عنوان :
مقایسه هوش هیجانی و جرات ورزی در دانش آموزان دختر
با فرمت قابل ویرایش word
تعداد صفحات: 43 صفحه
چکیده :
پژوهش حاضر، به منظور مقایسه هوش هیجانی و جرأت ورزی در دانش آموزان دختر و پسر نابینا و عادی مقطع متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 85-1384 صورت گرفته است. بدین منظور 180 دانش آموز دختر و پسر ( 120 دانش آموز عادی و 60 دانش آموز نابینا ) به روش نمونه گیری چند مرحله ای تصادفی انتخاب شدند و به پرسشنامههای هوش هیجانی « بار – ان » و جرأت ورزی گمبریل و ریچی پاسخ دادند. یافتههای پژوهش نشان داد که بین هوش هیجانی کلی دانش آموزان دختر و پسر عادی و نابینا تفاوت وجود دارد، به طوری که هوش هیجانی دانش آموزان عادی بیشتر از دانش آموزان نابینا است و نمرات دانش آموزان نابینا در مولفههای خود آگاهی هیجانی، ابراز وجود، خود شکوفایی، استقلال، روابط بین فردی، حل مسأله، انعطافپذیری، تحمل استرس، کنترل تکانه و شادکامی پایین تر از دانش آموزان عادی است.
مقدمه
هوش هیجانی، شکلی از هوش اجتماعی و پیشبینی کننده مناسبی در کارآمدی کلی و کارآمدی در حیطههای خاص نظیر عملکرد شغلی است و توانایی کنترل احساسات و هیجانات خود ودیگران، تمایز میان آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و عمل فرد را در بر میگیرد ( سالووی و مایر [1]، 1990 ). هوش هیجانی با شناخت فرد از خودش و دیگران، ارتباط با دیگران، سازگاری و انطباق با محیط پیرامون که برای موفق شدن در برآوردن خواستهای اجتماعی لازم است، مرتبط است. هوش هیجانی، توانمندی تاکتیکی [2] در عملکرد فردی است (بار – ان، 2000 ). هوش هیجانی تأثیر بسیار زیادی بر شادی و رضایت افراد دارد. کسانی که هوش هیجانی خود را به کار میگیرند و با محیط اطراف خود سازگاری بیشتری دارند، اعتماد به نفس بالایی نشان میدهند و از توانایی خود آگاهند. رابطه مستقیم بین هوش هیجانی و زندگی خوب و سالم نشان میدهد که توجه به هیجان ها، آگاه بودن و آگاه ماندن از آنها و استفاده از انها در راهنمایی کردن رفتار، اهمیت زیادی دارد ( برادبری، گریوز 2005 ).
افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، از توانشهای اجتماعی موثرتری نیز برخوردارند و به واسطه ی آن روابط بین فردی مطلوبی را ایجاد کرده، میتوانند هیجانات خود را درک و ابراز کنند و توانایی درک هیجانهای دیگران را نیز داشته باشند ( سالووی و مایر، 1990 ). با توجه به ا ینکه مهارتهای هیجانی و اجتماعی در ارتباط با دیگران آموخته میشوند و لازمه کسب بسیاری از این مهارتها داشتن قدرت بینایی است، در نتیجه افراد نابینا به واسطه ی نقص بینایی خود، از به دست آودرن چنین تجربیاتی محروم هستند. این تجربیات میتوانند تأثیر زیادی بر بالیدگی هیجانی و تعامل اجتماعی افراد نابینا داشته باشند ( قمرانی و جعفری، 1383 ).
بیان مسئله :
هوش هیجانی، شکلی از هوش اجتماعی در حیطههای خاص نظیر عملکرد شغلی ایت و توانایی کنترل احساسات و هیجانات خود و دگیران، تمایز میان آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و عمل فرد را در بر میگیرد معلولیت بینایی میتواند عامل مؤثری در هوش هیجانی باشد، به طوری که دانش آموزان نابینا، دارای هوش هیجانی پایین تری نسبت به همسالان عادی خود هستند. قابل توجه است که معلولیت بینایی، برخی از مؤلفههای هوش هیجانی را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد، به طوری که دانش آموزان نابینا در مؤلفههای خودآگاهی هیجانی ابراز وجود، خود شکوفایی، استقلال، روابط بین فردی، حل مسأله، انعطافپذیری، تحمل استرس، کنترل تکانه و شادکامی نمرات پایین تری نسبت به دانش آموزان عادی کسب کردند.
دراین تحقیق نشان خواهیم داد که معلولیت بینایی به طور یکسان دختران و پسران را تحت تأثیر قرار نمی دهد و برخلاف عدم تفاوت در دانش آموزان عادی، هوش هیجانی دختران نابینا، کمتر از پسران است همچنین دانش آموزان عادی نسبت به دانش آموزان نابینا از میزان جرأت ورزی بالاتری برخوردار بودند.
اهمیت و ضرورت تحقیق:
با توجه به اهمیت هوش هیجانی در سازگاری فردی و اجتماعی، به نظر میرسد افرادی که دچار نارسایی بینایی میباشند، مشکلاتی در ارتباط با سازگاری فردی و اجتماعی داشته باشند. چنین مشکلاتی ممکن است بر هوش هیجانی و مؤلفههای آن در افراد نابینا مؤثر باشند و موجب تفاوت هوش هیجانی در افراد نابینا و بینا گردند. به طور کلی مسأله ای اساسی پژوهش حاضر این است که آیا افراد نابینا و عادی از نظر هوش هیجانی و جرأت ورزی متفاوت هستند ؟ و آیا بین هوش هیجانی و جرأت ورزی رابطه وجود دارد ؟
اهداف نظری و عملی تحقیق:
مفهوم هوش هیجانی، توانمندی تاکتیکی در عملکرد فردی است ( بار – ان، 2000 ). هوش هیجانی تأثیر بسیار زیادی بر شادی و رضایت افراد دارد.
