طاعون و امثال آنها ـ مأمور و مکلف و مسخر می‌باشد، پس دیده می‌شود طوفانهای بهار و باران و سایر حوادث مانند آنها که‌اندوهبار و ناهنجار به نظر می‌آید، در حقیقت و معنی عبارتند از مدار حکمتهای لطیف حتی مرگ را سرآغاز حیات ابدی می‌بیند. و قبر دروازه سعادت پایدار می‌باشند. و با تطبیق حقیقت سایر جهات را بدین منوال براین مثال قیاس کنیم

نکتة سوم:
ایمان همانطور که نور است نیرو نیز هست، بنابراین انسانی که به ایمان حقیقی نائل می‌آید، می‌تواند با تکیه بر نیروی ایمان خود کائنات را به مبارزه بطلبد و از تنگنای حوادث خود را برهاند. و با کمال آسایش و امنیت در کوران حوادث سخت بر کشتی حیات سوار و تفرج کنان به دریا بزند و بگوید: توکل به خدا و بارهای سنگین خود را به دست امانت قدرت خدای توانمند مطلق بسپارد و در کمال سهولت و آسانی راه دنیا را پیموده تا به برزخ رسیده و استراحت می‌کند و از آنجا می‌تواند بلند شده پر بزند وراه ورود به سعادت ابدی را پرواز کنان طی نماید.
اما اگر انسان توکل را رها کند نه تنها توانایی پرواز به بهشت را ندارد بلکه همان اثقال او را به اسفل سافلین نیز خواهد کشید.
پس ایمان مقتضی توحید است, و توحید به تسلیم می‌انجامد و تسلیم موجب تحقق توکل می‌گردد, و توکل راه به سعادت دارین را آسان خواهد کرد. و نباید گمان کنی که توکل به معنی رد کلی اسباب است بلکه توکل عبارت است از علم به اینکه اسباب عبارت است از نهان داشتن قدرت الهی که باید خود آن و مدارهایش رعایت شوند. ولی تشبث و برگرفتن آنها نوعی دعای عملی به شمار می‌آید. پس درخواست مسببات و انتظار تحقق نتایج جز از جانب خدای سبحان فراهم نمی‌شود, و منت وسپاس و ستایش فقط به او برمی‌گردد و بس.
حال وصف آنکه به خدا توکل دارد و آنکه توکل ندارد, مانند حال و وضع دو نفر است که باری سنگین را روی سر و دوش خود حمل می‌کردند. ساکت وآرام می‌رفتند و سوار کشتی بزرگ شدند. یکی از آنها همین که سوار کشتی شد بار را از دوش خود پایین آورد و آن را در کشتی نهاد و خود بر آن نشست واز آن مراقبت می کرد. اما آن دیگری از ابلهی و غرور خود چنان نکرد و به او گفتند:
«بارت را از دوش پایین بیاور وراحت باش» او گفت:
«نه چنین کاری نمی‌کنم, می‌ترسم از بین برود, و خودم قدرت دارم و حمل آن برایم مشکل نیست و خود از بارم محافظت می‌کنم و آن را روی سرم قرار می‌دهم» باز به او گفتند:
«برادر این کشتی سلطانی امین که ما را جا می‌دهد وحمل می‌کند، از همه ما نیرومندتر است و می‌تواند ما وکالاهای ما را حمل و از خود ما بهتر از آن محافظت کند. چه بسا چرت بزنی و بیهوش بشوی و خودت و کالایت به دریا سقوط کنی» علاوه بر این کم کم نیرویت را از دست می‌دهی, آنگاه دوش ضعیف و سر بی مخت توان حمل این بار را ندارد که زحمتش بیشتر می‌شود. و اگر ناخدای کشتی تو را در این وضع ببیند, خیال می کند دیوانه شده ای وکم داری, آنگاه بیرونت می‌کند, یا دستور می‌دهد بازداشتت کنند و زندانی شوی. و می‌گویند: این شخص خائن است و بلایی به سر کشتی می آورد و ما را مسخره می‌کند. آنگاه مورد خنده و تمسخر مردم قرار می‌گیری. چون با ابراز تکبر و غرور ـ که عاقلان آن را ضعیف می‌بینند ـ و با ریا و ذلت مصنوعی، خود را در معرض خنده و مسخره دیگران قرارداده‌ای. مگر نمی‌بینی همه به تو می‌خندند و تو را حقیر و کوچک می‌شمارند و بعد از شنیدن این سخنان همان بیچاره به هوش آمد بار را در کشتی نهاد و بر آن نشست و گفت:
خدا را شکر خدا از تقصیرت بگذرد مرا از سختی و خواری و زندان و مسخره دیگران نجات دادی...
پس ای انسان دور از توکل عقلت را جمع کن و بهوش باش و مانند این مرد سر عقل بیا و به خدا توکل کن تا از نیازمندی و امداد خواستن از کائنات برهی، و از دلهره و اضطراب در مقابل حوادث رستگار شوی. و تا خود را از ریا و استهزاء و شقاوت ابدی و از زنجیر تنگناهای دنیا نجات بدهی.
