قسمتی از متن این تحقیق در زیر آمده هست:
جلال الدین محمد فرزند بهاء الدین محمد معروف به «بهاء الدین ولد» و ملقب به «سلطان العلما» فرزند حسین بلخی، این خانواده پدر بر پدر ازمردم خراسان قدیم ساکن ناحیه ی بلخ بوده اند و به نسبت بلخی و خراسانی شهرت داشته اند؛ اما شهرت مولوی به «مولانای رومی» و «مولای روم» بعد از آنست که از بلخ مهاجرت کرده و در شهر «قونیه» موطن برگزیده اند که از بلاد معروف آناتولی و آسیای صغیر و ترکیه ی فعلی است و آن را در قدیم کشور «روم» می گفتند؛ به طوری که نگارنده تبع کرده ام این شهرت از اوایل قرن ششم هجری به بعد است. برای اینکه من درمؤلفات نیمهی اول این قرن دیده ام که ازمولوی به عنوان «مولانای روم» اسم برده و اشعاری نقل کرده اند؛ برای کسانی که سرگذشت مولوی را از روی کتاب ها خوانده اند هم این نکته تازگی دارد، زیرا تاکنون دیده نشده کسی متعرض باشد از این که چه تاریخ مولوی را به عنوان «مولانای روم» یا «ملای رومی ها» خوانده اند.
این تحقیق در 128 صفحه برای شما تهیه شده هست.
پایان نامه کارشناسی ارشد علوم و معارف اسلامی
گرایش فلسفه و حکمت اسلامی
120 صفحه
چکیده:
معرفت شناسی یکی از شاخه های مهم فلسفه است که گاهی مباحث آن به صورت بنیادین و مقدم بر فلسفه و دیگر شاخه های آن قرار می گیرد. حکما و اندیشمندان مسلمان و نیز عرفا در مباحث مربوط به علم، علم النفس و در برخی ابواب منطق، این علم را مورد تحقیق قرار داده اند. مولوی در حکمت عرفانی خود که بخصوص در کتاب گران سنگ مثنوی نمودار است؛ به موضوع اندیشه، علم، تفکر و مبانی استخراج آن و شرایط و ابزار آن بسیار پرداخته است. وی همانطور که از تألیفاتش برمی آید، به عنوان عارفی که در عرصۀ عمل و تزکیه نفس همانند عرصۀ علم و تفکر قدم گذاشته است، عرفان نظری اش رنگ و بوی عارفانه دارد. مهم ترین مبنای عرفان، که حکمت نیز مؤید آن است، از وحدت و واحد و توحید سخن می گوید که در نهایت به «وحدت وجود» یا «وحدت شهود» ختم می شود. جلال الدین مولوی همواره این اصل بنیادین را در هر مطلبی از جمله مسأله شناخت و معرفت در نظر دارد. وی مبدأ و منشأ معارف را جان انسان می داند که می تواند عالی ترین نمود وحدتی باشد که بر کثرات عالم احاطه یابد. وی کثرات معارف، انواع، ابزار و منابع علم را در یک وحدت عالی، یکی می کند.
از نظر وی کثرت، حقیقتی ذاتی ندارد. کثرات مادون هریک با هر درجه ای از نمود و ظهور به مافوق خود اتصال دارند، به گونه ای که چشم راست بین همه را یکی می بیند. وی معتقد است که این مجموعه معارف انسانی به همراه ابزار و منابع آن، واحد کثیری است که همانند خود انسان و دیگر اشیاء عالم، به خودی خود حقیقتی ندارد و به قول وی چیزی جز اوهامی باطل نیست؛ مگر اینکه به واحد حقیقی متصل شود. جلال الدین همین وحدت و اتصال معارف انسانی را مهم ترین معیار برای صحت و مطابقت با حقیقت می داند. وی با اینکه جایگاه والایی برای معرفت و اندیشه قائل است و انسان را چیزی جز اندیشه نمی داند، درعین حال معتقد است اگر این اندیشه، وحدت خود و اتصال خود را از مبدء هستی و دریای علم الهی - که به واسطه انبیاء و اولیاء محقق می شود- دریافت ندارد؛ چیزی جز باطل و راهی جز ضلالت و گمراهی نخواهد داشت؛ و بر همین اساس است که مهم ترین مانع معرفت را شرک و کفر به خداوند تعالی معرفی می کند.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:5
فهرست و توضیحات:
مقدمه
بیان مسئله
اهمیت و ضرورت مسئله
اهداف تحقیق
مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان
سراینده کتاب عظیم مثنوی ، مولانا جلال الدین محمد بلخی که باید از سلاله ی پیامبران شعر و ادب فارسی بلکه خلاق ترین و خدایی ترین ا«ها باشد. زندگی اش ساپا معنی و عشق بود که البته صورت ظاهر و دنیایی آن نیز دانستی و دلپذیر است . او جلا لالدین محمد نام داشت و در حدود سال 604 هجری در بلخ – که آن روزها زیر نفوذ خوارزمشاهیان بود – دیده به جهان کشود . پدرش بهاء الدین ولد ، معروف به « سلطان العلما » واعظی زبان آور و صاحب نام بود . که به صوفلیه گرایشی خاص داشت و مجموعه سخنان او اکنون باقی است و با عنوان معارف بهاء ول در تهران به چاپ رسیده است .