کسانی که هوش هیجانی خود را به کار میگیرند و با محیط اطراف خود سازگاری بیشتری دارند، اعتماد به نفس بالایی نشان میدهند و از توانایی خود آگاهند. رابطه مستقیم بین هوش هیجانی و زندگی خوب و سالم نشان میدهد که توجه به هیجان ها، آگاه بودن و آگاه ماندن از آنها و استفاده از انها در راهنمایی کردن رفتار، اهمیت زیادی دارد ( برادبری[3]، گریوز[4] 2005 ).
کسانی که قادر نیستند از مهارتهای هوش هیجانی خود استفاده کنند، به احتمال زیاد، برای مدیریت روحیه و خلق خود از روشهای دیگری که کمتر اثر بخشی دارند، بهره میگیرند. احتمال دارد که آنها دو برابر بیشتر از دیگران مضطرب، افسرده یا معتاد شوند و حتی افکار خودکشی به سرشان بزند ( برادبری، گریوز 2005، ترجمه گنجی 1384 ).
چنین مشکلاتی ممکن است بر هوش هیجانی و مولفههای آن در افراد نابینا موثر باشند و موجب تفاوت هوش هیجانی در افراد نابینا و بینا گردد.
اهداف تحقیق :
هدف کلی :
مقایسه هوش هیجانی و جرأت ورزی در دانش آموزان دختر و پسر نابینا و عادی
اهداف فرعی :
بین افراد نابینا و عادی از نظر هوش هیجانی و جرأت ورز ی در مدرسه تفاوت وجود دارد.بین افراد نابینا و عادی از نظر هوش هیجانی و جرأت ورز ی و عامل جنسیت تفاوت وجود دارد.بین افراد نابینا و عادی از نظر هوش هیجانی و جرأت ورز ی عامل معلولیت بینایی تفاوت وجود دارد.بین افراد نابینا و عادی از نظر هوش هیجانی و جرأت ورز ی تعامل جنسیت و معلولیت تفاوت وجود دارد.
و......
عنوان :
بررسی تاثیر روش یادگیری مشارکتی بر روی عزت نفس، رشد مهارتهای اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان
با فرمت قابل ویرایش word
تعداد صفحات: 92 صفحه
مقدمه و بیان مسئله
کارایی آموزش و پرورش نه تنها در گروی غنای برنامهها و روشهای آموزشی و آمار فارغالتحصیلان با معدل بالا، که از آن مهمتر در گرو شناختن ابعاد گوناگون روان شناختی دانشآموزان و شکوفا کردن آنها است. دانشآموزانی که در وهلة نخست بر خویشتن اعتماد داشته باشند و با پذیرفتن ارزش وجودی خویش، قدرت پذیرش دیگران را بیابند و از ایجاد ارتباط اجتماعی سالم با آنها لذت ببرند (کدیور، 1381).
درونی کردن ارزشهای متعالی در دانش آموزان و شکوفا کردن کامل شخصیت آنها باید از اولویتهای آموزش و پرورش باشد. شخصیتی که خویشتن و مفهوم انسانیت را شناخته و تا پایان زندگی نیز، خود را به تحقق ارزش های والای آن متعهد بداند. ارزشهایی که نباید به بهای پیشرفت تحصیلی نادیده گرفته شود (کدیور، 1381).
در روشهای سنتی که امروزه از آنها به عنوان روشهای غیرفعال یاد میشود. معلم نقش فعالی در جریان تدریس داشته، مطالب را بطور شفاهی در کلاس بیان نموده و دانشآموزان فقط باید به صحبتهای او گوش داده، مطالب مورد نظر را حفظ نمایند.
در چنین شرایطی زمینههای لازم برای رشد اجتماعی شخصیت شاگردان فراهم نمیشود و حتی پیشرفت تحصیلی و رشد فکری شاگردان نیز از تأثیرات نامطلوب این شرایط بی نصیب نمیماند. به همین دلیل امروزه موضوع روشهای آموزشی فعال و یادگیرندگان فعال جایگاه ویژهای در مباحث تربیتی پیدا کرده است. البته عوامل متعددی مانع رشد اجتماعی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان میشود که روشهای آموزشی غیرفعال یکی از این عوامل است (کرامتی 1381).
از سویی مدارس امروز نیاز به آموزش مهارتهای اجتماعی را به دانش آموزان احساس می کنند در حالیکه تعدادی از دانش آموزان به صورت طبیعی در مهارتهای اجتماعی خوب و ماهر هستند، بسیاری از بچه ها نیاز به آموزش این مهارتها دارند (هیل[1]،2000). یکی از روش های آموزشی فعالی که امروزه مورد توجه صاحب نظران تعلیم و تربیت می باشد، یادگیری مشارکتی است.
اصطلاح یادگیری مشارکتی به یک روش آموزشی که دانشآموزان در سطوح مختلف عملکرد، در گروههای کوچک برای رسیدن به اهداف مشترک فعالیت میکند بر می گردد و دانش آموزان بهمان اندازه که برای یادگیری خودشان مسئول هستند برای یادگیری دیگران نیز مسئول میباشند (گاکهال[2]، 1995).