نکتة چهارم:
هر آینه ایمان انسان را به صورت انسان حقیقی درمی‌آورد، بلکه او را به صورت سلطان درمی‌آورد، از این رو وظیفه اساسی او عبارت است از: « ایمان به خدا و رو آوردن به سوی او)» در حالیکه کفر انسان را به صورت حیوان درنده و بی نهایت نا توان در می آورد.
در اینجا از میان هزاران دلیل، دلیلی روشن و برهانی قاطع بر این مسئله خواهیم آورد که عبارت است از: تفاوت و فرق بین آمدن حیوان و انسان به این دار دنیا.
آری محققاً تفاوت بین آمدن حیوان و انسان به این دنیا که بر تکامل و ارتقاء مقام انسانیت حقیقی دلالت دارد، همانا تنها ایمان است. چون حیوان وقتی به دنیا می‌آید انگار در عالمی دیگر تکامل یافته است و بر مبنای استعدادش کامل شده و به دنیا فرستاده می‌شود. لذا در مدت دو ساعت یا دو روز، یا دو ماه تمام شرایط حیات و ارتباطش با کائنات دیگر و قوانین حیات خود را می‌آموزد. و برایش ملکه فراهم می‌آید. پس گنجشک یا زنبور ـ مثلاً ـ از طریق الهام ربانی و هدایت خدای سبحان، نیروی حیاتی و روش عملی را می‌آموزد. و در بیست روز چیزی را به‌دست می‌آورد که انسان آن را در بیست سال می‌آموزد. پس وظیفه اصلی حیوان عبارت نیست از ترقی و تکامل از طریق آموزش و کسب علم و آشنایی و عبارت نیست از درخواست یاری و دعایانشان دادن عجز بلکه وظیفه اصلی آن عبارت است از عمل کردن بر مبنای استعدادش یعنی عبودیت عملی.
اما انسان کاملاً بعکس آن است. انسان وقتی پا به دنیا می نهد، نیازمند یاد گرفتن و درک همه چیز است. چون کاملاً و بطور مطلق به تمام قوانین حیات ناآگاه است، و حتی در مدت بیست سال به شرایط حیات خود احاطه ندارد، بلکه حتی در تمام مدت عمرش به یادگیری و فهمیدن نیازمند است، علاوه بر این وقتی به میدان حیات اعزام می‌شود بی نهایت ضعیف و ناتوان است حتی تا دو سال نمی‌تواند روی پاهایش بایستد، و تقریباً نفع و ضرر را تشخیص نمی‌دهد مگر بعد از پانزده سال و نمی‌تواند منافع و مصالح حیات خود را تأمین کند و ضرر را از خود دفع کند، مگر با یاری دیگران و درآمیختن و شرکت کردن در حیات اجتماعی انسانی.
از این امر روشن می‌شود که وظیفه فطری انسان همانا تکامل است از طریق (تعلم) یعنی پیشرفت از طریق کسب علم و معرفت و بندگی (با دعا) یعنی در نفس خود دریابد و تحقیق کند که: «به رحمت و شفقت چه کسی با این رعایت و حکمت اداره می‌شوم! و به کرم و بخشش چه کسی به این ترتیب لبریز از شفقت و مهربانی تربیت می‌شوم؟ و به الطاف و بخشش چه کسی به این شیوه لطیف روزی تغذیه می‌شوم؟» پس درمی‌یابد که وظیفه اش عبارت است از دعا و تفریح و توسل و رجاء به زبان بی نوایی و ناتوانی در پیشگاه قاضی الحاجات تا خواسته و احتیاجاتش را بر آورده کند که دستش به یکهزارم آنها نمی‌رسد. و این امر دینی وظیفه اساسی او عبارت است از پرواز با دو بال « ناتوانی و بی نوایی» به مقام والای عبودیت.
پس به خاطر اینکه بوسیله معرفت و دعا راه تکامل را پیش گیرد انسان به این دنیا آمده است. چون همه چیز در دنیا به علم توجیه می‌شود و به معرفت بر مبنای ماهیت و استعداد مربوط است. بنابراین اساس تمام علوم حقیقی و معدن و نور و روح آن همانا عبارت است از شناختن‌خدای متعال‌، همان‌طور ‌بنیان این اساس عبارت است از «ایمان به خدای عزوجل »
و چون انسان به سبب حمل بار ناتوانی مطلق، در معرض انواع بی‌شمار مصایب و بلایا و هجوم دشمنان قرار می‌گیرد و خواسته‌های زیاد و نیازمندیهای متعدد دارد، در حالی‌که در فقری شدید و بی نهایت قرار دارد، از اینرو وظیفه فطری و اساسیش، همانا «دعای» بعد از ایمان است که بنیاد و مغز و مخ عبادت به‌شمار می‌آید. پس همان‌طور که طفل درمانده از برآوردن مقصود یا اجرای خواستش و دستیابی به چیزی که دستش به آن نمی‌رسد به گریه و زاری پناه می‌برد، یا بر آوردن امیدش را می‌خواهد یعنی به زبان ناتوانی قوی و عملی بانگ برمی دارد تا به مقصودش می‌رسد، انسان که لطیف‌ترین انواع جانداران است و در عین حال ناتوان‌ترین و بی‌نواترین آنها نیز می‌باشد، و صورت طفلی لطیف را دارد. باید به دامان خدای رحمن و رحیم پناه ببرد. و در محضرش یا به زاری ضعف و ناتوانی خود را بیان می‌کند و یا با ابراز بی نوائی و نیازمندی در خواست می‌کند، تا حاجتش بر آورده و خواستش اجرا می‌شود. و در این موقع از آن امدادها و بر آوردن خواسته و تسخیرات سپاسگزاری به عمل می‌آورد. وگرنه اگر مانند طفلی احمق‌ به‌ غرور بگوید: «من می‌توانم تمام این اشیاء را مسخر کنم و با به‌کارگیری اندیشه و تدبیر خود بر آن مسلط شوم» در حالی‌که همان اشیاء هزاران بار بالاتر از توان و طاقت او قرار دارند. چنین عملی جز ناسپاسی و کفران نعمتهای خدا معنی دیگری ندارد، و مصیبتی بس بزرگ منافی و متناقص با فطرت انسانی به شمار می‌آید. و سبب می‌شود خود را مستحق عذاب دردناک قرار دهد.