جلال الدین هنگام فوت پدر ، جوانی بیست و چهار ساله بود. با این حال به درخواست مریدان ، بر مسند تدریس و منبر و وعظ و بهاء ولد نشست .یک سال بعد برهان الدین محخقق که از مریدان قیدم بهاء ولدبود. به شوق دیدار وی به قونیه آمد اما استاد مرده بود . جلال الدین که خود بر مسند پدر تکیه زده بود، دسا ارادت به این شاگرد پیش کسوت پدر داد و برهان الدین هم به حرمت حق استاد ، فرزند وی جلال الدین را تحت ارشاد و تربیت خوی درآوردو او را به حلب و دمشق فرستاد تا اندوخته های بیشتری فراهم آورد و خود هم اندک اندک وی را با معارف صوفیه و مراحل سیر و سلوک آشنا کرد.
برهان الدین به سال 638 هـ . درگذشت و جلال الدین از همدمی با آن مرشد پیر هم محروم ماند . در همان حال ، حوزه ی درس و وعظ او رونق فراوان یافته بود .در سال 642 هـ . حادثه ای شگرفت در زندگی مولانا روی داد ،در آن سال مردی ژولیده موی و شوریده سر موسوم به شمس تبریزی که از بسیاری سفر و بی قراری که داشت وی را شمس برنده و آفاقی ( به معنی هر جا گرد ) نیز می گفتند . گذارش به قونیه افتاد . آشنایی با شمس ، به یک باره سرنوشت و درس و وعظ و مریدان و شاگردان جلال الدین را دگرگون کرد .
صحبت این درویش بی سر و سامان چنان انقلابی در روح مولانا پدید آورد که درس ووعظ را کنار گذاشت و یک باره دل به هم نشینی و همدمی وی تسیلم کرد . مولانا ساعت ها و روزها با شمس در خلوت بود و عوض هرکاری ، به سماع و وجدو حال می پرداخت . این امر سبب ناخشنودی وخشم مریدان و حتی خانواده مولانا شد . مریدو مراد را سرزنش ها کردند و به ویژه شمس را جادوگر خواندند و به هلاک تهدید کردند تا آنجا که وی به ناچار قونیه را ترک گفت وبه دمشق رفت اما غیبت شمس از قونیه چندانی به درازا نکشید ، زیرا مولوی ، سلطان ولد ، پسر خویش را از پی او فرستاد تا وی را به قونیه بازآورد . این بار ، مریدان در پی آزار و هلاک او برآمدند . شمس از قونیه دل برکند و از آن شهر برفت و دیگر کس ازوی نشانی نیافت.مولانا تا پایان عمر از دیدار با شمس ناامید نشد و حتی دوبار به طلب او عزم دیار شام کرد .
باری ، غیبت ناگهانی شمس نه تها مولوی را به جای اول خود باز نیاورد ، بلکه بیش از پیش وی را به دنیای عشق و هیجان کشانید و بر خلاف انتظار مریدان ، او خود رایک باره تسلیم وجد و سماع کرد و غزلهای شورانگیز و پر ذوق و حالی سرود که مجموع آنها به نام « دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریزی » نام بردار گشته است .
زندگی نامه مولوی
زادگاه مولانا:
جلال الدین محمد درششم ربیع الاول سال 604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به
رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته
تذکره نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می کرد پنجساله بود. اگر تاریخ
عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال الدین محمد درآن هنگام
قریب سیزده سال بوده است. جلال الدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و
مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
« پرستش » درفرهنگ سیمرغی، با صلوة درشریعت اسلام، فرق دارد . « صلوة » ، بیان عبودت انسان و تعظیم الله ، یا بسخنی دیگر، گواهی دادن برآنست که وجود انسان، « گوهری جداگانه » از الله و« ناچیزدربرابر» الله است ، وباید، درهرکاری وهرگفتاری و هراندیشه ای ، اقرار به این غیریت خود با الله ، در اقرار به عبودیت خود، و درشهادت دادن به عظمت اوکرد .
ولی « پرستش» درفرهنگ سیمرغی، برای« پیدایش بُن جشن ازخود انسان میباشد ،که خداست » پرستش که« شادونیتن» باشد ، گرفتن جشن عروسی ( شادی) انسان، با خداست.
سیمرغ ( رام ) ، دراین عروسی ، بُن جشن یا نطفه جشن درروان انسان میشود . درفرهنگ سیمرغی ،نیایشگاه ،« جشنگاه عروسی خدا با انسان » بود. جشن که همان « یسنا» باشد ، سرود نی(موسیقی) است. پرستش، برپاکردن جشن عروسی خدا با گیتی وبا انسان است . « ُهما » در زمین، « گنج شادی درهستی هرِانسانی » میگردد. هما، گنج عروس میگردد .
شادشدن ، برپاکردن جشن عروسی سیمرغ یا« شاده» باانسان و با گیتی ست.
« شاده » ، نام سیمرغ یا خداهست خدا، بُن ِ شادی درزمین است که دردل هرانسانی کاشته شده
است.
این فایل دارای 15 صفحه می باشد.