از جمله مدافعان این روش جانسون و جانسون[3] (1987) و اسلاوین[4] هستند. از لحاظ تجربی، اسلاوین گفته است که پژوهشهای انجام شده دربارة روش یادگیری مشارکتی نشان دادهاند که این روش در بالا بردن سطح پیشرفت تحصیلی دانشآموزان در موضوع های مختلف و در سطوح مختلف تحصیلی مفید است. اسلاوین همچنین به شواهدی اشاره کرده است که نشان می دهند، روش یادگیری مشارکتی روابط میان دانشآموزان نژادهای مختلف را درکلاسها بهبود میبخشد.همچنین این روش موجب بالا رفتن سطح عزت نفس و سایر ویژگیهای عاطفی دانش آموزان میشود(سیف، 1379).
باید گفت شیوة یادگیری مشارکتی ارتباط مطلوبی بین دانشآموزان بوجود میآورد، آنها را برای یادگیری بهتر برمیانگیزد و عزت نفس دانشآموزان را ارتقاء می دهد. (کدیور، 1381).
به نظر بسیاری از محققان کارکردن گروهی همسالان برای کسب اهداف مشترک، تأثیر نسبتاً زیاد و معناداری روی خود پندارة و عزت نفس دانش آموزان در برابر تجارب فردی یا رقابتی دارد (زیسک[5]، 1998).
تحقیقات زیادی روی یادگیری مشارکتی انجام گرفته است، بطور مثال اسلاوین در سال 1990 با بررسی و تجزیه تحلیل دقیق 25 تحقیق انجام شده در این زمینه گزارش نمود که اکثر تحقیقات مذکور تأثیر مثبت یادگیری مشارکتی را بر روابط بین فردی، پذیرش همکلاسیهای داری عقب ماندگی تحصیلی، افرایش دوستی بین دانش آموزان، افزایش عزت نفس، علاقه مندی به مدرسه و موضوعات مورد مطالعه، افزایش توجه به تکلیف و زمان اختصاص یافته به تکلیف و توانایی انجام کار موثر با دیگران را مورد حمایت و تأیید قرار دادهاند (مشهدی، 1381).
زیسک (1998) در پژوهشی در مورد تأثیر یادگیری مشارکتی بر روی خود پنداره تحصیلی و پیشرفت تحصیلی درس شیمی دانش آموزان دبیرستانی، نتیجه گرفت که بارگیری مشارکتی تأثی مثبتی روی مفهوم خود تحصیلی و پیشرفت تحصیلی، در درس شیمی دانشآموزان دبیرستانی دارد.
در ایران نیز ایوبی (1377) در پژوهشی با عنوان مقایسه یادگیری مشارکتی و یادگیری سنتی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دفتر پایه سوم متوسطه رشته علوم انسانی، نتیجه گرفت که یادگیری مشارکتی بیشتر از یادگیری سنتی باعث افزایش پیشرفت تحصیلی میشود.
هیل (2000) در پژوهشی با عنوان ، یادگیری مشارکتی به عنوان وسیلهای برای بهبود مهارتهای اجتماعی در بین دانش آموزان راهنمایی، به این نتیجه رسید که یادگیری مشارکتی، مهارتهای اجتماعی دانشآموزان را بهبود میبخشد.
کرامتی (1381) در تحقیقی با عنوان تأثیر یادگیری مشارکتی بر رشد مهارتهای اجتماعی و پیشرفت در درس ریاضی پایه پنجم ابتدایی، به این نتیجه رسید که یادگیری مشارکتی تأثیر مثبتی در مهارتهای اجتماعی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پایه پنجم ابتدایی دارد. با وجود این بعضی از تحقیقات در مورد تاثیرات یادگیری مشارکتی بر عزت نفس دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی آنها نتایج متفاوتی را گزارش نموده اند. بطور مثال انگ لی و لایم[6] (1996) در تحقیق خود با عنوان تاثیر یادگیری مشارکتی روی عزت نفس و جو کلاسی به این نتیجه رسیدند که یادگیری مشارکتی باعث بهبود جو کلاسی می شود ولی در مقایسه با روش سخنرانی موجب افزایش عزت نفس دانش آموزان نمی شود.
گایس[7] (2003) در مطالعه ای تاثیر یادگیری مشارکتی را روی پیشرفت خواندن زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی و عزت نفس تحصیلی دانش آموزان مورد بررسی قرار دارد وبه این نتیجه دست یافت که روش یادگیری مشارکتی نسبت به روش سخنرانی، پیشرفت خواندن زبان انگلیسی دانش آموزان را بطور چشمگیری افزایش می دهد ولی تاثیری روی عزت نفس تحصیلی دانش آموزان ندارد.