نکتة پنجم:
همان‌طور که ایمان مقتضی «دعاء» می‌باشد و آن را وسیله و رابطه بین فرد مؤمن و پروردگار قرار می‌دهد، و همانطور که فطرت انسانی به شدت و اشتیاق خواهان آن است. خدای سبحان نیز انسان را به همین امر می‌خواند که می‌گوید: (قل ما یعبؤ بکم ربی لو لا دعاء کم) فرقان 77ـ بگو اگر دعایتان نباشد خدا به شما اهمیت نمی‌دهد. و باز می گوید (ادعونی استحجب لکم) غاف6 ـ مرا بخوانید آن را اجابت می‌کنم. و شاید بگویی «ما بسی خدا را می‌خوانیم و دعا می‌کنیم، اما علیرغم اینکه آیه عام است و به صراحت هر دعا را شامل می‌شود, دعای ما مستجاب نمی‌شود)
در جواب گفته می‌شود:
استجابت دعا چیزی است وقبول آن چیز دیگر. هر دعایی مستجاب است اما قبول آن و اجرای خود مطلوب به حکمت خدای سبحان منوط است.
برای مثال بچه بیمار فریاد برمی‌آورد و می‌گوید:
(دکتر مرا ببین ودردم را دوا کن)
طبیب می‌گوید: « ای به چشم کوچولو » آنگاه طفل می‌گوید:
«این دارو را به من بده» در چنین حالتی یا دکتر همان دارو را به او می‌دهد یا دارویی بهتر ومفیدتر را به او می‌دهد یا اینکه مصلحت می‌بیند که اصلاً او را معالجه نکند.
و فرمان وامر خدای متعال ـ مثل اعلی از آن اوست ـ نیز چنین است. چون در هر آن و زمان حکیم و مراقب و حسیب مطلق است دعای بنده را استجابت می‌کند و وحشت تیره و غربت مخوفش را زایل و آن را به امیدواری و انس و آرامش تبدیل می‌کند. و خدای سبحان یا مستقیماً هنگام دعا مطلوب بنده را قبول و مستجاب می‌کند. یا حتی بهتر از آن را به او می بخشد یا بر حسب اقتضای حکمت ربانی نه بر حسب خواست و هوای فاسد بنده, آن را رد می‌کند.
بنابراین دعا نوعی عبادت است و ثمر عبادت و فوایدش اخروی است. اما مقاصد دنیوی عبارت است از (اوقات) آن نوع دعا وعبادت, نه هدف ومقاصدش.
مثلاً نماز استسقاء (طلب آب) نوعی عبادت است و قطع باران عبارت است از وقت آن عبادت پس آن عبادت و همان دعا به خاطر نزول باران نیست، چون اگر آن عبادت تنها به خاطر این قصد انجام شود، واقعاً شایسته قبول شدن نیست چون خالص بخاطر خدا نبوده است.
و نیز زمان غروب آفتاب عبارت است از اعلان وقت نماز مغرب، و وقت کسوف خورشید و خسوف ماه وقت نماز کسوف و خسوف است. یعنی خدا به مناسبت کسوف دلیل روز یا خسوف دلیل شب که به عظمت اشاره دارند بندگان را به نوعی عبادت فرا می‌خواند وگرنه این عبادت به خاطر نمایان شدن آفتاب و ماه که نزد ستاره شناسان معلوم است، نیست.
همانطور که امر در این مورد چنان است. همان‌طورهم وقت بندآمدن و قطع باران عبارت است از زمان ادای نماز استسقاء وهجوم بلایا و تسلط شرور و اشیاء زیان‌آور عبارت است از زمان دعاهای مخصوص که در آن موقع ناتوانی وبی‌نوائی خود را درک می‌کند و با دعا و تضرع و زاری به پیشگاه خدای توانای مطلق پناه می‌آورد. و اگر خدای سبحان همان بلایا و مصایب و شرور را با دعای مصرانه برطرف نکرد نباید گفت دعا مستجاب نشده است. بلکه گفته می‌شود هنوز زمان دعا سپری نشده است. وهر وقت خدا به فضل و کرمش آن بلایا را بر طرف کرد، در آن موقع وقت دعاء منقضی شده است، بدین ترتیب معلوم می‌شود که دعا یکی از اسرار بندگی است باید خالصانه به خاطر خدا باشد. به این معنی انسان به وسیله دعا، یا ابراز ناتوانی خود و عدم دخالت در اعمال پروردگاری و اعتراض از آن، به پیشگاه پروردگار خود پناه بیاورد و با اعتماد به حکمتش و بدون این که برحمتش اتهامی وارد کند و از آن نا امید شود، تدبیر تمام امور را به تنها او محول نماید.
آری به آیات بینهایت ثابت شده است که موجودات در حالت تسبیح گویی خدا قرار دارند. هر یک تسبیح مخصوص خود را در عبادتی مخصوص و در سجودی مخصوص به خود را دارد. و از اوضاع این عبادت بی‌حد و حصر راههای دعای مؤدی به حمایت پروردگار عظیم، به وجود می‌آید.
یا از طریق زبان استعداد و قابلیت انجام می‌شود مانند دعای تمام نباتات و حیوانات که هر یک از آنها از منبع فیض مطلق صورتی معین می‌طلبد که متضمن معانی اسماء حسنی باشد. یا از طریق زبان نیازمندی فطری صورت پذیر است. مانند دعاهای تمام زنده‌ها برای دستیابی به احتیاجات ضروریشان که از دایره قدرتشان خارج است، که هر زنده‌ای، به زبان نیازمندی فطری خود، از خدای با سخاوت مطلق در خواست عناصر استمرار وجود خود را می‌کند که بمنزله روزی‌اش می‌باشد.
و یا از طریق زبان ناچاری و اضطرار صورت پذیر است، مانند دعای مضطری که با کمال تضرع و زاری به خدایش رو‌ می‌آورد، بلکه جز به پروردگار مهربانش به احدی متوجه نمی‌شود که همه نیازش را بر‌آورده کرده و پناهندگیش را قبول می‌کند.
این سه نوع دعا، اگر سبب عدم قبول بر آن عارض نشود، قبول می‌شوند.
نوع چهارم دعا عبارت است از دعای معروف و معمولی ما آن هم دو نوع است. دعای عملی و حالی و دعای قلبی و قولی:
مثلاً برگرفتن اسباب عبارت است از دعای عملی با علم به اینکه منظور از اجتماع اسباب ایجاد مسبب نیست بلکه عبارت است از اتخاذ وضعی مناسب و موجب رضای خدای سبحان برای طلب مسبب از او به زبان حال، تا جایی که کشت زمین به‌منزله کوبیدن در گنجینه رحمت الهی است. اکثر اوقات قبول می‌شود و رد نمی‌شود.
اما قسم دوم: عبارت است از دعا به زبان و قلب یعنی طلب حصول مطالب غیر قابل تحقیق و نیازمندیهایی که دست به آنها نمی‌رسد. پس مهم‌ترین جهت این دعا و لطیف‌ترین مقاصد آن و لذیذترین میوه آن عبارت است از اینکه دعاگو می‌داند خدایی هست که خطورات قلب او را می‌شنود و دستش به همه چیز می‌رسد. و قدرت انجام دادن خواسته ها و آمال او را دارد و به ناتوانی او رحم و به فقرش کمک می‌کند.
پس ای انسان ناتوان و بی نوا! زینهار از کلید گنجینه رحمت وسیع و منبع نیروی استوار، یعنی دعا دست برمدار. پس برای این که به اعلی علیین انسانیت ترقی کنی به آن دست آویز باش. و دعای کائنات را جزئی از دعای خود قرار بده و با گفتن: (ایاک نستعین) از خودت بندهای کلی و وکیلی عام بساز و بهترین قامت این عالم بشو.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مبحث دوم
(و عبارت است از پنج نکتة که پیرامون سعادت و شقاوت انسان می باشد.)
انسان نظر به اینکه مخلوقی است با نیکوترین قامت و شکل و کامل‌ترین و جامع‌ترین استعدادی که دارد می‌تواند وارد میدان امتحان بشود همین امتحانی که در ضمن مقامات و مراتب درجات و پرتگاههای ردیف شده از زندان «اسفل سافلین» تا باغهای « اعلی علیین» از او به عمل آمده است. آنگاه یا بالا می رود و یا سقوط می کند و یا ترقی می‌کند، یا در ضمن درجاتی از زمین به عرش اعلی می‌رود. و از اتم به کهکشان می‌رود چون در مقابلش میدان باز است تا راه بی‌نهایت خیر و شر را برای صعود یا سقوط پیش گیرد. و به‌دین ترتیب این انسان به صورت معجزه قدرت و ثمر خلقت و اعجوبه و شگفتی صنعت فرستاده شده است.
و در اینجا اسرار این ترقی و عروج جالب و یا این پستی و سقوط رعب انگیز را در پنج نکتة بیان خواهیم کرد.