الخاطب و جمعه[8] (2002) نیز تاثیر یادگیری مشارکتی را روی عملکرد تحصیلی دانش آموزان پایه هشتم در درس جبر را مورد بررسی قرار دادند. نتایج بدست آمده حاکی از این بود که تفاوت معناداری بین عملکرد دانش آموزان در گروه یادگیری مشارکتی و سنتی مشاهده نشد. با توجه به این مطالب و نتایج تحقیقات انجام گرفته و با در نظر گرفتن این نکته که تحقیقات اندکی در ایران در زمینه یادگیری مشارکتی و بویژه تأثیر آن بر عزت نفس و مهارتهای اجتماعی در دورة دبیرستان به صورت گرفته است، پژوهش حاضر در نظر دارد به این سوال جواب دهد که آیا یادگیری مشارکتی بر عزت نفس، مهارتهای اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانشآموزان پسر دورة متوسطه دارد یا نه؟
ضرورت و اهمیت تحقیق
اصولاً در هر جامعهای از معلمان انتظار میرود که همگام با تغییر و تحولات تکنولوژی در زمینه کار و رشته خود پیش روند، زیرا در دنیای معاصر آموزش و تدریس از جمله مسائل و فرآیندهای پیچیدهای هستند که ادامة آنها به شیوة سنتی دیگر موثر و کارا نخواهد بود، ارائه یک جانبة مطالب از سوی معلمان، رونویسی مطالب از روی تخته سیاه بدون اینکه دانش آموز فرصتی برای مشارکت و یادگیری داشته باشد، حفظ طوطی وار و کورکورانه مطالب بدون آنکه شاگردان تأمل و تعمتی در آن داشته باشند و تماشاگر بودن دانش آموزان، در واقع آنها را به ماشین از بر کردن و پس دادن مطالب کلیشهای تبدیل می کند و فرصت اندیشیدن و خلاقیت را از آنها می گیرد. تلاش برای حفظ و ادامه روشها و شیوههای سنتی تدریس، تلاش در جهت ثابت نگه داشتن حرکت و جریان زمان است (شعاری نژاد، 1366).
مسأله عزت نفس و مقوله خود ارزشمندی از اساسی ترین عوامل رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیم گیری و ابتکار ، خلاقیت و نوآوری، سلامت فکر و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزشمندی فرد دارد امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان، نظیر کمرویی و گوشه گیری، لجبازی و پرخاشگری و تنبلی بعنوان اولین یا مهمترین گام ، به ارزیابی و پروش احساس عزت نفس ، تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان میپردازند (افروز، 1380).
عزت نفس مؤلفهای است که تحت تأثیر محیط آموزشی قرار دارد، داشتن عزت نفس بر همه سطوح زندگی اثر گذار است. در حقیقت، بررسیهای گوناگون روان شناختی حاکی از آن است که چنانچه عزت نفس ارضا نشود، نیازهای گسترده تری نظیر آفریدن ، پیشرفت و یا درک استعداد بالقوه ماند( کلمز[9]، ترجمه علیپور، 1380).
پرورش احساس خود ارزشمندی و عزت نفس در کودکان و نوجوانان از مهمترین وظایف و رسالتهای اولیا و مربیان می باشد که در این ارتباط بیشترین نقش بر عهدة الگوهای رفتاری میباشد (افروز، 1380).
مهارتهای اجتماعی مؤلفة دیگری است که از محیط مدرسه و جو کلاس تأثیر می پذیرد . مدرسه و خانواده مهمترین نقش را در رشد اجتماعی و مهارتهای اجتماعی کودک ایفا می کند و در هر دوی آنها ، ارزش ها، فرهنگ و بویژه روشهای آموزشی و تربیتی مهمتر از همه جلوه می کند (کرامتی، 1381).
آموزش مهارتهای اجتماعی به نوجوانان یکی از مهمترین وظایف خانواده و مراکز آموزشی است. چون فرض بر این است که نوجوانان بدون داشتن این مهارتها قادر نیستند در تعامل اجتماعی با سایرین وظایف خود را انجام دهند (بیلمن[10] و همکاران ، 1994).
بعلاوه نقص مهارتهای اجتماعی عامل تعیین کنندهای در افزایش مسائل روحی و ذهنی کودکان و نوجوانان است و افزایش خشونت، بزهکاری ، روی آوردن به مواد مخدر و ترک تحصیل از جمله پیامدهای نارسائی در رشد مهارتهای اجتماعی کودکان محسوب میگردد (موت[11] و همکاران به نقل از کرامتی، 1382).
چنانچه بخواهیم فراگیران امروز را بعنوان نیروی کار آمد آینده آماده کنیم که قادر باشند با هم زیستن را بخوبی تجربه کنند، به نظر می رسد کلاس درس محیط مناسبی برای شروع این طرز تفکر باشد، چرا که تحقق این اهداف بدون همکاری و همیاری بیمعنی است (جانسون و جانسون، به نقل از مشهدی، 1381).
در روش های سنتی که امروزه از آنها به عنوان روشهای غیرفعال یاد میشود، معلم نقش فعالی در جریان تدریس داشته، مطالب را بطور شفاهی در کلاس بیان نموده، دانشآموزان فقط باید به صحبتهای او گوش داده، مطالب مورد نظر را حفظ نمایند، در چنین شرایطی زمینههای لازم برای رشد اجتماعی شخصیت دانش آموزان فراهم نمیشود و حتی پیشرفت تحصیلی و رشد فکری شاگردان نیز از تأثیرات نامطلوب این شرایط بی نصیب نمی ماند، به همین دلیل امروزه موضوع روشهای آموزش فعال و یادگیری فعال و یادگیرندگان فعال جایگاه ویژهای در مباحث تربیتی پیدا کرده است کرامتی، 1381).
یادگیری مشارکتی از جملة این روشهای فعال می باشد. با توجه به اهمیت عزت نفس و مهارتهای اجتماعی در ابعاد مختلف زندگی افراد و بویژه رابطه اینها با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و علی رغم اینکه تحقیقات زیادی در مورد تأثیرات یادگیری مشارکتی در دوره ها و رشتههای مختلف تحصیلی انجام گرفته است، در کشور ما تحقیقات اندکی در این زمینه صورت گرفته است و بیشتر تحقیقات انجام گرفته نیز در دوره های ابتدایی و راهنمایی بوده و تحقیقات اندکی در مورد یادگیری مشارکتی در دورة متوسطه صورت گرفته است. و از سویی بدلیل جدید التألیف بودن کتاب روان شناسی سال سوم دبیرستان و اینکه اصلاً تحقیقی در مورد تأثیر یادگیری مشارکتی بر عملکرد دانش دانشآموزان در این درس صورت نگرفته است، ضرورت دارد که در مورد تأثیرات این روش در دوره متوسطه نیز، تحقیقات بیشتری صورت گیرد.