نکتة اول
انسان به اکثر انواع موجودات نیازمند است و با آن رابطه صمیمانه دارد. نیازمندیهایش درهر طرف عالم پخش و منتشر گشته است. وخواسته ها و آمالش تا بی‌نهایت امتداد یافته است. پس همان‌طور یک گل بابونه را می‌خواهد، بهاری خرم وبا صفا و باز و وسیع را نیز می‌خواهد و همان‌طور که چمنزاری نشاط انگیز را آرزو می‌کند خواهان بهشت ابدی نیز هست وهمان‌طور که شوق دیدار محبوبی را دارد، اشتیاق رؤیت خدای جمیل و ذی الجلال را در بهشت نیز دارد. وهمان اندازه به گشودن دری نیازمند است تا دوست صمیمی محبوس خود را در آن ببیند. به همان اندازه به زیارت عالم برزخ نیازمند است که نود و نه درصد از دوستان و همگنانش در آنجا محبوسند. همان‌طور نیازمند پناه بردن به درگاه خدای توانمند مطلق می باشد که دروازه عالم وسیعتر را می‌بندد و دروازه آخرت مملو و محشور به شگفتیها را می‌گشاید، خدائی که دنیا را برخواهد داشت تا برای نجات دادن همین انسان بی نوا از درد فراق ابدی، آخرت را در جای آن قرار دهد.
از این رو همین انسان با همین وضعی که دارد، معبودی ندارد جز آنکه کلید و سرنخ تمام امور را در دست دارد. و جز آنکه خزانه همه چیز را در اختیار دارد، و مراقب و ناظر همه چیز است و در هر جا حاضر و از هر مکان منزه است. و از ناتوانی بری است و از قصور مقدس و دور است. و از هر نقصی منزه است. و همو قادر و ذو الجلال و با مهر و ذوالجمال، و حکیم و با کمال است. چون هیچکس نمی‌تواند نیازمندیهای غیر محدود انسان را به امیال و خواسته هایش برآورد کند، مگر اینکه دارای قدرتی بی‌نهایت است و علمی محیط و فراگیر بی‌نهایت و نامحدود دارد، چون جز او هیچکس استحقاق پرستش را ندارد.
پس ای انسان وقتی تنها به خدا ایمان آوردی و به صورت بنده تنها او درآمدی، به مقامی بالاتر از جمیع مخلوقات نایل آمده‌ای. اما اگر از بندگی استنکاف بنمایی و آن را نادیده بنگری در مقابل مخلوقات ناتوان بنده ذلیل خواهی شد و اگر به نیروی خود و خودپرستی خود مباهات کنی و دست از دعا و توکل برداری و تکبر کنی و از طریق حق و درستی منحرف شوی از لحاظ خیر و ایجاد ناتوان‌تر و ضعیف‌تر از مورچه و زنبور خواهی بود. بلکه حتی از مگس و عنکبوت ضعیف‌تر خواهی بود و از لحاظ شر و تخریب از کوه سنگین‌تر و از طاعون زیان آورتر خواهی بود.
آری ای انسان در وجود شما دو جهت مقرر است.
اول: جهت ایجاد و وجود و خیر و ایجابیت و عمل.
دیگری: جهت تخریب و عدم و شر و سلب و نفی و انفعال.
به اعتبار جهت اول یعنی « جهت ایجاد» تو شأن و مقامی کمتر از زنبور و گنجشک داری و از مگس و عنکبوت ضعیف‌تری. اما به اعتبار جهت دوم «جهت تخریب» می‌توانی از زمین و کوهها و آسمانها تجاوز کنی. و می‌توانی امانتی را به دوش حمل کنی، که آنها از آن ابا و امتناع ورزیدند در نتیجه دایره‌ای وسیعتر و مجالی فراختر کسب می‌کنی. چون وقتی به خیر و ایجاد می‌پردازی تو به گنجایش و وسعت توان خود و به‌اندازه سعی و تلاشت و به میزان نیروی خود کار می‌کنی اما وقتی به بدی و خرابکاری می‌پردازی فساد خرابکاری تو پخش و گسترش می‌یابد و تخریبت فراگیر و منتشر می‌شود.
مثلاً کفر فساد و تخریب و تکذیب است. اما همین یک فساد و بدی به تحقیر و تقبیح و خفیف دانستن تمام کائنات می‌انجامد، و نیز متضمن تحقیر و انکار جمیع اسماء نیک الهی می‌باشد و همچنین موجب اهانت و رذیل دانستن انسانیت می‌شود. چون این موجودات دارای منزلتی عالی و پایدار و وظیفه پرمعنی می‌باشند، آنها عبارتند از مکاتیب ربانی در آینه‌های سبحانی و کارمندان و مأموران الهی، پس کفر علاوه بر اسقاط آن موجودات از مرتبه و درجه استخدام و منزلت تسخیر و وظیفه عبودیت آنها را نیز به سراشیبی بیهودگی و تصادفی بودن خلقت پرتاب می‌کند، و برای آنها ارزش وزنی نمی‌بیند چون زوال و فراقی که آنها را فرا می‌گیرد و تخریب و زیان ناشی از آن دو «زوال و فراق» فرصتی فراهم می‌سازند که موجودات به موادی فنا پذیر عظیم و بی‌اهمیت و بی‌سود تبدیل شوند. و در همین حال کفر منکر اسماء الهی می‌شود و آنها را نادیده می‌گیرد. همان اسمائی که نقوش تجلیات و جمالشان در آینه‌های تمام کائنات دیده و حتی آنچه اسم «انسانیت» بر آن اطلاق می‌شود که عبارت است از قصیده حکیم منظوم و به صورتی لطیف تمام تجلیات اسماء قدس الهی را جار می‌دهد: و عبارت است از معجزه قدرتی درخشان جامع مانند هسته برای دستگاههای شجره دائمی و پایداری و کفر همین «انسانیت» را از حالت و صورت زنده‌اش پرت می‌کند که به وسیله آن بر زمین و کوهها و آسمانها فایق آمد و چون امانت کبری را تقبل کرد و بر فرشتگان برتری یافت تا به مقام جانشینی زمین نائل آمد. از اوج این قله والایی و عالی به درک خوارتر و پایین‌تر از هر مخلوقی ذلیل و ناتوان و ضعیف و بی‌نوا او را پرت می‌کند بلکه او را به سرعت به ناچیزترین شکل زشت زوال پذیر پایین می‌آورد.
و خلاصه کلام: نفس اماره از لحاظ شر و تخریب می‌تواند مرتکب جنایت بی‌نهایت بشود، ولی از لحاظ خیر و ایجاد تواناییش محدود و جزئی می‌باشد. چون انسان می‌تواند در یک روز خانه‌ای را خراب کند، در صورتی که نمی‌تواند آن را در یکصد روز بسازد. اما اگر انسان از خودخواهی دست بکشد وخیر و وجود را از توفیق الهی بجوید و کار را به او ارجاع دهد و از شر تخریب دوری بجوید و پیروی از هوای نفس را ترک نماید و به صورت بنده تواب خدا در آید وهمیشه از او بخشودگی بجوید و قلبش به یاد او بتپد آنگاه به صورت مظهر آیه شریف درخواهدآمد که می‌فرماید: «یبدل الله سیئاتهم حسنات» فرقان آیه 70ـ خدا گناهان آنان را به حسنات تبدیل می‌کند). آنگاه قابلیتش برای شر به قابلیتی عظیم برای خیر تبدیل شده و ارزش «احسن تقویم » را کسب و به اعلی علیین پرواز می‌کند.
ای انسان غافل! فضل و کرم خدا را بنگر، در همان وقت که عدالت اقتضاء می‌کند یک گناه را صد گناه بنویسد و یک نیکی را یک نیکی بنویسد یا اصلاً آن را ننویسد، چون خیر و مصلحت آن به انسان برمی‌گردند، خدای جلیل و با قدرت گناه را یک گناه می‌نویسد و نیکی را به ده برابر یا هفتاد برابر یا هفتصد برابر یا هفت هزار برابر ارزیابی می‌کند.
از این نکتة دریاب که وارد شدن به جهنم کیفر عملی و عین عدالت است. ولی رفتن به بهشت عبارت است از فضل الهی محض، و کرمی است خالص و مرحمتی تمام است.
نکتة دوم
در انسان دو جنبه و جهت مقرراست:
اول: عبارت است از خودپرستی که به حیات دنیا منحصر است.
دوم: عبارت است از جنبه بندگی ممتد تا حیات ابدی.
پس انسان به اعتبار جنبه اول مخلوقی بی‌نوا می‌باشد. چون سرمایه اراده جزئیش بسیار ناچیز و صورت یک تار مو را دارد. و توان کسبش ضعیف است و از حیات یک شعله نصیب دارد که طولی نمی‌کشد خاموش می‌گردد. و از عمر مدتی کوتاه و زود گذر دارد. و از وجود جسمی دارد که به سرعت پوسیده می‌شود، و یا وجود این انسان در بین افرادی غیر محدود و انواعی بی‌شمار و منسجم در طبقات کائنات، موجودی لطیف و نازک و ضعیف است. اما به اعتبار جنبه دوم و مخصوصاً از لحاظ ناتوانی و ضعف که به بندگی متوجه می‌باشند. از وسعتی فراوان و فرصتی فراغ برخوردار است. و دارای اهمیتی بسیار عظیم است چون خالق حکیم در ماهیت معنویش ناتوانی عظیم بی‌نهایت، و بی‌نوایی بزرگ و بی‌حد را به ودیعه نهاده است. تا به صورت آینه بسیار وسیع برای تجلیات غیر محدود « قدیر رحیم» درآید‌، ‌که قدرت و رحمتش نهایت ‌ندارد، و تجلیات «غنی کریم» را نمایان سازد که بی‌نیازی و کرمش انتها ندارد.