اهداف تحقیق
1.بررسی تأثیر روش یادگیری مشارکتی بر عزت نفس دانش آموزان پسر سال سوم متوسطه رشته ادبیات و علوم انسانی.
2.بررسی تأثیر روش یادگیری مشارکتی بر مهارتهای اجتماعی دانشآموزان پسر سال سوم توسطه سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی.
3.بررسی تأثیر روشیادگیری مشارکتی بر عملکرد تحصیلی دانشآموزان پسر سال سوم متوسطه، رشتة ادبیات و علوم انسانی، در درس روان شناسی.
و...........
عنوان :
حافظه
با فرمت قابل ویرایش word
تعداد صفحات: 107صفحه
حافظه شامل آن دسته از فعالیتهایی است که بصورت حفظ، یادآوری، تشخیص و انجام آنچه در گذشته آموخته شده است ظاهر می گردد. بعضی حافظه را یکی از اشکال یادگیری می دانند. دسته ای آنرا نتیجه و دلیل یادگیری فرض می کنند. پاره ای از روانشناسان حافظه را فعالیتی می دانند که در عین ارتباط با یادگیری جدا از آن نیست.
به نظر این دسته فرد ابتدا باید چیزی را یاد بگیرد، آنگاه آنرا حفظ کند و در موقع معین بخاطر آورد و بالاخره تشخیص دهد که این امر را در گذشته آموخته است. حافظه از یادگیری جدا نیست و از جهتی عین یادگیری می باشد. خصوصیت عمده حافظه حفظ و نگهداری است. یادآوری، تشخیص و اجرا، آثار و نتایج حفظ می باشند. آنچه درباره یادگیری گفته می شود در مورد حفظ نیز قابل بحث می باشد روی این اصل نمیتوان این دو جنبه از فعالیت ذهن را جدا از هم فرض نمود.
چنانچه در مورد یادگیری بیان نمودیم ثورندایک و پیروان او یادگیری را نتیجه ارتباطات عصبی می دانند و اصل تمرین و تکرار را پایه و اساس این جریان قرار می دهند.
بعضی از روانشناسان حفظ را نیز نتیجه برقراری ارتباطات عصبی فرض می کنند و تحقق آنرا نتیجه تمرین و تکرار می دانند. بنظر این عده یادگیری و حفظ یک جریان است. همانطور که دیدیم تمرین و تکرار شرط اساسی یادگیری نیست. ممکن است امری را یکمرتبه انجام داد یا مطالعه کرد و آنرا یاد گرفت و بدون تکرار و تمرین بعد از زمان طولانی آنرا بخاطر آورد و دوباره انجام داد. با اینکه در جریان حفظ و یادگیری دستگاه عصبی دخالت کامل دارند و وقتی پوشش مغزی دچار لطمه و آسیب شود عمل یادگیری و حفظ را م ختل میسازد معذلک نمیتوان تغییرات عصبی را پایه و اساس حفظ و یادگیری قرار داد.
آن دسته از روانشناسان که پایه و اساس یادگیری را تداعی معانی یا برقراری عکس العمل مشروط می دانند حفظ را نیز نتیجه همین جریان فرض می کنند. به نظر ایندسته مشابهت و مجاورت، اساس حفظ را تشکیل می دهند. یادآوری و تشخیص نیز در اثر تداعی واحد بدون اراده یا از طریق ایجاد نداعیهای متعدد و با دخالت اراده انجام میشود.
پیروان گشتالیت عقیده دارند وقتی در جریان یادگیری کل موقعیت و کل موضوع مورد توجه شخص یادگیرنده باشد جریان یادگیری و حفظ به نحو کامل انجام میشود.
چنانچه خواهیم دید عوامل مؤثر در یادگیری در جریان حفظ و یادآوری نیز تأثیر دارند. خلاصه آنچه سبب یادگیری میشود در حفظ و یادآوری نیز تأثیر دارد روی همین زمینه این دو جریان از هم جدا نیستند.
انواع حافظه
Garrett مؤلف کتاب روانشناسی عمومی دو نوع حافظه را مورد بحث قرار می دهد:
1- حافظه زبانی Verbal که حفظ و یادآوری نامها و تاریخها و مانند اینها را انجام میدهد.
2- حافظه عضلانی یا عملی که طرز کار و روش انجام امری را که در گذشته فرد آموخته است حفظ می نماید؛ مثلا طرز ماشین نویسی، رانندگی ، شنا که فرد در گذشته آموخته و بعداز مدتی متار که دوباره انجام میدهد. در هر دو مورد فرد عکس العملهایی را که در گذشته آموخته است دوباره به وجود می آورد.
Sperling مؤلف کتاب روانشناسی ساده شده آنچه را که مربوط به طرز کار و روش انجام امری است به عادت ارتباط می دهد و حفظ و یادآوری اینگونه امور را نتیجه تشکیل عادت تلقی می کند به نظر او کار حافظه کسب و حفظ کلمات، علامتها و تجربیاتی است که فرد از روی آگاهی تحصیل می نماید.