آری انسان مانند بذر می‌باشد. از جانب «قدرت» (خدا) به بذر دستگاهها و تجهیزاتی معنوی عطا شده است. و از جانب « قدر» طرح و نقشه دقیق و بسیار مهم در آن درج شده است. تا بتواند در دل خاک به عمل بپردازد، و رشد و نمو خود را ادامه ‌داده و انتقال از آن عالم تیره و تنگ به عالم هوای آزاد و دنیای فراخ را پذیرا شود. و بالاخره به زاری و تضرع به خالق خود توسل جوید و به زبان استعداد و قابلیات لابه کند تا به صورت درخت در آید و به کمال شایسته آن نایل آید. اگر همین بذر به جلب مواد زیان آور برای خود بپردازد و به سبب بدی مزاج و فساد ذوقش تجهیزات معنوی را که به آن عطا شده است به موادی تبدیل کند که هیچ نفع و اهمیتی برایش ندارد، بدون شک سرانجام و عاقبت بسیار وخیم می‌شود، زیرا طولی نمی‌کشد گندیده و بدون فایده می‌شود و در همان مکان پوسیده می‌گردد. اما اگر تجهیزات معنوی خود را در امتثال امر خدای (فالق الحب و النوی) به کار گیرد و امر تکوینی او را به جای آورد و به کار گیرد، از آن دنیای تنگش سر برمی‌آورد تا درختی با ثمر و تناور را کامل کند. و حقیقت جزئی و روح معنوی کوچکش شکل حقیقی کلی و بزرگ خود را برگیرد و انسان نیز مانند بذر است. چون در ماهیتش از جانب قدرت الهی دستگاههای مهم به ودیعه نهاده شده است. و از جانب قدر الهی برنامه‌ای دقیق و ارزشمند به او عطا شده است. پس اگر همین انسان تقدیر و اختیار را به خطا به کار ببرد، و تجهیزات مصنوعی خود را زیر خاک حیات دنیا و در عالم تنگ محدود به هوای نفس صرف کند. او هم مانند همان بذر به خاطر لذتی جزئی درضمن عمری کوتاه و در مکانی محصور و با وضعی بحرانی و دردناک، متعفن و چرکی و پوسیده خواهد شد. و روح بیچاره‌اش کیفر و پیامدهای مسئولیت را تحمل خواهد کرد و نومید و نیازمند از دنیا می‌رود.
اما اگر انسان بذر استعداد خود را پرورش دهد و آن را به آب اسلام آبیاری کند و با نور ایمان آن را غذا بدهد و در زیر خاک بندگی دستگاههای معنوی آن را با امتثال او امر قرآنی به سوی مقاصد حقیقیش توجیه نماید، حتماً برگها و جوانه‌ها و شاخه ها از آن سر برمی‌آورند. و فروعش گسترش یافته و گلهایش در عالم برزخ باز می شوند و در عالم آخرت و بهشت نعمتها و کمالات بی‌حد می‌دهد. آنگاه انسان به صورت بذری با ارزش حاوی اعضای حقیقی و دائمی و درختی پایدار درمی‌آید، و وسیله و ابزاری نفیس و با رونق و جمال می‌شود و میوه پر برکت نورانی درخت هستی می‌گردد.
آری هر آینه والایی و ترقی حقیقی تحقق پذیر نیست مگر با توجه قلب و راز، و روح و عقل. و حتی خیال و سایر نیروهای اعطا شده به انسان، به سوی حیات ابدی و اشتغال یکایک آنها به عمل مخصوص و وظایف بندگی مناسب خود. اما آنچه اهل گمراهی گمان می‌کنند از قبیل غرق شدن در بیهودگی‌های حیات. و لذت بردن از لذایذ کم ارزش و روآوردن به لذت‌های جزئی آن بدون توجه به جمال کلیات و لذایذ پایدارش و مسخر و رام کردن قلب و عقل و دیگر لطایف انسانی، در زیر فرمان نفس اماره بسوء و آماده کردن تمام آنها برای خدمت به آن (نفس اماره) یقیناً چنین امری هرگز به معنی پیشرفت و ترقی نیست، بلکه عبارت است از عین سقوط و فرو افتادن و انحطاط.
همین حقیقت را در واقعه خیالی دیدم و دریافتم و آن را با این مثال توضیح خواهم داد:
وارد شهری بزرگ شدم، در آن قصرهای بزرگ و خانه‌های وسیع و عظیم قرار داشت که در جلو قصرها و خانه ها مجالس و جشنها و مهر جانها و مراسم شادی و سرور بر پا می شد و جلب نظر می کرد که انگار نمایشنامه‌ها و تئاتری دارای کشش و آرایش بودند. آنگاه دقت کردم دیدم صاحب قصر در جلو در ایستاده و با سگش بازی و شوخی می‌کند. و زنان با جوانان بیگانه می‌رقصند و دختران جوان بازیهای بچگانه ترتیب می‌دادند. و دربان قصر وظیفه مراقبت را ایفا می‌کرد و این جمع را راهبر بود. دریافتم که این قصر از ساکنانش خالی است، و کار و وظایف در آن تعطیل شده است و همان افراد لجام گسیخته و ولگرد فرورفته در گمراهی، اخلاقشان سقوط کرده و وجدانشان مرده و عقلشان ته کشیده و قلوبشان خالی گشته است، و مانند حیوان سرگردان و واله به هرجا رو می‌نهند و می‌لولند سپس از آنجا کمی دور شدم، که باقصری دیگر مواجه شدم. در جلو در قصر دیدم سگی خوابیده است. و در کنار آن دربانی با شهامت موقر و آرام قرار داشت، و در جلو قصر چیزی جلب توجه نمی‌کرد. از این آرامش و سکوت تعجب کردم و به نظرم عجیب آمد! به تحقیق سبب