خلاصه، او امور زبانی را به حافظه نسبت می دهد و امور غیرزبانی را مربوط به عادت میداند. امور زبانی مثل بیان امری که در گذشته رخ داده است از امور غیرزیانی یا از مهارتهای بدنی جدا نیست چنانچه شهادت درباره امری مستلزم سخن گفتن یا نوشتن است. به همین طریق امور و فعالیتهای غیرزبانی مثل رانندگی، ماشین نویسی از فعالیتهای زبانی که غالباً بصورت درک مفاهیم و بیان آنها نیز ظاهر میگردد مجزا نیست.
عادات شامل اعمال قابل مشاهده مثل لباس پوشیدن، رانندگی، ماشین نویسی و اعمال غیرقابل مشاهده از قبیل با خود صحبت کردن در موقع مطالعه و انجام اعمال اصلی حساب در ذهن نیز می شود.
جنبه های مختلف حافظه
برای حافظه مراحل مختلف یا جنبه های گوناگون ذکر کرده اند:
Garrett چهار جنبه برای حافظه بیان می نماید:
(1) توجه Fixation که آنرا به تحصیل و کسب Acquisition نیز تعبیر می نماید (2) حفظ Retention (3) یادآوری Recall و (4) تشخیص Recognition.
بعضی پنج جنبه برای حافظه ذکر می نمایند: (1) فراگیری یا کسب (2) تشخیص (3) یادآوری (4) تولید مجدد Reproduction و (5) اجرا Performance.
1- توجه یا فراگیری
برای اینکه امری رد خاطر باقی بماند ابتدا فرد باید آنرا فرا گیرد. حفظ مهارتها یا عادات، تمایلات و ادراکات مستلزم فراگرفتن آنهاست.
افرادی که نمی توانند دقت یا توجه خود را به امر خاصی معطوف دارند، در کسب و فراگرفتن آن امر دچار اشکال می شوند. معمولا بیماران روانی نمی توانند امر معینی را مورد توجه قرار دهند.
پیرمردها نیز در جریان توجه یا دقت با اشکال روبرو هستند. بعضی این امر را نتیجه پژمردگی بافتهای مغز یا از دست رفتن خاصیت ارتجاعی مراکز عصبی می دانند ولی اشخاصی هستند که در دوران کهولت نیز به آسانی امور را فرا می گیرند در هر حال تمایلات ا شخاص پیر واشتغالات ذهنی آنها ممکن است در انصراف ذهن ایشان از شیء معین م ؤثر باشد. بچه ها نیز در اثر کم حوصلگی یا بواسطه تمایلات متنوع کمتر دقت و توجه خود را روی امر خاصی متمرکز می سازند.
معمولا افراد در مقابل محرکهای مختلف قرار دارند. وقتی محرک خاصی روی فرد اثر می گذارد که توجه او را به خود جلب کند و محرکهای دیگر را از نظر او دور بدارد. تعدد محرکها مانع جلب توجه فرد به هر یک از آنها می شود. در شرایط خاصی فرد نمی تواند وقت خود را به طرف امر معینی معطوف دارد.
افرادی که دچار هیجانات شدید میشوند در این حالت نمی توانند شیء معینی را مورد توجه قرار دهند و در موقع دوا خوردن یا نوشیدن مشروبات الکلی غالباً دچار اینوضع میشوند.
اشخاص الکلی از درک امور جدید عاجز هستند و گاهی تمایل به دروغ گفتن و مبالغه کردن، در تضعیف حافظه آنها تأثیر دارد. ضرباتیکه در اثر حوادث و صدمات به مغز وارد میآید فرد را از درک واقعه یا آنچه قبل از آن یا بعد از آن بلافاصله اتفاق می افتد بازمیدارد.
2- حفظ :
حفظ چنانچه گفته شد اساس حافظه را تشکیل می دهد. بعضی حفظ را عین یادگیری می دانند و عقیده دارند آنچه را که فرد می آموزد حفظ می کند بنابراین مهارتها، تجربیات حسی و آنچه را که فرد از خواندن یا در اثر تعلیمات دیگران فرا می گیرد همه حفظ و نگاهداری می شوند و اثر آنها در ذهن باقی می ماند. خاطراتی که خود به خود به قسمت روشن ذهن بر می گردد، آنچه را که فرد در اثر هیبنوتیسم به خاطر می آورد و اینکه در یادگیری مجدد امری وقت کمتری صرف می کند همه دلیل بر باقیماندن آثار اموری است که قبلا فرد آموخته و در ذهن او جایگزین شده است.
با اینکه در جریان حفظ تغییراتی در مراکز عصبی به وجود می آید و آسیب مغزی در اختلال آن تأثیر دارد معذلک حفظ نیز مانند یادگیری تابع عوامل و شرایط خاصی است. بعضی حفظ را تابع عکس العمل مشروط می دانند و مجاورت و مشابهت را پایه و اساس حفظ قرار میدهند.
بعضی از روانشناسان عقیده دارند در جریان حفظ ذهن حالت پذیرندگی دارد روی این اصل اختلاف حظ و یادآوری را در این می دانند که اولی جنبه انفعالی دارد در صورتیکه یادآوری نوعی فعالیت است و با تلاش و کوشش ذهن همراه می باشد.
بیماران روانی معمولاً قوه حفظ را تا اندازه ای از دست می دهند. پیری تا حدی سبب از دست رفتن قوای ذهنی میشود و فرد را در جریان حفظ با اشکال روبرو می سازد.
با اینکه ضعف قوه حفظ در افراد پیر عمومی است معذلک آنچه را فرد در ایامیکه دستگاههای عصبی قدرت بیشتری داشته اند آموخته است در دوره پیروی کمتر از یاد می برد. معمولا اطلاعات شخصی گذشته و قدیم بهتر در خاطر می مانند تا وقایع روزمره.