پرداختم. وارد قصر شدم. آن را آباد یافتم ساکنانش در آنجا سکونت داشتند، در آنجا وظایف معلوم و روشن و تکالیف مهم و دقیق بود. متصدیان و اهل قصر آنها را به دقت انجام می‌دادند هر یک در طبقه مخصوص به خود در فضای روشن و دلنشین و باصفا، به سرمی‌برد. به طوری که شادی و سرور و سعادت را در دل ایجاد می‌کرد. در طبقه اول مردانی به اداره قصر و تدبیر آموزش می‌پرداختند. و در طبقه دوم دختران و فرزندان به یادگیری و یاد دادن مشغول بودند و در طبقه سوم خانمها به کار خیاطی و دوخت و دوز و گلدوزی و بافتن دستبندهای ظریف و ملون و پر نقش و نگار و زیبا بر اغلب لباسها مشغول بودند و در طبقه آخر صاحب قصر قرار داشت و به وسیله تلفن درباره آسایش و راحت و سلامت و حیات آزاد و با عزت و مورد رضایت اهل قصر با پادشاه در تماس بود و گفتگو می‌کرد. هرکس مطابق تخصصش به کار خود می‌پرداخت و وظایف شایسته موقعیت و منزلتش را انجام می‌داد. چون من از دید آنها پنهان بودم هیچکس مانع گشتن من در جوانب قصر نشد. از این رو با آزادی کامل تحقیق و جستجو کردم، و سپس از قصر خارج شدم. و در شهر به گردش پرداختم. دیدم شهر به این دو نوع قصر تقسیم شده است. از سبب آن نیز پرسیدم گفتند: «قصرهای نوع اول که از ساکنانش خالی اند و نمای آن آراسته است و سطوح و روکارش مزین گشته‌اند مأوا و پناهگاه اهل کفر و گمراهان می‌باشد. و قصرهای نوع دوم محل سکونت بزرگان اهل ایمان است که دارای غیرت و شهامت و فروتنی می‌باشند». آنگاه قصری را در گوشه شهر دیدم که روی آن نام «سعید» نوشته شده بود. و تعجب کردم وقتی به دقت نگاه کردم دیدم صورتم برایم نمایان شد و از وحشت فریاد برآوردم و داد کشیدم و به خود آمدم و از خیالم افاقه یافتم.
به یاری خدا می‌خواهم این واقعه خیالی را توضیح دهم و تفسیر کنم:
آن شهر عبارت است از حیات اجتماعی بشر و تمدن انسانی و هر یک از قصرها عبارت است از:
یک انسان و اهل قصر همانا اعضای بدن انسان می باشند. مانند چشم و گوش و لطایف آن مانند قلب و سر و روح و محرکهایش مانند هوی و نیروی شهوانی و غضبی. و هریک از آن لطایف آماده انجام دادن وظیفه مبین و معین بندگی می‌باشد و لذایذ و آلام آن را دارد. ولی نفس و هوی و نیروی شهوانی و غضبی، حکم دربان و صورت سگ نگهبان را دارند. پس تسلیم شدن همان لطایف والا به او امر نفس و هوی و محو کردن وظایف اصلی آنها. بدون شک سقوط و انحطاط به شمار می آید نه پیشرفت و ترقی و صعود. شما سایر جهات را بر ان قیاس کن.
نکتة سوم:
هر آینه انسان از لحاظ احترام و عمل و بر اساس تلاش مادی حیوانی ضعیف و مخلوقی ناتوان است دایره تصرفات و تملکش در این جهت محدود و تنگ است. و این دایره به‌اندازه‌ای است که دستش ‌را بلند ‌کند تا جایی‌که ضعف و ناتوانی و سستی و تنبلی تا حدی زیاد در حیوانات اهلی و مأنوس به انسان که اختیار خود را به انسان سپرده‌اند نفوذ کرده است. اگر مثلاً گوسفند و گاو اهلی با گوسفند و گاو وحشی مقایسه شود تفاوتی بزرگ و فاصله زیاد دیده می‌شود.
اما انسان از جهت انفعال و قبول و دعاء و درخواست در منزلگاه دنیا مهمانی باعزت و کریم است. خدای متعال کریمانه از او پذیرائی و مهمان‌داری کرده است. حتی در گنجینه‌های وسیع رحمت خود را به رویش گشوده، و خدمتکاران و مصنوعات بدیع و نامحدود خود را برای او مسخر کرده است. و برای گردش و تفریح و منافع او دایره بسیار وسیع را آماده کرده است که شعاع آن بیش از برد دید است بلکه طول وسعت خیال است.
اگر انسان بر خودخواهی و غرور خود متکی شود. و حیات دنیا را آمال خود قرار دهد، و سعی و تلاشش برای دستیابی به لذات گذرا و کوشش به دنبال معیشت باشد در دایره تنگ غرق خواهد شد. و کوشش وسعیش باد می‌برد و به هدر می‌رود. و در روز حشر تمام اعضا و جوارح و لطایفی که در او ودیعه بوده‌اند، بر ضد او به شکایت برخاسته و علیه او غضبناک می‌شوند. ولی اگر دریابد که مهمانی عزیز است و درضمن دایره رضایت مهماندار کریم و ذوالجلالش حرکت کند، و سرمایه عمر خود را در ضمن دایره ای مشروع هزینه کند. می‌تواند به اعلی علیین صعود و ترقی کند. و دستگاهها و اعضاء و لطایفی که خدا آنها را به او عطا کرده است به نفع او گواهی می‌دهند.
آری اعضا و تجهیزاتی که در ساختمان انسان کاشته شده است برای حیات این دنیای حقیر نیستند. بلکه برای حیاتی باقی و پا

خرید و دانلود  دانلود مقاله نکاتی در مورد سعادت و شقاوت انسان