منظور این است که اشخاص پیر وقایع گذشته را بهتر از آنچه در ایام کهولت کسب کردهاند بخاطر می آورند. در موارد معینی نقص قوه حفظ معلول آسیب مغزی است.
تومرهای مغزی، جراحات و خونریزی در مغز سبب نقص قوه حفظ میشوند Aphasias یا نقص حافظه که در اثر آن فرد قدرت فهم و استعمال کلمات را از دست میدهد نتیجه صدمه مغزی و آسیب دیدن ناحیه تکلم است. فردی که دچار این نقص می شود نمی تواند کلمه صحیح را پیدا کند و بیان نماید. در مواقعی که این نقص شدت پیدا می کند سخنان فرد نامفهوم می شود و آنچه را که می خواند نمی فهمد. این نقض در موقع خستگی زیاد در میان افراد عادی نیز دیده می شود.
روشهای اندازه گیری حفظ
برای اندازه گیری استعداد حفظ در افراد از روشهای مختلف میتوان استفاده نمود:
(1) روش اندازه گیری حدود حفظ: به منظور تعیین حدود حفظ یک فرد میتوان تصاویر، اشکال، کلمات یا اعدادی را در زمان معینی مثلا هر عدد یا تصویر را در یک ثانیه به فرد نشان داد یا برای او نقل کرد و پس از چند ثانیه از او خواست آنچه را که دیده یا شنیده بگوید یا بنویسید. عدد ساده ترین چیزی است که در این آزمایش میتوان از آن استفاده کرد. ابتدا عدد سه رقمی را به فرد نشان می دهند و بعد از او می خواهند تا او را تکرار کند. چنانچه مؤلفان کتاب روانشناسی نقل می کنند آزمایشهایی که در این باره انجام شده است نشان می دهد که بچه های 4 تا 6 ساله عدد چهاررقمی را بطور کامل می توانند تکرار کنند یعنی حدود حفظ ایشان در مورد حفظ اعداد این مقدار است. این حد تا سن 18 سالگی افزایش می یابد یعنی اعداد 5 رقمی یا پاره ای 6 یا 7 رقمی و شاگردانی که وارد دانشکده میشوند بطور متوسط میتوانند اعداد 8 رقمی را بطور کامل تکرار کنند و به ندرت افرادی پیدا می شوند که حدود حفظ ایشان بیش از این مقدار باشد.
جریان حفظ در افراد مختلف فرق می کند. هوش و تمرین در حفظ تأثیر دارد.
(2) روش یادگیری مجدد:
و.............
فهرست مطالب:
موضوع صفحهمقدمه..................................................................................................................... 2
پیشینه نظری.......................................................................................................... 3
عوامل افزایندهی تاثیرات منفی طلاق..................................................................... 6
برخورد کودکان با طلاق....................................................................................... 10
اثرات کوتاه مدت طلاق بربچه ها........................................................................... 12
سازگاریهای بعد از طلاق...................................................................................... 13
اثرات دراز مدت طلاق........................................................................................... 14
تاثیر تعارضهای وفاداری روی کودک.................................................................. 18
ائتلاف اتحاد خانوادگی.......................................................................................... 24
اعمال موثر در کاهش تاثیرات منفی طلاق............................................................. 28
منابع 30
عنوان :
بررسی نقش رسانه های جمعی و تأثیر آن بر فرهنگ جامعه
با فرمت قابل ویرایش word
تعداد صفحات: 32 صفحه
فصل یک کلیات تحقیق
تعریف موضوع فرضیه این تحقیق:رابطه ی معنا داری بین عملکرد رسانه های جمعی و بهبود افکار عمومی وجود دارد .رابطه ی معنا داری بین رسانه های جمعی و بالا رفتن سطح آموزش وجود دارد.رابطه ی معنا داری بین رسانه های جمعی و گذراندن اوقات فراغت وجود دارد رابطه معناداری بین رسانه های جمعی و کاهش تهاجم فرهنگی وجود دارد .
4)اهداف تحقیق:
ضرورت تحقیق:محدودیت تحقیق :عدم دسترسی به کتابخانه های معتبر وجود منابع کتابخانه ای و عدم دسترسی به تمام این منابع عدم دسترسی به مراکز تخصصی رسانه ای7) تعریف واژه :
موضوع: « بررسی نقش رسانه های جمعی و تأثیر آن بر فرهنگ جامعه »
1- رسانه ها یکی از وسایل ارتباطی جمعی هستند که در این تحقیق منظور از رسانه ها « وسایل ارتباطی جمعی» رادیو، تلویزیون و مطبوعات هستند . رسانه های همگانی مانند مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سینما و امثال آنها است و همچنین فرآیند ارتباط همگانی در حال افزایش است امروزه پژوهش های پیرامون نظام ارتباطی را به عنوان یکی از ارگانهای مهم اجتماعی که با دیگر نظام های موجود در جامعه روابط و مبادلات متقابلی دارد و به نیازهای گوناگون جامعه انسانی پاسخ می دهد . از آنجا که نیازهای بشر گوناگون است و پیچید گیهای جامعه انسانی روز افزون می باشد نقش وسایل ارتباطی اشکال و جنبه های مختلفی به خود می گیرد . بنابراین نظام ارتباطی در معنای عام پدیده ای است جهانی که در همه جا وجود دارد و به نیازهایی پاسخ می دهد که برای تمامی افراد مشترک است . و در واقع جامعه انسانی نمی تواند بدون نظام ارتباطی به حیات خود ادامه دهد در حال حاضر بیش از هر زمان دیگری تحت بررسی و مطالعه دقیق و منظم قرار گرفته اند و این مطالعات و تحقیقات گسترده حکایت از اهمیت رسانه های همگانی به عنوان نهاد مهم اجتماعی می باشد . یکی از تأثیرات رسانه ها، تأثیرات فرهنگی آن بر جامعه می باشد امروزه عمده ترین نقش وسایل ارتباط جمعی بر عهده دارند عبارت اند از فرهنگ سازی، آموزش، اطلاع رسانی و ایجاد مشارکت است به گفته ی س . پ اسکات اولین سردبیر روزنامه گاردین می گوید : امور مقدس اند و تفاسیر آزاد است و او برای مطبوعات به عنوان یکی از وسایل ارتباط جمعی دو نقش کارکرد بیان می کند 1) اطلاع رسانی 2) بیان عقاید ولی مهمترین نقش رسانه ها فرهنگ سازی یک جامعه را بر دوش می کشد و می تواند حتی فرهنگ های مختلف را تغییر و باعث رشد فرهنگ جدید در جامعه شود معرفت عامی که از تجارب شخصی حاصل می شود جوهر اصلی تعریف عام رسانه است . رسانه ها دارای ابعاد مختلفی است که مارشال مک یوهان وسایل ارتباطی را از نظر حرارتی به دو دسته تقسیم می کند ( عکس، رادیو، سینما) را یک وسیله ارتباطی گرم می داند که لوهان معتقد است این وسایل ارتباطی تنها در امتداد یکی از حواس آدمی هستند و توصیف و تشریح زیادی را در بر دارند یعنی با حجم زیادی داده های همراه از نظر بیان مقصود کامل هستند حال آنکه وسایل ارتباطی سرد( خط تصویری، تلفن، تلویزیون) کمتر به تشریح و توصیف می پردازند و مشارکت زیادی را می طلبد و همچنین رسانه ها یکی از انواع وسایل آموزشی اند که نقش مهمی را در آموزش ایفا می کنند و مخاطبان بسیاری را به خود جذب می کند و از روش های گوناگون افراد جامعه را آموزش می دهند بسیاری از افراد رسانه ها را به عنوان ابزار فرهنگی می دانند زیرا فرهنگی می دانند زیرا از بطن جامعه بر می خیزد و تأثیر فرهنگی که رسانه ها بر مخاطب می گذارند را می توان فرهنگ جمعی نامید و تعریفی که از فرهنگ ارائه می شود آن باورها و ارزشهای حاکم بر جامعه است و همچنین رسانه ها نماد فرهنگ و تمدن یک کشور هستند و تحت تأثیر حکومتند یعنی بر اساس باورها و ارزشهای جامعه عمل می کنند و رعایت کننده هنجارهای جامعه هستند .
3- فرضیه های تحقیق:
1) رابطه ی معنا داری بین عملکرد رسانه های جمعی و بهبود افکار عمومی وجود دارد.
2) رابطه ی معنا داری بین رسانه های جمعی و بالا رفتن فرهنگ جامعه وجود دارد .
3) رابطه ی معنا داری بین رسانه های جمعی و بالا رفتن سطح آموزش وجود دارد.
4) رابطه ی معنا داری بین رسانه های جمعی و گذراندن اوقات فراغت وجود دارد.
5) رابطه معنا داری بین عملکرد ضعف رسانه های جمعی و پایین بودن سطح فرهنگی وجود دارد .
4- اهداف تحقیق:
در این تحقیق می کوشیم به شناسایی رسانه ها بپردازیم و تعریفی از فرهنگ ارائه دهیم و همچنین جوامع مختلف را از لحاظ فرهنگی شناخته شود و نقش رسانه و تأثیر گذاری آن بر فرهنگ جوامع و آموزش ها و اطلاعاتی که یک رسانه به جوامع می دهد بررسی شود و همچنین چگونه می توان فرهنگ یک جامعه را از طریق رسانه ارتقاء داد و روش فرهنگ سازی رسانه ای را بررسی کرد .
راهکارهایی جهت کمبود اطلاعات فرهنگی در رسانه ها ارائه شود و اینکه تا چه حد رسانه ها می توانند بر نحوه انتقال فرهنگ تأثیر گذار باشند .
5- ضرورت تحقیق:
همانطور که می دانیم فرهنگ یکی از عوامل پیشرفت جوامع است و کشوری که سطح فرهنگ پایینی داشته باشد الزاماً در موارد مختلف اقتصادی و اجتماعی و غیره هم پیشرفت نخواهد کرد و یکی از عواملی که تأثیر بسزایی در آموزش فرهنگی ارتقاء فرهنگ دارد رسانه ها هستند که باعث اوج یا سقوط فرهنگ در جامعه ای می شوند و همین طور دیده می شود که بسیاری از کشورها در فقر بسیار فرهنگی به سر می برند دو در برخی کشورها رسانه ها جامعه خود را هدایت می کنند . پس ضرورتی که رابطه ی بین فرهنگ جامعه و رسانه وجود دارد و همچنین راهکارهای مختلفی که رسانه می تواند در بهبود این مسئله ارائه دهد بررسی شود و تأثیر فرهنگ بر رسانه و بالعکس و تأثیر مخاطبان بر رسانه و بالعکس و تمامی مواردی که می توان آنها را در ارتقاء یا رکود فرهنگی یک جامعه جای داد بررسی کرد تا بتوان به وسیله این تحقیق نقش رسانه بر فرهنگ سازی را یادآوری و راه حل هایی را بتوان ارائه کرد
و..........